به گزارش خبرگزاری مهر، تهاجم فرهنگي عبارت از مجموعه اي از عوامل فكري و ارزشي است كه در رفتار اختياري و اجتماعي انسان اثر مي گذارد. كلمه تهاجم از واژه هايي است كه از نظر لغوي معناي مشاركت طرفيني دارند، ولي اين معنا مراد نيست و حتي در کاربردهای رايج عرف نيز، به معني هجوم يك طرفه آمده است. اگر چنين نباشد اعتقاد كساني كه اساسا اصطلاح "تهاجم فرهنگي"را يك لفظ بدون مصداق مي دانند و جريانات امروز را نشر و تبادل فرهنگي مي پندارند، با معناي طرفيني تهاجم سازگارتر است؛ در حالي كه به وضوح مشاهده مي كنيم كه فرهنگ مهاجم، يك فرهنگ سلطه جو است كه با اهداف خاصي در جهت بسط سيطره خود برنامه ريزي و تلاش مي كند و همان گونه كه اظهار كرده اند قصد دارند كه جهان را به دهكده واحد جهاني بر اساس مباني و ارزش هاي لیبرالیستی مبدل سازد.
بنابراين معني تهاجم با غافلگيري و تحميل توام است و علت آنكه اين اين كلمه در عرف ما ارزش منفي دارد اين است كه دشمن مي خواهد باورها و ارزش هاي معتبر و متعالي را از جامعه ما بربايد و به جاي آن، باورهاي نادرست و ارزش هاي منفي را بر ما تحميل كند. برای مقابله با هجوم فرهنگي شیوه های مختلفی وجود دارد.
-آگاه كردن مردم از اهداف فرهنگ سازان غربي
به طور كلي، آنچه ما را از اين گونه تبليغات مصون مي دارد توجه به اين واقعيت است كه اين شيوه هاي استعماري براي حاكم كردن ارزش هاي ضد اسلامي است. براي مثال اگر فيلمي را هم تماشا مي كنيم توجه داشته باشيم كه تحت تاثير پيام هاي منفي آن فيلم قرار نگيريم چه پيام هاي گويا و چه پيام هاي ضمني؛ مانند شيوه رفتار، طرز لباس پوشيدن و طرز آرايش و مانند آن. پس بايد پيشاپيش خود را آماده كرده باشيم كه آنها را نپذيريم.
-هجوم فرهنگي بر ضد فرهنگ غرب
ولي بالاتر از آن ما بايد شيوه هاي تهاجمي بر ضد آنها استفاده كنيم، همان گونه كه آنها براي ترويج ارزش هاي خود از اين شيوه ها استفاده مي كنند. ما بايد هنرمنداني داشته باشيم كه بتوانند ارزش هاي اسلامي را در فيلم، نمايشنامه، كتاب، رمان، داستان و درساير آثار هنري و تبليغاتي ديگران را تحت تاثير قرار دهيم،نه آنكه هميشه در مقابل دشمن موضع انفعالي اتخاذ كنيم يا در نهايت،تنها از خود دفاع كنيم.
-ترويج ارزش هاي معنوي
انسان داراي داراي دو نوع گرايش است كه خداي متعال به طور فطري در نهاد او قرار داده است؛ يكي غرايز حيواني و ديگر ميل هاي متعالي. وجود غرايز براي آن است كه انسان بتواند زنده بماند و به زندگي فردي و اجتماعي خود ادامه دهد. به طور مثال اگر جاذبه جنسي در انسان وجود نداشت پسر و دختر نسبت به يكديگر احساس نياز نمي كردند. آنچه بيش از هر چيز انسان را به تشكيل خانواده و تحمل زحمات بچه داري مي كشاند همان غريزه فطري است كه خدا در نهاد انسان قرار داده و مرد و زن را به يكديگر متمايل مي سازد. غريزه مادري باعث مي شود كه مادر از پرورش فرزند لذت ببرد و در نتيجه نوع انسان در روي زمين باقي مي ماند. اگر چنين نبود از همان ابتدا، نسل انسان منقرض مي گرديد. پس وجود اين گونه غريزه ها از روي حكمت است. مثلا غريزه خوردن اگر ما ميل به غذا پيدا نمي كرديم و غذا خوردن برايمان لذتي نداشت دليلي وجود نداشت كه اين همه زحمت را تحمل كنيم.
تمامي غرايز هم براي زندگي فردي و هم براي زندگي اجتماعي ضرورت دارد. ولي همه نيازها ممكن است منشا فسادهايي نيز واقع شود، يعني اگر حدود آنها رعايت نشود موجب فساد مي شود. در هر حال، اين گونه تمايل ها در انسان وجود دارد، بايد نيروهاي ديگري وجود داشته باشد كه اين تمايل ها را محدود سازد. در صورتي انسان مي تواند تمايل به لذت هاي حيواني را كنترل سازد كه ميل به ارزش هاي متعالي، روحي و معنوي در او وجود داشته باشد. اگر اين ميل نباشد ميل هاي حيواني به صورت افسار گسيخته در ميدان زندگي انسان حاكم مي شوند و خواه ناخواه جامعه انساني را به فساد مي كشانند.
آنچه موجب مي شود كه انسان بتواند اميال خود را كنترل كند پذيرفتن يك سلسله ارزش هاي برتر است، اگر انسان بپذيرد كه عفت، پاكدامني، كنترل غريزه جنسي و غرايز مربوط به شكم براي او نوعي ارزش و كمال است حاضر مي شود كه ميل هاي حيواني خود را كنترل كند ولي اگر اين ارزشها را نپذيرفت، مانند حيوان، هيچ حد و مرزي براي او وجود ندارد و تمام زندگي انسان غرق در مسائل جنسي مي شود و ارزشهاي انساني، حتي مسائل مربوط به زندگي مادي نيز متروك واقع مي شود.
بنابراين آنچه انسان را محدود و معتدل مي سازد كه از اين غريزه به صورت صحيح استفاده كند پذيرفتن يك سلسله ارزشهاست. مانند پذيرش مطلوبيت علم، پذيرش عفت و پاكدامني و پذيش عبادت خدا و توجه به او و انس با او. علت بعثت انبيا هم اين بوده كه مردم نسبت به برخي از ارزشها باور پيدا كنند و انبيا به ما مي آموزند كه بايد در زندگي و اعمال غرايز معتدل باشيم و آرام حركت كنيم و حد و مرزها را بشناسيم.