به گزارش خبرنگار مهر، به همت جهاد دانشگاهی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، کمیسیون ملی یونسکو در ایران و انجمن علمی دانشجویی فلسفه دانشگاه تهران، به مناسبت روز جهانی فلسفه همایش دو روزه «فلسفه برای علم، هنر و زندگی» روز گذشته و امروز 28 آبان ماه در تالار فردوسی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران برگزار شد.
دکتر حسن میانداری، عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران در این همایش به ارائه سخن پرداخت و طی سخنانی گفت: برای بحث در مورد نسبت فلسفه و زیست شناسی، ابتدا لازم است که فلسفه و زیست شناسی را تعریف و تبیین کنیم.
وی افزود: فلسفه را می توان به فلسفه های عمومی و تخصصی تقسیم کرد. فلسفه های عمومی مباحث عمومی فلسفه و فلسفه های تخصصی هم مربوط به فلسفه های خاص است. فلسفه های عمومی از سه جنس هستند: مباحث متافیزیکی یعنی مباحثی که در مورد چیزهایی که در عالم خارج وجود دارد و نسبت آنها بحث می کند. بعد مباحث معرفت شناختی که به شناخت ما بر می گردد، ما می خواهیم چیزهایی که در عالم خارج هست یا نیست را بشناسیم و خصوصیاتش را بدانیم. مباحث زبان شناسی، مباحثی است که به زبان بر می گردد.
این محقق و نویسنده کشورمان با بیان اینکه مباحث زبان شناسی از سه جنس هستند: مباحث معناشناختی، ارجاع یا دلالت و صدق، اظهار داشت: مباحث تخصصی فلسفه همان طور که از نامش پیداست در مورد موضوع خاصی است. مانند فلسفه علم، فلسفه اخلاق و فلسفه دین و ... .
میانداری با اشاره به اینکه معمولا اصطلاحات مربوط به علوم جمع است مانند فیزیکس(فیزیک) و ...، بیان کرد: ولی «بایاجولی(زیست شناسی) مفرد است اما در عین حال فوق العاده جمع است یعنی اصلا یک علم نیست. اگر می توانستیم بگوئیم «زیست شناسیات» بهتر بود. زیست شناسی به بررسی موجودات زنده می پردازد. چه ساحتهایی دارند؟ رشدشان چگونه است؟ تکامل چگونه است؟ و ... . انواع و اقسام علوم زیستی وجود دارند.
میانداری در ادامه سخنانش با بیان اینکه حال می خواهیم نسبت بین فلسفه و زیست شناسی را بشناسیم، بیان کرد: وقتی می خواهیم چنین چیزی را بشناسیم باید تاریخ آنرا بشناسیم. اگر نگاه تاریخی به این رشته ها داشته باشیم، دید خوبی به این نسبت پیدا خواهیم کرد.
این کارشناس فلسفه با اشاره به اینکه هر فلسفه ای به علمی بنام زیست شناسی اجازه حضور و وجود را نمی دهد، اذعان کرد: علم زیست شناسی در برخی از فلسفه ها ممکن است. فلسفه افلاطون به علم زیست شناسی اجازه نمی داد. اصلا علم زیست شناسی ممکن نبود، چون علم را این گونه تعریف می کرد که علم باید به چیزهایی اطلاق شود که تغییر ناپذیر باشد. علم باید کلی و یقینی باشد. علم نباید خاصیت تغییر داشته باشد. بنابراین اگر شما چیزهایی دارید که تغییر می کند نمی توان به آن علم اطلاق کرد.
وی تأکید کرد: برخی با حضور علوم به صورت عمومی و یا با زیست شناسی به صورت خاص مخالفت می کنند مثلا می گویند علم تجربه گراست، اومانیستی است. ملحدانه است و ... و یا به صورت کلی با علم مخالفت می کنند و یا به طور خاص با زیست شناسی و یا بعضی از آموزه های زیستی خاص مخالفت می کنند یعنی فلسفه می تواند با علم به طور کلی و یا زیست شناسی به طور خاص مخالفت کند.
عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران بیان کرد: در زمان افلاطون نظر افلاطون حاکم بود و اصلا امکان نداشت که کسی به دنبال علم زیست شناسی برود ولی شاگردش ارسطو با نظریه افلاطون مخالفت کرد و گفت: با توجه به تعریف علم افلاطون هم می توان نشان داد که علم زیست شناسی وجود دارد و تلاش کرد تا این کار را انجام دهد.
وی با بیان اینکه هر علمی در هر بستر فلسفی ممکن نیست، گفت: ممکن است فلسفه یا نظریات فلسفی به علم زیست شناس جهت دهد، یک نظریه ای از زمان افلاطون تا اواخر قرن هجدهم حاکم بوده است که «سلسله مراتب وجود» نام دارد که نظریه ای در مورد کل هستی است. این نظریه می گوید عالم، پُر است، اگر امکان به وجود آمدن هر چیزی وجود داشته باشد حتما به وجود می آید.
وی در ادامه سخنانش بیان کرد: عالم، سلسله مراتبی دارد یعنی از مراتب پائین تر وجود تا مراتب بالاتر وجود ترتبی وجود دارد که این ترتب حالت تک خطی دارد. این حالت اتصال دارد یعنی در هیچ جایی از این مسیر، خلأ وجود ندارد. وقتی که میکروسکوپ کشف شد مؤید این نظریه شد. قبلا بین جمادات و نباتات موجودات ریز دیده نمی شد. موجودات تک سلولی کشف شد و ....
وی با اشاره به اینکه فلسفه یا نظریات فلسفی می تواند به زیست شناسی جهت دهد، گفت: بیست قرن طول کشید تا این نظریه مدون شود و از اواسط قرن هجدهم اشکالات درونی و بیرونی این نظریه آشکار می شود. برعکس زیست شناسی می تواند به فلسفه جهت دهد. این امر در ارسطو این مطلب مهم است. زیست شناسی و فلسفه ارسطو با هم ارتباط نزدیکی دارند ولی به نظر من بیشتر زیست شناسی ارسطو بوده که به فلسفه او جهت داده است.
وی در مورد روش شناسی فلسفه ارسطو اذعان کرد: روش شناسی فلسفه ارسطو این گونه است که ارسطو می گوید ما فیلسوفان از مشهورات آغاز می کنیم. بین مشهورات گاهی آرای ناسازگاری وجود دارد. سؤال فیلسوف از اینجا آغاز می شود که باید این ناسازگاری را برطرف کنم در درجه اول باید سعی کند نشان دهد این تعارض ظاهری است و یا واقعا تعارض نیست اگر مشخص شد که واقعا تعارض است باید بکوشد با کمترین صدمه به این مشهورات تعارض را برطرف کند و نظریه فلسفی ای ارائه دهد که تعارض را برطرف کند و بعد باید توضیح دهم که چرا اصلا این تعارض در درجه اول پدید آمد.
وی با طرح این پرسش که چرا ارسطو به مشهورات اهمیت معرفتی می دهد؟، گفت: گفته اند به خاطر زیست شناسی ارسطوست. زیست شناسی ارسطو غایت گرایانه است. می گوید هر موجود زنده و هر نوعی، غایتی دارد و اکثرا موجودات به غایت خود می رسند. به نظر دفاع ارسطو از علیت غایی به زیست شناسی ارسطو بر می گردد. زیست شناسی می تواند به ابطال نظریات فلسفی کمک کند.
وی افزود: اگر سلسله مراتب وجود صادق باشد نباید موجوداتی منقرض شوند. انقراض با سلسله مراتب وجود ناسازگار است ولی فسیلهای زیادی را پیدا می کنیم که نشان می دهد جانوران زیادی بودند که در گذشته بودند، ولی منقرض شدند.
وی در پایان سخنانش با اشاره به اینکه تبدیل انواع در نظام سلسله مراتی وجود معنا ندارد، بیان کرد: هر نوعی نمی تواند به نوع دیگری بدل شود. تبدیل انواع محال است. بنابراین نظریاتی از رده خارج شدند و یا نظریات رد شده ای تأیید می شوند.