به گزارش خبرنگار مهر، پرسيدم، الان اينجا راحت تر هستيد يا آن سالهايي که در «ام السباع» بوديد؟ پيرزن بدون هيچ مکثي گفت: زندگي در جنگل را بيشتر دوست دارم و اي کاش به آن دوران برگردم. اين صحبت هاي «ام رحيم» بود. او پيرترين زن در روستاي «ابوسليله» است که از دوران نوجواني و جواني خود تعريف مي کند. وقتي پاي صحبت هايش مي نشيني گويي تو را با خود به قرن هاي گذشته مي برد، تو را به سفر زمان مي کشاند. سفر به روزگاري که صنعت و... کمترين حضور را در زندگي آدميان داشت. زندگي در جنگل و بيشه زارهاي حاشيه رودخانه دز. به گفته اين پيرزن، سالهاي دور آنها در منطقه اي در درون جنگل به نام «ام السباع» زندگي مي کردند که بعدها بنا به دلايل متفاوت همچون اعتراض محيط زيست، جنگل باني و...مجبور شدند خانه و کاشانه و خاطرات کودکي خود را در جنگل ترک کنند و از جهان سبز وارد دنياي بی روح و بي رنگ شوند.
روستاي ابوسليله حمداني واقع در شمال شرق شرکت نيشکر هفت تپه و شرکت کاغذ پارس است. اين روستا از توابع بخش مرکزي شهرستان شوش دانيال به حساب مي آيد. مردم اين روستا در گذشته در جنگل و بيشه زارهاي حاشيه رودخانه دز زندگي مي کردند و هم اکنون بيش از 50 سال است که در اين روستا هستند. اهالي اين روستا حدود 20 خانوار هستند و جمعيتشان حدود 100 نفر است. شغل اکثر اهالي اين روستا دامداري است.
مگر شهر چه دارد؟
«ام رحيم» با صورتي خالکوبي و سبزه روي از روزگار قديم سخن مي راند و مي گويد: دوران کودکي و نوجوانيم را در «ام السباع» و «ابوبريس» بوديم. به دليل زندگي در جنگل، محيط زيست و جنگل باني از ما خواستند که آنجا را ترک کنيم و حالا بيش از 50 سال است که در اين محل زندگي مي کنيم.
اين پيرزن، سن دقيق خود را نمي داند و تنها دوست دارد از گذشته تعريف کند. او در ادامه مي گويد: اسم پدرم سليله بود و به همين دليل نام اين محل را «ابوسليله» ناميديم. در قديم که در ام السباع بوديم زمين ها را ديم مي کاشتيم و همه چيزمان از زمين بود، انواع حبوبات همچون لوبيا، عدس، گندم، حتي کنجد و ديگر خوراکيها را مي کاشتيم و مصرف مي کرديم اما در اينجا تنها گاوميش داري مي کنيم. شير گاوميش را اخيرا یک هزار و 500 تومان و گاو را 700 تومان مي خرند. در گذشته تنها چيزي که مي فروختيم روغن محلي بود. اين روغن را از شير گاوميش به دست مي آورديم.
«ام رحيم» لحظهاي مکث مي کند، نيش خندي ميزند و مي گويد که شايد اين را که بشنوي بخندي اما سابق مردم چون هيچ وسيله اي نديده بودند وقتي دوچرخه را براي اولين بار ديدند گفتند اين «احسان ابليس» (اسب شيطان) است. اولين بار بعد از دوچرخه، موتور را ديديم و بعد از مدتي ماشين.
زندگي ها خيلي ساده بود. حتي مشکلاتي که حالا داريم را قبلا نداشتيم. قبلا مگه اين همه گراني بود؟ حتي وفا و مهرباني بيشتري در بين مردم وجود داشت. مگر شما در شهر چه چيزي داريد؟ چي از شهر ديديد که فکر مي کنيد خوب است. اگر لذت زندگي گذشته را مي چشيديد آنوقت بهتر متوجه منظور من مي شديد.
اين پيرزن مهربان از گاوميش هايش مي گويد: تا همين چند سال پيش با گاوميش ها به جنگل مي رفتم و بر مي گشتم و شيرشان را مي دوشيدم. خيلي گاوميش هايم را دوست دارم. حوگه (گاوميش چشم سفيد)، برشه (گاوميش پيشاني سفيد) و وردة که نام يکي از گاوميش هايم است را خيلي دوست دارم.
حريم خصوصي وجود ندارد
روستاي ابوسليله پستي و بلنديهاي زيادي دارد. حريم خصوصي در اينجا بي معني است. همه با هم آشنا و قوم و خويش هستند و خانه هيچ کدامشان نه دري دارد و نه چهارچوبي براي حياط. به کنار روستا که مي روي صحنه اي عجيب و شايد هم جالب نگاهت را خيره نگه مي دارد.
خندقهایي گود که بخش زيادي از روستا را در بر گرفته است. براي لحظه اي حس مي کني در جزيره اي کوچک هستي. جزيره اي نه در اعماق دريا بلکه در دل خشکي و در خاک. دليل وجود خندق ها را جويا مي شوي. ناصر نوه «ام رحيم» عضو شوراي روستاي اين ده است. او درباره خندق اطراف روستا مي گويد: مزارع کشت و صنعت نيشکر در جوار روستاي ما هستند براي همين اين شرکت در کنار روستاي ما خندق حفر کرده تا دام هاي مان وارد اين مزارع نشوند. يک روز در پشت روستا نيز با بيل مکانيک به جان زمين افتاده بودند و خواستند خندق بکنند و به ما گفته بودند که مي خواهيم براي شما لوله آب بکشيم که متوجه شديم هدفشان کندن خندق است.
ناصر در ادامه گفت: با اينکه فاصله منطقه حفاظت شده جنگل تا روستاي ما حدود يک کيلومتر است اما آنها آمده بودند که در نزديکي آخرين ديوار يکي از خانه ها کندن خندق را شروع کنند. بارها در فصل بارندگي دام هايمان درون خندق افتاده اند و مشکلات زيادي برايشان پيش آمده و حتي اين نگراني وجود دارد که ممکن است روزي يکي از بچه هاي کم سن و سال اين روستا در اين خندق ها غرق شوند.
شب فرا مي رسد و مجبوريم که برگرديم. اما فاصله روستا تا اتوبان اصلي مسير هفت تپه زياد است و اهالي روستا اين را بهانه مي کنند تا شب را مهمانشان باشيم. غذاهاي لبني بخش بيشتري از خوراک روزانه اهالي اين روستا را تشکيل مي دهد. اهالي اين روستا همگي دامدار و به شغل پرورش گاو و گاوميش مشغولند.
گاوميشهاي بي گناه
صبح می شود. ناصر حمداني، عضو شوراي روستا در حین آوردن شیر گاومیش در مورد مشکلات گاوميش داري مي گويد: تعداد 80 گاوميش و 35 گاو در روستايمان نگهداري مي شوند. تا قبل از اينکه يارانه ها برداشته شوند همه ساله از جهاد کشاورزي سبوس و دک به قيمت ارزاني مي خريديم اما ديگر سهميه اي که براي علوفه از جهاد کشاورزي مي گرفتيم قطع شده و اگر هم سهميه بدهند به قيمت آزاد است که اصلا به صرفه نيست.
حمداني توضيح داد: حالا که سبوس گرانتر شده و هر کيسه را بايد 35 هزارتومان بخريم که اين يک کيسه حتي کفاف يک ساعت را هم نمي کند. براي همين مجبوريم روزانه از ساعت هفت صبح دامهايمان را تا دو کيلومتر خارج از روستا در نزديکي بيشه زار ببريم و ساعت پنج عصر برگرديم.
وي در ادامه گفت: خدا را شکر که اين جنگل در نزديکي ما است وگرنه ما که زميني نداريم که در آن جو و يونجه براي دام هايمان بکاريم.
ناصر باز از مشکل گاوميش هايش مي گويد: تا پنج سال پيش بيش از 20 گاوميش داشتم که 20 ميليون تومان وام تسهيلات پرورش گاوميش گرفتم. اما از وقتي که خوراک دام گران شده، مجبور شدم به مرور گاوميش ها را بفروشم چراکه هزينه خوراک آنها را ندارم و هم اکنون دو گاوميش بيشتر براي من نمانده است.
مدرسه روستا
حدود ساعت هشت صبح معلم از راه مي رسد. بچه هاي روستا از کلاس اولي ها تا پنجم همه در اطراف بلندي تنها اتاقی که به آن مدرسه می گویند مشغول بازي هستند. به سمت معلم و بچه هاي کلاس درس مي روي تا تعدادي عکس بگيري. دختر و پسرها با چهره هاي معصوم هر کسي سرش به چيزي گرم است. جالب اينکه همه بچه هاي اين کلاس فاميل همديگر هستند. معلم مهربانشان هم مشغول احوال پرسي با بچه ها است.
ناصر حمداني در رابطه با مشکلات آموزشي اين روستا مي گويد: هيچ محلي براي آموزش بچه هاي اين روستا وجود نداشت و همه مجبور بودند به روستاي اطراف بروند که در زمستان و تابستان و شرايط سخت جوي تردد بسيار مشکل ساز بود. براي همين من خانه خودم را در اختيار آموزش و پرورش قرار دادم. اين ساختمان يک کلاس براي درس دارد و کلاس ديگر براي معلم و استراحت او است.
حمداني در ادامه گفت: آموزش و پرورش تنها به ما معلم معرفي کرد و حتي ميز و تخت سیاه را ما براي کلاس تهيه کرديم.
معلم اين روستا نيز در اين باره گفت: هفت سال است که اين مدرسه به همت اهالي اين روستا ساخته و تاسيس شده است. من حدود پنج سال در اين روستا مشغول تدريس هستم و به تدريس در اين محل عادت کردم. اهالي اينجا خيلي صميمي و مهربان هستند و از همه شاگردانم راضي هستم و همه در سطح بالايي درس ميخوانند.
اين معلم در ادامه گفت: تنها درخواست من و اهالي اين است که يک مدرسه براي اين روستا ساخته شود. همچنين مسير اين روستا تا اتوبان اصلي حدود هفت کيلومتر جاده خاکي است که در فصل زمستان واقعا تردد در هفت کيلومتر گِل به سختي صورت مي گيرد.
همه اهالي از معلم روستا ابراز رضايت دارند و به گفته آنها حتي قرار بود او را به جای دیگر منتقل کنند که با اصرار اهالي، معلم در همين روستا به کار خود ادامه داد.
اما با تمام کمبود و کاستي هايي که در اين روستا وجود دارد، مردم معتقد و متعهد اين روستا به همراه تعدادي ديگر از افراد خير اقدام به ساخت مسجد کرده اند. علاقه اهالي اين روستا به اهل بيت (ع) نشان از اعتقادات قوي اين مردم دارد. نبود حسينه و مسجد براي عبادت و انجام تعزيه در ايام محرم از دغدغه هاي اصلي اين اهالي بود که باعث شد چنين تصميمي بگيرند.
ساخت اين مسجد که در ابتداي ورودي روستا واقع شده است از پارسال شروع شده و هم اکنون به مرحله ساخت سقف رسيده است. مسجد الغدير در دو بخش آقايان و بانوان ساخته مي شود تا در بخشي از آن فعاليت هاي مذهبي - فرهنگي نيز وجود داشته باشد. اين مسجد 900 متر مساحت دارد که علي حمداني آن را وقف کرده است.
با دقايقي تامل در وضعيت ظاهري روستا متوجه مشکلات بهداشتي اين روستا مي شوي. بهسازي منابع آب، دفع صحيح زباله و فضولات حيواني، احداث و بهسازي توالت بهداشتي، بهسازي مراكز تهيه و توزيع مواد غذايي و اماكن عمومي از جمله اقدامات مؤثر در بهسازي محيط است که در اين روستا توسط مسئولان مورد توجه قرار نگرفته است.
آب از چاه مي نوشيم
اینجا خبری از آب شرب لوله کشي نیست. هر خانه مجبور است براي خود يک چاه بزند و هم اکنون همه خانه ها از آب چاه براي تامين آب شرب روزانه استفاده مي کنند. مسئولان شهرستان می گویند که این روستا به دلیل پایین بودن جمعیتش، جزء روستاها به حساب نمی آیند. در مقابل اهالی می گویند که درسته جزء روستاها نیستیم اما جزء انسانها هستیم و حق و حقوقی داریم.
حمداني توضيح داد: بارها درخواست لوله کشي کرده ايم که متاسفانه هيچ توجهي به ما نشده است و اين در حالي است که روستاي مجاور ما لوله کشي آب دارند. ما در اينجا حتي مرکز بهداشت نداريم و هر ماه يک بار فقط يک نفر براي بازديد به روستايمان سر مي زند.
وي به مشکل گاز پرداخت و گفت: به غير از آب و مرکز بهداشت، لوله کشي گاز نيز نداريم و از کپسول استفاده مي کنيم. شنيده ايم که لوله گاز تا زمين هاي کشت و صنعت نيشکر رسيده اما گويا به دليل رد شدن لوله از مزارع متوقف شده است.
با اینکه مردم این روستا سال ها پیش مجبور به ترک «ام السباع» بودند اما وضع موجود نشان می دهد، زندگی در جنگل برای این مردم زیباتر و دوستداشتنی تر بود.
--------------------------
گزارش: قاسم منصور آل کثير