این مقاله معنائی ارائه میکند کاملاً تنگ نظرانه، معنایی ناقص و ناتمام، معنایی که ناقض اهداف متعالی قرآن از تشریع امامت ائمه معصومین علیهم السلام است. علاوه بر اینکه موجب تفرقه افکنی میان مذاهب اسلامی شده و برادران اهل سنت ما را آزرده خاطر ساخته است. ذیلاً برخی از شبهات و اشتباهات فاحش مقاله را مورد بررسی قرار میدهیم:
۱- نویسنده به آیه ۱۲۴ سوره بقره استناد میکند و در عین حال از دو امر اساسی که در این آیه آمده غافل است. یکم اینکه در همین آیه خداوند حضرت ابراهیم(ع) را به امامت منصوب مینماید نه اینکه امامت حضرت ابراهیم(ع) به انتخاب مردم باشد و دوم اینکه خداوند کسی را به امامت منصوب مینماید که از امتحان ابتلای الهی سربلند بیرون آمده باشد و به مقام عصمت و مصونیت از خطا و گناه رسیده باشد. به همین دلیل وقتی حضرت ابراهیم(ع) از خداوند میپرسد که آیا ذریه من نیز امام خواهند بود یا خیر؟ خداوند پاسخ میدهد که (لاینالُ عهدی الظالمین).
همانگونه که علامه طباطبایی فرمودهاند، عهد الهی و امامت را هنگامی که با ظلم و گناه میسنجیم چهار وضعیت پیدا میکند: ۱- کسی که در تمام عمر ظالم است ۲- کسی که سابقاً غیرظالم لکن زمان امامت ظالم است ۳- کسی که در تمام طول عمر معصوم و غیرظالم است ۴- کسی که سابقاً ظالم بود لکن در زمان امامت دیگر ظالم نیست. عدم صلاحیت اشخاص مذکور در شماره ۱ و ۲ و صلاحیت شخص مذکور در شماره ۳ کاملاً آشکار است و حضرت ابراهیم(ع) از امر آشکار سؤال نمیکند بنابراین فقط باقی میماند شماره ۴ که مورد سؤال حضرت ابراهیم(ع) است و خدا پاسخ میدهد عهد من فقط به کسانی میرسد که در تمام طول عمر خود برئ از ظلم و پاک از گناهند یعنی انحصار عهد به کسی که در طول عمر خود سابقاً و لاحقاً مصون از گناه و خطا بوده و هست و خواهد بود. آگاهی از خطوات و مقاصد و منویات منحصر به خداوند سبحان است، لذا تشخیص عصمت در انحصار خداوند است که علّام العیوب است (و یعلم السر و الخفی) (و الله اعلم حیث یجعل رسالته) خلاصه سخن اینکه جعل رسالت و جعل امامت فقط از سوی خداوند است یعنی همان نصب الهی نه انتخاب مردم.
۲- نویسنده آن مقاله مینویسد: (نعمتی که تمام شد همان وحی خداوندی (قرآن) و تحقق عینی آن (اسلام) است). اولاً در زمان پیامبر و در زمانی که آیه الیوم اکملت لکم دینکم نازل شد اسلام تحقق عینی پیدا نکرد بلکه تعالیم و احکام وحیانی به تمامیت رسید در ثانی چه موقع میتوان گفت که (امروز تعالیم و احکام به تمامیت رسید و تکمیل شد)؟ آنموقع که پیش از نزول این آیه، حکمی از احکام و تعلیمی از تعالیم از طریق وحی برای مردم بیان شده باشد. آن حکم و تعلیم همان است که پیش از آیه اکمال و به موجب آیه (بلغ ما انزل الیک من ربک) به مردم ابلاغ شده است. ارکان دین پیش از این آیه بر پیامبر نازل شده و به مردم ابلاغ شده بود اعم از نماز و روزه و زکات و حج و... فقط باقی مانده بود رکن ولایت آنهم ولایتی همسنگ با ولایت پیامبر اکرم (النبی اولی بالمومنین من انفسهم. الستُ اولی بکم من انفسکم؟ قالوا: ای و الله بلی و الله. آنگاه فرمود (من کنت مولاه فهذا علی مولاه) ولایتی همسنگ با ولایت پیامبر به طوری که عدم ابلاغ آن در رتبه، و در حکم ابلاغ کل رسالت است آنچه همه رسالت پیامبر یکطرف و مسئولیت و رسالت پیامبر نسبت به ابلاغ آن در طرف دیگر قرار دارد. آن چیز همان است که از آن به خلافت الهی و جانشینی پیامبر و ولایت امر تعبیر میکنند. آنچه همسنگ با ولایت مطلقه پیامبر اکرم است ولایت مطلقه امیرالمومنین است که به جای پیامبر بنشیند و قرآن را تبیین کند و حاکم جامعه اسلامی باشد. ولایت مطلقه امیرالمومنین است که استمرار ولایت خاتم الانبیاء است.
۳- پیامبر اکرم سه شأن داشت: یکی شأن ابلاغ وحی، دیگری شأن تبیین وحی و سومی شأن رئیس حکومت بودن و حکومت را اداره کردن. اگرچه با رحلت پیامبر اکرم نزول وحی به پایان رسید و پیامبر از این جهت خاتم الانبیاء است لکن دو شأن دیگر یعنی تبیین وحی و حکومت کردن براساس تعالیم و احکام وحیانی به پایان نرسید. از این جهت پیامبر اکرم خاتم الاولیاء نیست (من کنت مولاه فهذا علی مولاه) با توجه به اعتراف و اقرار مؤکدی که پیامبر اکرم(ص) از مخاطبین گرفت (الستُ اولی بکم من انفسکم) و سپس علی(ع) را به ولایت منصوب کرد و با توجه به تمام مقدمات و مقارنات و مؤخراتی که در روز غدیر خم برای عبارت (من کنت مولاه فهذا علی مولاه) وجود داشت دیگر جایی باقی نمیماند که بگوئیم منظور از ولایت، محبت علی است.
۴- نویسنده میگوید که علی(ع) بهعنوان جانشین پیامبر منصوب نشد بلکه به این عنوان معرفی شد که امام باشد آنهم امام به همان معنی که قرآن کریم امام است. نهایت چیزی که میتوان از حرف نویسنده استنباط کرد این است که همانطور که قرآن را سرمشق برنامه عمل قرار میدهند علی(ع) را نیز سرمشق و اسوه خود قرار دهند. اینک از نویسنده میپرسیم اگر علی علیه السلام همچون قرآن امام است پس چگونه قرآن را از سوی خدا میدانید لکن علی(ع) را منصوب از سوی خدا نمیدانید؟!
۵- عطف به مطلب شماره ۴، اگر علی(ع) به طور مطلق امام، اسوه و الگو است و اگر علی(ع) قرآن مجسم و تجسم عینی تمام عیار قرآن است (آنگونه که نویسنده به آن اعتراف کرده) پس دیگر چه جای آن دارد که خدا مردم را در امر حکومت به حال خود واگذارد و چه معنا دارد که مردم در امر تعیین رئیس حکومت، خود انتخابگر باشند، معنا ندارد که خداوند علی(ع) را همچون قرآن امام و سرمشق در دستورالعمل بدون قید و شرط قرار دهد لکن بگوید من بعد از پیامبر رئیس حکومت را نصب نکردم خود آن را انتخاب کنید؟!
۶- نویسندة آن مقاله یک اصطلاح از علم اصول را شنیده و شنیده که گفتهاند که تأخیر بیان از وقت حاجت قبیح است و این اصطلاح را برای اثبات مدعای خود بکار میگیرد و میگوید پس خدا چرا خود هنگام نزول آیه الیوم اکملت لکم دینکم به طور واضح از جانشینی و خلافت علی چیزی نگفت؟! پاسخ این است که به هیچ وجه تأخیر بیان از وقت حاجت صورت نگرفت. منتهی لازم نیست که خداوند همه چیز را مستقیماً و صریحاً در قالب وحی بیان کند. بیان پیامبر نیز در حکم بیان خدا است (ما ینطق عن الهوی ان هو الاوحی یوحی) هرچه پیامبر بگوید و صدور آن از پیامبر مسلم باشد (همچون واقعه غدیر خم که به طور متواتر نقل شده است) در حکم وحی است خصوصاً اگر خداوند مسئولیت ابلاغ مصداق منحصر به فرد آن را به پیامبر واگذار نموده باشد و به او عتاب و خطاب کند که اگر مصداق منحصر بفرد را ابلاغ نکنی تمام زحمات و تلاشهای تو در مسیر رسالت به هدر خواهد رفت (وان لم تفعل فما بلغت رسالته) اصولاً نویسنده به این معرفت نرسیده است که یکی از شئونات پیامبر اکرم تبیین معنا و تعیین مصداق منحصر آیات الهی است. (لتبین للناس ما نُزِّل الیهم)
۷- نویسنده مقاله باز هم شنیده است که در علم اصول میگویند مورد مخصص نیست لکن نمیداند که این اصطلاح را در جایی بکار میبرند که آیه قرآن در مقام بیان یک حکم کلی باشد در حالی که آیه تبلیغ اساساً در مقام بیان یک حکم کلی نیست بلکه در مقام تعیین مصداق منحصر به فرد است.
۸- نویسنده نصب امیرالمومنین علی علیهالسلام را در ناسازگاری با آیات مشورت میداند (و شاورهم فی الامر/ و امرهم شوری بینهم) لکن نمیداند این آیات در مورد اموری است که مردم توان تشخیص صد در صد را در آن امور داشته باشند. امر جانشین پیامبر که باید از عصمت برخوردار باشد در توان تشخیص همه جانبه مردم نیست جانشین پیامبر مشمول آیه و شاورهم فی الامر نیست بلکه مشمول آیه (لیس لک من الامر شیء) میباشد.
۹- میگوید اگر علی(ع) واقعاً برای حکومت منصوب از سوی خدا بود باید علی(ع) برمیآشفت و همه چیز را برهم میریخت و علیه خلفای وقت قیام میکرد. پاسخ این است که البته علی(ع) و همسرش دخت پیامبر فاطمه زهرا (سلام الله علیها) اعتراض کردند و مخالفت خود را نشان دادند و به حدیث غدیر استناد فرمودند لکن آنجا که اصل دین در خطر نابودی باشد و منجر به شق عصای مسلمین شود علی(ع) شمشیر برنمیکشد و شدت عمل نظامی به خرج نمیدهد بلکه برای حفظ اعتدال جامعه اسلامی و برای گریز از انحطاط و انحراف حکومت، مشورت هم میدهد و خلفای وقت را یاری نیز مینماید.
۱۰- میگوید: اگر علی(ع) منصوب بود باید برخورد اثباتی میکرد لکن علی(ع) فقط اعتراض کرد که چرا او را در میان کاندیداها قرار ندادهاند و چرا او را از جمع حذف نمودهاند. در شماره ۹ پاسخ دادیم که علی و فاطمه به مغصوب بودن مقام جانشینی هم اعتراض کردند و برخلاف آنچه نویسنده پنداشته تمام اعتراض علی(ع) معطوف به نگرش حذفی نبوده است.
۱۱- میگوید: اتمام نعمت، نه حکومت و پیشوایی دنیوی بلکه اتمام بعثت نبی، نزول، دریافت و ابلاغ بدون کاستی و نقصان قرآن است. نویسنده نمیداند که با رحلت پیامبر اکرم نزول وحی، تلقی وحی و ابلاغ وحی پایان پذیرفت لکن تبیین وحی همچنان توسط ائمه معصومین علیهم السلام استمرار یافت.
۱۲- آنجا که سخن محمد عبده را نقل میکند میگوید: حکومت که نزد علی(ع) ارزشش از عطسه بز کمتر است آیا میشود مصداق اتمام نعمت و اکمال دین باشد. در پاسخ میگوئیم اگر منظور از حکومت، صرف قدرت و حکمرانی و فرمانروایی صرف پست و مقام دنیوی باشد آری ارزش آن از عطسه بز کمتر است لکن اگر حکومت به منظور تبیین وحی و تحقق ارزشهای اسلامی و بسط قسط و عدالت و احقاق حقوق مظلومان و محرومان و گسترش تعالیم ناب اسلامی باشد این حکومت چنان ارزشی دارد که انبیاء الهی آن را از خدا میطلبند (و اجعلنا للمتقین اماما)، (و جعلناهم ائمه یهدون بأمرنا)، (و اجعلنی علی خزائن الارض انی حفیظ علیهم).
نویسندة مقالة مزبور اصولاً معنای کلام «الناس علی دین ملوکهم» را نفهمیده است و تلاش دارد که مطلق حکومت را منفی و مطرود بداند و هر حکومتی را معطوف به کسب و حفظ قدرت و قدرت طلبی معرفی کند، اگر حکومت به خودی خود بد باشد پس چرا مؤلف میگوید علی(ع) اعتراض کرد که چرا من را در جمع کاندیداها قرار ندادید، اگر حکومت بد باشد، نباید علی(ع) حتی نسبت به کاندیدا نشدن هم اعتراض کند.
۱۳- مینویسد: علی(ع) حتی از حق خودش هم صرف نظر کرد تا آراء مردم محترم باشد. پاسخ این است که ولایت علی(ع) و جانشینی بلافصل آن حضرت حق علی نبود تا علی بتواند آن را استنباط کند و از آن صرف نظر نماید بلکه جانشینی بلافصل پیامبر، حکم الهی است که در فرض جمع شرایط و امکانات بر علی علیه السلام واجب است که آن را بر عهده گیرد. (ولا حضور الحاظر و قیام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ الله علی العلماء ان لایقاروا علی کظة ظالم و لاسغب مظلوم لالقیت حبلها علی غاربها...) به علاوه برخلاف آنچه مؤلف میگوید خلفای قبل از علی(ع) هیچ یک با آراء مردمی انتخاب نشدند.
یکی از مهمترین اهداف ارسال رسل الهی و انزال کتب آسمانی، بسط قسط و مقابله با ظلم و تبعیض است، مقابله با ظلم در حدی که شمشیر بدست گیرند و در مقابل سلطان ظالم و حکومت جور از حقوق مظلومان دفاع کنند و ظالمان را بر سر جای خود نشانند. (لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط و انزلنا الحدید فیه بأس شدید). انبیاء الهی، اوصیا الهی و اولیاء الهی همانگونه که به تزکیه و تعلیم کتاب و حکمت مأمورند، همانگونه موظف و مکلفاند که با ظالم بستیزند و یار و یاور مظلوم باشند. (کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا) مگر ستیز با حکام جور و ستم پیشه، جز با لشگر مجهز ممکن است؟! مگر لشگر بدون امیر لشگر میتواند با حاکم جور بستیزد؟! امیر مؤمنان علی علیه السلام، امیر سپاه سپید عدالت علیه سپاه سیاه ظلم بود. آن علی، امام و الگوی ما است که امیر سپاه توحید و عدالت باشد، رئیس کشور باشد و با لشگر حق؛ خصم ستم پیشه را درهم کوبد. اساساً مبارزه و مقابله بنیادین با ظلم و ستم ممکن نیست مگر در سایه برقراری عدالت ساختاری و برقراری عدالت ساختاری ممکن نیست مگر به دست عادلی که حکومت را به دست گیرد و دست ظالم را کوتاه کند و با این ستم ستیزی خود زمینههای مساعد بسط قسط را فراهم نماید و موانع عدالت را برچیند. مگر میتوان ظلم را از ظلمت جدا دانست؟ پیامبران و وصی پیامبران پا به پای مقابله با ظلمت کفر و جهل به مقابله با ظلم کافران و ستمگران نیز برخاستند. رفع و دفع ساختاری ظلم فقط با در دست داشتن ساختار حکومت ممکن است.
علی علیه السلام در محراب عبادت فقط آنجا که موعظه میکند امام و مقتدای ما نیست بلکه علی(ع) همه جا امام و مقتدای ما است. علی علیه السلام خصوصاً آنجا که رئیس حکومت اسلامی میشود و با سپاه خود به صف ستمکاران میزند و صف میشکند و کلمه حق را اعتلاء میبخشد و احقاق حق میکند و باطل را مستأصل میکند (تأکید میکنم خصوصاً در چنین مواردی) ابعاد امامت و زعامت آن حضرت، آشکارتر و شفافتر میگردد.
۱۴- مینویسد: تشکیل حکومت و اداره امور دنیای مردم جزء وظایف رسولان الهی نیست! پاسخ این است که دین از دنیا جدا نیست بلکه اساساً یکی از اهداف دین، تعلیم چگونه زیستن و چگونه سپری کردن دنیا است اگر خداوند سبحان امت اسلامی را امت وسط میخواند به این دلیل است که دین اسلامی جامع سلامت دنیا و سعادت آخرت و ضامن تأمین بهبودی وضعیت فرد و اجتماع، ماده و معنا و جسم و روح است.
۱۵- اندکی بعد مینویسد: نصب یا تعیین در خود مفهوم سلب آزادی و نوعی از بندگی و بردگی را دارد. افسوس و هزار افسوس که از جمله فهمیده میشود که نویسنده اصولاً احکام دینی را و متدین بودن به دین حق را و پایندگی به صراط مستقیم را رقیت و محرومیت از آزادی میداند! اگر اینطور باشد تبعیت از خود پیامبر نیز که منصوب از سوی خدا است، مخالفت با آزادی است زیرا پیامبر نیز منصوب است. چه فرق میکند که خدا مستقیماً منصوب کند و یا اینکه پیامبر به دستور خدا منصوب کند؟ در هر دو صورت نصب به نصب الهی است. مگر العیاذ بالله، مؤلف نصب از سوی پیامبر را از روی هوا و هوس بداند و قائل به عصمت پیامبر نباشد!!! اگر نصب امیرالمومنین بهعنوان رئیس حکومت موجب مسلوب الاختیار شدن مردم شود، نصب پیامبر از سوی خدا نیز موجب مسلوب الاختیار شدن مردم میشود. پس نویسنده مقاله مزبور باید فاتحه وحی و نبوت را نیز بخواند.
۱۶- در خاتمه تصریح میکنم مؤلف یا جاهل است یا مغرض. میخواهد ریشه ولایت فقیه را بزند زورش نمیرسد، لذا به سراغ ولایت علی(ع) و اولاد علی(ع) میرود. اگر مؤلف قرآن را قبول دارد و علی(ع) را قبول دارد بداند که علی(ع) خود گفت من قرآن ناطق هستم فریب قرآنهای بر سر نیزه را نخورید. اگر حکومت برای اعتلای دین اسلام ارزش نداشت پس چرا برای حفظ حکومت، با شمشیر مقابل اصحاب جمل، نهروان و معاویه به دفاع از دین پرداخت؟
...............
دکتر سید عباس تولیت مشاور رئیس سازمان تبلیغات اسلامی