خبرگزاری مهر ـ گروه فرهنگ و ادب: جديدترين اثر یوسف قوجق، رمان «لحظهها جا میمانند» به تازگی از سوی انتشارات شهرستان ادب در تهران منتشر شده است. موضوع اين رمان 600 صفحهای، حوادث 5 آذر گرگان است که در روز نهم آذر، مراسم رونمايی آن در تالار فخرالدین اسعد گرگانی، با سخنان غلامرضا خارکوهی، مولف کتابهای تاريخی، حاشيههايی را ايجاد کرد تا جايی که وی ضمن گفتگو با برخی خبرگزاریها و وبسايتها، اين رمان را کپیبرداری از آثار تحقيقات تاريخی خودش دانست. به همين بهانه و برای دانستن چند و چون ماجرا، گفتگويی با يوسف قوجق انجام دادهايم تا جنبههای دیگری از این ماجرا روشن شود.
گفتگو را از مراسم رونمايی اين رمان و حواشی آن شروع کنيم. ماجرا چه بود و چه شد؟
دفتر نمايندگی ولی فقيه در استان گلستان با همکاری اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان مراسم رونمايی از رمانم را برگزار کرده بودند. من و آقایان ابراهیم حسنبيگی، محمدرضا بايرامی، علیمحمد مودب و علیاصغر عزتی پاک را هم برای حضور در اين مراسم دعوت کرده بودند. قرار بود بعد از سخنرانی شخصيتها و مراسم رسمی رونمايی، نشست تخصصی در باره ادبيات داستانی نيز برگزار شود. سخنرانیهای رسمی انجام شد و مراسم رونمايی با حضور آیتالله نورمفيدی، نماينده محترم ولیفقيه در استان صورت گرفت و نوبت به نشست تخصصی رسيد. از آقای خارکوهی که چند کتاب در حوزه تحقيقات تاريخی و به ويژه واقعه 5 آذر گرگان تأليف کرده بود، پشت تريبون قرار گرفت و ضمن صحبت در باره کارهای پژوهشی که درباره واقعه 5 آذر انجام داده بود، رمانم را سرقت ادبی، کپیبرداری و رونويسی از کتابهای تأليفی خودش دانست و گلهمند شد که چرا ذکر منبع نکردهام. کل ماجرا همين بود.
شما چه پاسخی داديد؟
پاسخی ندادم. من با کسی که ارزش کتابهايش را با وزنههای ترازو میسنجد، چه حرفی میتوانم داشته باشم؟ ايشان پشت تريبون، وزن کتابهايش را جمعاً چهار کيلو عنوان کرد و اين موضوع در برخی سايتها و خبرگزاریها هم منعکس شده. نه اينکه پاسخی نداشته باشم. واقعيت اين است که شب قبل از مراسم رونمايی، آقای خارکوهی با من تماس گرفت. اين گفتگو دقيقاً يک ساعت طول کشيد. طی اين يک ساعت، بيش از آنچه در پشت تريبون بيان کرد، به من گفت و بسيار بیادبانه، هر توهينی که تصورش را میتوانيد بکنيد، به من کرد و من فقط شنونده بودم. بعد هم توضيحاتی دادم که لازم بود. راستش را بخواهيد، تصور میکردم قانع شده و نيازی به اين نيست که در جمع فرهيختگان استان، آن صحبتها را دوباره طرح کند، که ديدم اينگونه شد. همانجا مسئولين برگزاری مراسم از من خواستند که بروم پشت تريبون و توضيح بدهم، اما من وقتی ديدم از وزن کتابهايش سخن گفت و موضوع را به برخورد احساسی با بحبوبه انقلاب و توهين به مميزی وزارت ارشاد و داوران پنجمين جشنواره داستان انقلاب که کتابم را برگزيده بودند، کشید، اين پيشنهاد را نپذيرفتم و به آنها گفتم: تمام چيزهايی که لازم است بگويم، شب قبل در تماس آقای خارکوهی با من، به ايشان گفتهام و لزومی نمیبينم از خودم و کارم دفاع کنم. در همان حين، برخی نويسندگان و پژوهشگران ترکمن را در جلسه ديدم که به قدری عصبانی شده بودند که میخواستند عکسالعمل تندی نشان بدهند. ترسيدم کارها حاشيهدارتر از آنی بشود که شروعکنندهاش آقای خارکوهی بود. با اشاره دست، آن دوستان را دعوت به آرامش کردم و سخنی نگفتم و حتی در پايان مراسم، برای اينکه موضوع را خاتمه يافته تلقی کنند، خودم به سمت آقای خارکوهی رفتم و به ايشان دست دادم و روبوسی کردم. خلاصه، اين شد که پيشنهاد کردم در ادامه جلسه، از صحبتهای مهمانان محترمی که از تهران آمده بودند، استفاده بشود. آقای حسنبيگی پشت تريبون رفت و توضيحات مفصلی داد و گفت که آثار ادبيات داستانی با پژوهشهای تاريخی تفاوت دارد و ذکر منابع مطالعاتی در آثار داستانی معمول و عُرف نيست.
به گمانم سرقت ادبی، اتهام بزرگی به یک رمان میتواند باشد. چون شما اگر از پژوهشهای تاریخی هم استفاده کرده باشید، سرقت ادبی نمیتواند باشد و این حق نویسنده است که از تحقیقات تاریخ بهره ببرد.
بله، «سرقت ادبی» تعريف خود را دارد. همچنانکه از همين واژه پيداست، اگر بخشهایی از «اثر ادبی» شخص ديگر را بدون ذکر منبع استفاده کنند، میشود «سرقت ادبی». سئوال اينجاست که آيا آثار آقای خارکوهی اثری ادبی است؟ من برای نوشتن اين رمان، نه تنها آثار پژوهشی و اسنادی آقای خارکوهی، بلکه بسياری ديگر از کتابها و مقالاتی که درباره آن واقعه چاپ شده و نشده بود را مطالعه کردهام. حتی پای صحبت بسياری از شخصيتهای انقلابی گرگان در آن زمان نشستهام و خاطرات آنها را شنيدهام. کتابهای آقای خارکوهی تنها بخشی از مطالعات کتابخانهای من برای نوشتن رمان بود. آيا بايد تمام آنها را به عنوان منابع مینوشتم و آيا اين در ژانر ادبيات داستانی، عرف است؟ بگذاريد مثالی بزنم. هيچ ترديدی نيست که تولستوی برای نوشتن رمان معروف «جنگ و صلح» مطالعات زيادی داشته و با احاطه کامل بر تاريخ آن دوره، دست به نگارش اثر ارزشمندش زده. جنگ و صلح، رمانی است که در آن نزديک به چند صد شخصیت واقعی و غيرواقعی وجود دارد. اين کتاب شاهکار تولستوی محسوب میشود و جالب است بدانيم که معتبرترین منابع تحقیق و بررسی در تاریخ سیاسی و اجتماعی قرن نوزدهم روسیه و روزگار حمله ناپلئون به روسيه هم هست، اما آيا تولستوی بزرگ، ذکر منبع کرده و آيا کسی سئوال کرده که چرا منابع اثرش را ننوشته است؟ همين موضوع را در آثار بسياری ديگر از نويسندگان خودمان هم میتوانيم ببينيم. آيا کسی سئوال برايش پيش آمده که خانم دانشور و يا کسان ديگر در فلان و فلان کتابهايشان چرا ذکر منبع نکردهاند؟ ادبيات خلاقه فراتر از پژوهشهای تاريخی است و نويسنده، مورخ نيست. بگذاريد از اين منظر به اين مسئله نگاه کنيم. هر قصهنويسی که بخواهد داستانی بنويسد، پيرامون آن موضوع تحقيق میکند. مثلاً اگر موضوع داستانش تربيتی باشد، طبيعتاً به چندين کتاب مراجعه و مطالعه میکند تا اثر داستانیاش مستحکم و متقن باشد. اما بعد از اتمام داستانش، هيچگاه منابع مطالعاتی برای نگارش آن موضوع تربيتی را ذکر نمیکند. چون حوزه آفرينش ادبی و ادبيات خلاقه، با کتابهای پژوهشی کاملاً متفاوت است. تابحال کمتر رمانی نوشته شده که نويسندهاش آمده باشد و ذکر مأخذ کرده باشد. نويسنده، مختار به اين است که ذکر بکند و يا نکند. بگذاريد از يکی از موضوعاتی که اينروزها دلمشغولی من در نگارش است، صحبت کنم. موضوع داستانی که هماکنون روی آن دارم کار میکنم، مکتبخانههای قديم است. من برای نوشتن اين رمان، سراغ کتابهايی که درباره مکتبخانههای قديم نوشته شده رفتم. فهميدم شيوه تدريس در مکتبخانههای قديم چه شکلی بوده، ميرزا و خليفه کی بوده، گواهی تحصيلی چه شکلی بوده و چگونه داده میشده، پرداخت شهريهها چه شکلی بوده و بسياری از موضوعات ديگر. يعنی با اشراف کامل به اين موضوعات، ايده داستانیام را پياده کردهام و دست به نگارش زدهام. وقتی اين اثرم چاپ بشود، آيا بايد ذکر مأخذ بکنم و بگويم که برای نوشتن اين داستان از فلان کتابهايی که درباره مکتبخانههای قديم نوشته شده، بهره بردهام؟! مسلماً اين گونه نيست. يعنی برای داستاننويس لازم و ضروری است که برای نوشتن رمانش مطالعه کند، اما هيچوقت الزامی ندارد که به آن مطالعاتش وفادار بماند و عين آنچه را که خوانده، ذکر و منابع مطالعاتیاش را ذکر کند.
موضوع ديگری که آقای خارکوهی در آن مراسم مطرح کرده، اسامی برخی شخصیتها در اثرتان بود. او میگوید که نام برخی از این افراد درست نیست.
بسياری از شخصيتهای رمانم هنوز در قيد حياتند و بسياری هم در قيد حيات نيستند. اينکه ذکر نام اين شخصيتها در رمان درست بوده يا غلط، اين به اختيارات مولف که من باشم برمیگردد. ذکر نام و کُنش شخصيتهای فعال مذهبی و سياسی آن سالها در رمان، تنها خدمتی بود که از منِ نويسنده برمیآمد که انجام دادهام. ناديدن انگاشتن و حذف برخی از شخصيتها و گروههای سياسی از تاريخ انقلاب اسلامی به بهانههای واهی همچون سرنوشت آنها در سالهای پس از پيروزی انقلاب، اشتباه است. دوره برخورد احساسی با انقلاب به سر آمده و نبايد حقايق را ناديده بگيريم. به نظرم وقتی معمار بزرگ انقلاب میگويد «ميزان، حال افراد است»، نه اينکه فکر کنيم کسی که زمانی کارهای بزرگی انجام داده و بعدها احياناً سرنوشتی ديگر برایش رقم خورده، او و کارهای بزرگش را در همان برهه زمانی ناديده بگيريم. اين برداشت از سخنان آن معمار فرزانه، به نظرم اشتباه است. واژه «حال» که در آن جمله حکيمانه آمده، اگر چه میتواند حال به معنای «حال امروز» باشد که هست، اما میتوان به معنای «همانزمان» هم تعبير کرد. آقای خارکوهی در همان مراسم از طرح شخصيتهایی همچون فاضل کبير در رمانم و در گفتگوهایش با برخی وبسايتها، از طرح مکتب علی (ع) و مکتب حسين (ع) به عنوان دو گروه مبارز در رمانم ايراد گرفته و گفته است که اين افراد و گروهها معاندين نظام هستند و بعدها چه شدهاند. سئوالی که به ذهنم خطور میکند، اين است که آيا آقای خارکوهی منکر فعاليتهای انقلابی اين افراد و اين گروههای فعال مذهبی در آن زمان هستند؟ آقای خارکوهی اگرچه بر اين نظرند که رمانم کپیبرداری و رونويسی شده از کتابهای تاريخیشان است، در آثار تحقيقاتیشان هيچ اشارهای به اين افراد و اين گروهها نکرده و عملاً بخشی از واقعيتها را نگفته و اين در حالي است که بنده در مطالعاتم و در گفتگو با بسياری از افراد موجه در حال حيات، بارها نام اين دو گروه مذهبی را شنيدهام و با نام و عملکرد فعال انقلابی بسياری از اين افراد آشنا شدهام و در رمانم به نوعی مخاطبين را از وجود چنين گروههای مذهبی و چنين افرادی ـ حتی شده در لفافه محاوره بين شخصيتها ـ آگاه کردهام. میخواهم عرض کنم که بنده به عنوان يک رماننويس و راوی بيطرف، خود را ملزم کرده بودم برخورد احساسی را کنار بگذارم و وقايع و اشخاص را با همان عملکردِ «همان زمانی» خودشان مطرح کنم.