خبرگزاری مهر ـ گروه فرهنگ و هنر: ساخت یک سریال محرمی به کارگردانی محمدحسین لطیفی بهانهای بود تا با حضور او در کنار حسن لبافی مجری طرح و دستیار کارگردان، معصومه شاهین فرد تهیه کننده، عنایت شفیعی، نفیسه روشن، زهرا سعیدی، لیلا بلوکات، احمد علامه دهر و نصرت میرعظیمی بازیگران و شهرام شکوهی خواننده، نشستی شکل بدهیم تا در خصوص کم و کیف ساخت "زمانی برای عاشقی" گپ بزنیم.
جالب اینکه عرفان برزین بازیگر خردسال این سریال نیز به همراه پدرش در نشست حاضر شد و به سوالات ما و خبرنگار یکی دیگر از رسانه ها پاسخ داد.
"زمانی برای عاشقی" روایتگر حاج مرتضی با بازی فرهاد قائمیان، بازاری خوشنام و اهل خدا بود که یک اتفاق ناخواسته زندگی او را از این رو به آن رو میکند. او تصمیم میگیرد به حال و هوایی که سالها از آن غفلت کرده، بازگردد...
فرهاد قائمیان، رضا رویگری، عنایت شفیعی، علیرضا اوسیوند، حمید ابراهیمی، نصرت میرعظیمی، کاظم هژیرآزاد، احمد علامه دهر، محمود مقامی، زهره حمیدی، امین ایمانی، ابوالفضل همراه، امیر کاظمی، زهرا سعیدی، لیلا بلوکات، نفیسه روشن، سعیده عرب و ... بازیگران این مجموعه بودند که از هفتم محرم از شبکه تهران روی آنتن رفت.
بخش اول این نشست را در ادامه میخوانید:
*در آغاز پخش سریال از حاشیهای که پیرامون کار ایجاد شد گلایههای علی اکبر محلوجیان نویسنده فیلمنامه بود که اعتقاد داشت سریال با متنی که او نوشته شباهتی ندارد. اصل این ماجرا چیست؟
لطیفی: اصولا هر کارگردانی وقتی فیلمنامهای را در دست میگیرد آن را از جنسی می کند که می تواند بسازد. محلوجیان به عنوان پیشکسوت من و از مردان خوش قلم کشور است. من از آنجایی در متن او دست بردم که آن را از آن خود کنم. اصولا مشکل اصلی خالق اثر این است که همواره فکر می کند متنش بهتر از آن چیزی است که ساخته شده است و چون هیچ وقت متن اصلی او ساخته نمی شود همواره حق به جانب او است. کارگردان باید هر متنی را با خودش سینک کند. در واقع زحمتی که محلوجیان کشیده مرا به این فکر انداخت که روی این ایده کار کنم و ایده اصلی او باعث شکل گیری این اثر شده است. کارگردان و نویسنده مثل پدر و مادر می مانند که هر کدام می خواهند فرزندشان طبق سلیقه او تربیت شود.
*شما چقدر به متن اصلی وفادار بوده اید؟
لطیفی: 50 درصد به متن وفادار بوده ام چون به همراه علی میر فتاح، این متن را بازنویسی کردم آن هم نه به شکلی که برخی 4 تا اسم را تغییر می دهند و می گویند متن را بازنویسی کرده ایم بلکه ساختار فیلمنامه "زمانی برای عاشقی" به کل تغییر کرده است و آن را طوری تغییر دادهایم که درام بیشتری شکل می گیرد.
شاهین: در قصه اصلی نوه تا آخر در کما بود اما اینجا از کما در می آید و به مشکل دیگری دچار می شود و یا در متن اصلی حاجی مقصر اصلی سریال بود.
لطیفی: من فقط آدمهای خاکستری را می شناسم. اگر این طور نبود نقشی برای نصرت میرعظیمی نوشته نمی شد و حاجی اصلا شاگردی نداشت.
*وفاداری شما به متن محلوجیان کاملا در ساختار قصه مشخص است و ما فضای سنتی آثار محلوجیان و تأکید بر ویژگیهای خانواده ایرانی را در سریال می بینیم.
لطیفی: این در انتخاب لوکیشن ما کاملا مشخص بود و فضای قدیمی سریال بیانگر همین موضوع است.
شاهین: شخص اصلی قصه در هر دو متن یکی است و در حقیقت جزئیاتی که لطیفی اضافه کرده امضا او را پای سریال حک کرده است.
*قصه اصلی این فیلمنامه به شدت تکراری است و از "شب دهم" گرفته تا همین "یلدا" که اخیرا پخش شد ماجرای تلاش فرد یا افرادی برای بر پا کردن یک تعزیه را دیده ایم این موضوع شما را نمی ترساند.
لطیفی: از این موضوع ترس نداشتم، وحشت داشتم! ما همینطوری دو هیچ عقبیم. چون اولا در سریالهایمان قطام نداریم دوما قصههایمان تکراری است. سعی کردم در نوع بیان قصه متفاوت عمل کنیم. مثلا ما در کار خیلی تعزیه نمیبینیم. در قسمت آخر هم به صورت کلیپ به آن پرداختیم. همکار من حسن فتحی هم در ساخت "شب دهم" هوشمندی از خود نشان داد و آن را در فضای امروزی کار نکرد. چون میدانست بسیاری به خاطر کلاه شاپو و دختر قاجاری و قهوه و... جذب کار میشوند. سریال "یلدا" از حیث توجه نکردن به همین موضوع ضربه خورد و نسبت به آثار میرباقری مخاطب کمی داشت. گرچه من آن را کامل ندیدم.
*فارغ از اینکه حضور فرهاد قائمیان در نقش حاج مرتضی چقدر موفق بوده، فکر میکنم در این خصوص به یک نوآوری دست زدهاید. ما قائمیان را پیش از این در چنین کاراکتری ندیده بودیم و در گام اول مخاطب با یک ضدعادت روبرو میشود. در حالی که ته دلش احساس میکند نقش خرچنگ در "وفا" بیشتر به این بازیگر میآید.
لطیفی: حسم این بود که برای چنین فضایی باید بازیگر متفاوت انتخاب شود. مثلا نباید ما مجید مظفری را همواره به عنوان ناخدا بشناسیم؛ این برای سینما خوب نیست. اتفاقا کسی به من گفت دم شما گرم که یک حاجی تازه دارید! شاید امین تارخ و داریوش ارجمند که در این نقشها بیشتر بودهاند هم میتوانستند انتخاب شوند اما ما نیاز داشتیم شخص دیگری در این نقش حاضر شود. من حتی به عنایت شفیعی برای حاج مرتضی فکر میکردم اما با خودم گفتم آن وقت چه کسی شمرخوان باشد؟ از طرفی بازیگری میخواستم که از نظر قد و هیکل وقتی در محله راه میرود باهیبت باشد و همه فکر کنند او قلدر است. تصور میکنم ایمان امیدواری هم میتواند او را با آن هیکل استخوان دارش تبدیل به حاج رضا کند. از طرفی عشق و علاقه قائمیان به اهل بیت هم یک دلیل دیگر بود. او جنس خاصی دارد که تا پخاش کنی اشکاش در میآید، به هیکلش نگاه نکنید!
شاهین: در واقع در پروژه یک آقای لطیفی داشتیم یک آقای لطیف.
لطیفی: او روزی دو ساعت و نیم زیر گریم بود و هر روز 40 دقیقه هم پاک کردن گریمش زمان میبرد اما هیچ وقت اعتراض نمیکرد.
شاهین: او قرار بود عازم سفر حج باشد و به خاطر سریال ما سفر خود را لغو کرد. گرچه ما گزینههای دیگری برای این نقش داشتیم اما من از ته قلبم دوست داشتم سرانجام حضور قائمیان قطعی شود.
لطیفی: من همه آدمها را در چشمهایشان شناسایی میکنم. ته چشم قائمیان یک صداقت است. مثلا به نفیسه روشن میآید دختر بابا باشد، اما به لیلا بلوکات شاید نیاید...
*در این سریال روابطی وجود دارد که شاید نمونه آن را در آثاری چون "پدر سالار" در دهه 60 دیدهایم. مثل دعوای پدرشوهر و عروس...
لطیفی: باید از جردن پایینتر بیاییم. در همین راه آهن هنوز خانوادههایی هستند که عروس و خانواده شوهر با هم زندگی میکنند و ربطی به دهه 60 و 70 و 80 هم ندارد. ما حتی برخی جاها در سریال حق را به عروس میدهیم.
*و اما درباره انتخاب شهرام شکوهی بگویید که تقریبا نخستین تیتراژخوانی رسمی خود را با "زمانی برای عاشقی" تجربه کرده و موفق هم بوده است.
شاهین: ما برای تیتراژ نشستهای مختلفی داشتیم. تا به شکوهی رسیدیم که از عاشقان اهل بیت و امام حسین (ع) است. یادم میآید روزی که او به دفتر آمد من مهمان دیگری هم داشتم و او را با لطیفی تنها گذاشتم. به پنج دقیقه هم نرسید که برگشتم و دیدم این دو میگویند به توافق رسیدهاند...
لطیفی: آخر او شلیک نهایی را کرد و همه چیز تمام شد. من یک صدای وحشی میخواستم که احساس کنم فضا را میدرد. چون واقعه عاشورا تنها یک مظلومیت نیست بلکه یک حماسه است.
شفیعی: در واقع لطیفی یک صدای شیک میکروفنی نمیخواست.
شکوهی: من اعتقادی به تیتراژخوانی ندارم اما برای برخی چیزها حرمت دیگری قائلم که حالا نمیخواهم با حرف زدن درباره این اعتقادات مخاطب جذب کنم...
سعیدی: این روزها صدای آقای شکوهی مُد است.
شاهین: بار اولی که کار او صدای را در دفتر شنیدیم قائمیان، سعیدی، روشن و بلوکات اشک میریختند. کاری که از دل برمیآيد لاجرم بر دل نشیند.
شکوهی: وقتی در عزاداریها این بانگ بلند میشد که "وای حسین کشته شد" مو بر تن آدم راست میشد. شیوهای از عزاداری که در ذهن من مانده است شباهتی به آنچه حالا در خیابان میبینم ندارد. البته افرادی که اینطور عزاداری میکنند گناهی ندارند و اعتقادشان اینگونه است اما باب میل من نیست. زمانی دلم میخواست شبی یک ربع در یک مجلس عزاداری بخوانم اما حالا کسی من را به عنوان یک مداح نمیپذیرد اما تصور میکنم با این تیتراژخوانی به این نیتم رسیدم. آقای قائمیان هم که همواره مرا شرمنده میکرد و تماس میگرفت و...
شاهین: ما هر شب فرازی از سخنان امام حسین (ع) را در آغاز کار با صدای لطیفی داشیم و پایان کار هم که با صدای شکوهی بود.
*آقای لطیفی به نکتهای اشاره کردند که برای من جای سوال دارد. اینکه بازیگرها در وهله اول با ویژگیهای فیزیکیشان شناخته میشوند که یک اصل قابل قبول است. اما میخواهم بدانم آیا قرار است همواره ما افراد را با چشمهایشان بشناسیم که همیشه نفیسه روشن دختر بابا میشود و عنایت شفیعی شمر. یعنی این چشمها نمیتوانند با یک فیلمنامه متفاوت یا کارگردانی از نوع دیگر، طور دیگری باشند؟
روشن: ما در این زمینه آزادی نداریم. شما سینمای اکشن هالیوود را ببینید. ما حتی اندازه سینمای اکشن هند هم نیستیم. محدودیتهای فراوانی برای زنان وجود دارد و ما همواره مجبور میشویم در یک چارچوب محدود و کوچک خودمان را جا کنیم و من باید همیشه دختر خوب باشم. تا چه شود روزی نقش خاکستری به من پیشنهاد کنند. این اتفاق هم هر چند سال یک بار ممکن است برای یک بازیگر رخ دهد.
*مثل رویا نونهالی و ایفای نقش ناتاشا.
لطیفی: در سریال "نردبان آسمان" ویشکا آسایش 10 دقیقه بی وقفه شمشیر میزد. آن روز به او گفتم اگر پلههای رصدخانه را در 10 ثانیه بالا بروی 100 هزار تومان به تو میدهم و پول را روی میز گذاشتم. تصور میکردم او قطعا موفق نمیشود. زمان گرفتیم و او در 9.5 ثانیه بالا رفت! باورم نمیشد. پولش را هم که گرفت که نوش جانش. آن روز ساعت 14 من کار را تعطیل کردم. تهیه کننده میگفت تازه ساعت دو است و تو کار را تعطیل میکنی و من پاسخ میدادم مچ زنانه مگر چقدر قوی است او 10 دقیقه شمشیر زده است و دیگر نباید از او کار بکشیم.
شفیعی: آسایش بالرین است و بدن آمادهای دارد.
شاهین: البته فضای اولیه قصه "زمانی برای عاشقی" مردانهتر بود و ما چند شخصیت زن اضافه کردیم.
*خانم روشن با توضیحی که دادید از حضورتان در نقش زینب راضی هستید؟
روشن: من یک سال سخت را پشت سر گذاشتم. "یک تکه زمین" را با مهدی کرمپور کار کردم و دیگر بیکار بودم. یک روز سحر در بالکن نشسته بودم و غم بدی در دلم بود. اذان می گفتند که از خدا خواستم یک کار خوب نصیبم شود. خوابیدم و ظهر که بیدار شدم حسن لبافی زنگ زد و این کار را پیشنهاد داد. من آرزو داشتم با لطیفی کار کنم. ما به خاطر محدود بودن نقشهایی که در تلویزیون به زنها پیشنهاد میشود نمیتوانیم دنبال یک نقش استثنایی بگردیم. اما اینجا کار و گروه را دوست دارم. زمانی هم که نتیجه کار را دیدم راضی بودم.
*جالب اینکه این شخصیت هم کاملا دختری سنتی بود که در مقابل خواستگاری یک مرد از خود، بسیار مضطرب و دستپاچه میشود.
سعیدی: از زینبی که در خانواده حاج مرتضی بزرگ شده عکس العملی جز این توقع نمیرود.
شاهین: از بس دختران وقیح و پسران پررو در تلویزیون دیدهایم این متانت برای همه مان جالب است. در حالی که در این سریال ما میبینیم پسر کفش پدرش را پاک میکند و من مطمئنم لطیفی چنین کاری را برای پدرش انجام میداده که حالا دوست داشته این صحنه را در سریالش داشته باشد.
لطیفی: سن و سالی از پدر من گذشته و همین حالا هر وقت بتوانم بند کفشش را میبندم. این حس را داشتن خیلی خوب است و غرور بیجا را از بین میبرد.
*آقای شفیعی برخورد شما با این نقش چگونه بود؟ شمرخوانی که روز عاشورا و زیر پرچم امام حسین (ع) از دنیا میرود.
شفیعی: من به سختی کاری را قبول می کنم. هر هنرپیشهای دوست دارد هم شخصیت سمپات و هم آنتی پات را بازی کند. اما متاسفانه سینمای ما کلیشهساز است. اگر من نقش یک دکتر را خوب بازی کنم دیگر همه برای ایفای چنین نقشی سراغم میآیند و من همواره تلاش کردم از این کلیشه در بروم. میرباقری از آن دست کارگردانهایی است که همواره نقشهای متفاوتی به بازیگرانش پیشنهاد میدهد و شخصیتهایی که من در آثار او بازی کردم همگی متفاوت بودند. "دندون طلا"، "مختارنامه" و... من خودم از شخصیت شمر بدم میآید اما کاراکتر من در "زمانی برای عاشقی" فردی بود که غلامِ حسین بود و شمر میشد. اشقیا خوان اجر مضاعف دارند، از مردم فحش میخورند و ناسزا میشنوند.
لطیفی: و لعنت میشوند.
شفیعی: این شخصیت رفیق حاج مرتضی و مبتلا به سرطان ریه بودو دکترها جوابش کرده بودند... خودش یک ملودرام بود!
سعیدی: اینکه روز عاشورا شمر زیر پرچم امام حسین (ع) از دنیا برود خیلی جالب است.
شفیعی: در انگلستان چهار پنج نفری هستند که شکسپیرخوان هستند. آنها میتوانند مونولوگ چهار صفحهای "بودن یا نبودن" را با یک نفس بخوانند. در این سریال هم فکر میکنم همه در جای خود هستند. حتی خلیل شیرین عقل که شاگرد حاج مرتضی بود. یادم میآید به صاحب لوکیشن گفته بودند من شمر را بازی میکنم و او حتی با من سلام و علیک هم نمیکرد. اما روز آخر در بغل من میگریست.
*در آن صحنه نقش موسیقی هم بسیار پررنگ بود.
لطیفی: من 18 سال است کارگردانی میکنم و آدمی که ظرف مدت 8 ساعت یک قطعه بسازد ندیده بودم. آهنگساز ما برای این صحنه سنج و دمامه آورده بود.
شاهین: زمانی که در اتاق تدوین قسمت آخر را آماده میکردند، نمیگذاشتند من نتیجه کار را ببینم. من و لبافی را بیرون انداختند و از پشت در صدای "یا حسین" حاج مرتضی را شنیدیم. فردای آن روز اجازه دادند ما کار را با دور تند ببینیم. شب قسمت آخر را از خانه دیدم و بلافاصله بعد از پایان کار لطیفی به من زنگ زد اما من حالی داشتم که نمیتوانستم حرف بزنم. آن شب مادرم به من حرفی زد که هیچوقت یادم نمیرود، او گفت: شیرت حلال! لطیفی هم که دید مکالمه یک طرفه است گفت در فرصت دیگری زنگ میزند و تلفن را قطع کرد.
*آقا عرفان شما چطور بازیگر شدی؟ از کی بازی میکنی؟
عرفان برزین: من سر کار "دزد و پلیس" بودند که هی به من زنگ زدند و زنگ زدند و زنگ زدند... من از 4 سالگی بازیگر شدم. دوست دارم وقتی بزرگ میشوم کارگردان شوم. بازیام در "معراجیها" ده نمکی تازه تمام شده و در یک قسمت "شاهگوش" میرباقری هم بودم.
شاهین: ما خیلی دنبال بازیگر خردسال گشتیم اما وقتی عرفان را دیدیم دیگر حرفی در کار نبود.
*البته آقای لطیفی با "دودکش" و بازی گرفتن از محمدرضا شیرخانلو نشان دادند استاد بازی گرفتن از کودکان هستند.
لطیفی: استاد شیرخانلو! همه میگفتند تو در این کار هم او را با خودت میبری اما من میگفتم او خیلی بزرگ است. بازی کردن بر درس خواندن او هیچ تاثیری نگذاشته و همیشه نمرات بالا میگیرد.
*آقای میرعظیمی شما درباره حضورتان در این سریال بگویید. زمانی که بازی شما را در "دودکش" دیدیم متحیر بودیم که شما بازیگرین نابازیگرین و این کاراکتر چطور شکل گرفته!
میرعظیمی: من در "فرار بزرگ" با لطیفی همکاری کردم. قرار بود در "روز سوم" هم باشم اما در "در چشم باد" بازی داشتم و نشد و در "ساخت ایران" هم با لطیفی همکاری کردم.
*برای ایفای نقش یک شاگرد شیرین عقل از بداهه هم استفاده کردید؟
میرعظیی: بداهه نداشتیم. اگر من نظری درباره یک صحنه داشتم از قبل با لطیفی مطرح میکردم و اگر تایید میشد آن را اجرا میکردم.
لطیفی: من داشتن نصرت را مدیون معصومه تقیپور هستم که او را به من معرفی کرد و در "فرار بزرگ" هم نقش نوکر مرحوم رضا سعیدی را بازی میکرد. شخصیت او در "زمانی برای عاشقی" هم در فیلمنامه اصلی نبود و من این آدم را در ذهنم خلق کردم. کسی که پدر و مادرش در هشت سالگی فوت کرده اند و حاج مرتضی او را عین بچه خودش میداند. در انتخاب لوکیشن هم یاد خانه پدری خودم بودم که آشپزخانه و حمام و دستشویی و یک اتاق دیگر که از آن به عنوان انباری استفاده میکردیم آن سوی حیاط بود و شخصیت خلیل با زنش در همان اتاق زندگی میکردند که به نوستالژی من برمیگردد. حتی تصور میکردم اگر روزی حاجی از دنیا برود قطعا در وصیتنامهاش چیزی برای خلیل هم گذاشته است.
ادامه دارد...