خبرگزاری مهر ـ گروه دین و اندیشه: مشرب و مدرس هر یک از حکمای اربعه متفاوت از همدیگر بوده است و بنابر ذوق شاگردان به نظر می‌رسید که گه‌گاه اساتیدشان را مقایسه می‌کرده‌اند و به این واسطه ظاهرا تعارضی علمی بین میرزای جلوه و آقامحمدرضا بروز می‌کند.

فلسفه، پس از انتقال از یونان به جهان اسلام، علی‌رغم انگیزه‌های احتمالی پشت سر آن با استقبال اندیشمندان و متفکران مسلمان روبرو شد و با عنایت به تشویق قرآن کریم به تعقل و تفکر، اندیشه فلسفی در دامان وحی بالید و از نظر کمی و کیفی رشد کرد. نجات فلسفه از ماده‌انگاری، چندخداانگاری و رهایی از درجا زدن در جبرگرایی و گرفتار شدن در چنبره انسان‌محوری سوفسطایی و ره سپردن به الهیات و وجودشناسی از مشخصات فلسفه‌ای است که در سرزمین اسلام به ویژه در ایران پرورش یافت و می‌توان آنر‌ا فلسفه اسلامی ـ ایرانی یا به اختصار فلسفه اسلامی نامید.

حوزه عرفانی هیچ‌گاه از حوزه فلسفی جدا نبوده است، بلکه با بهره‌گیری از باز بودن راه تأویل و وجود رمز و راز در کلام خدا و اولیای الهی و تعالیم عرفانی ایشان، این حوزه همواره در جهان اسلام در حال رشو بالندگی بوده است. این زمینه و آمادگی‌ها به همراه وجود آثار محی‌الدین ابن عربی، صدرالدین قونوی و داوود قیصری و شارحان آن و با الهام از قرآن مجید و روایات ائمه معصومین(ع) سبب تشکیل حوزه عرفانی خاصی در قالبی نظری، برهانی، ذوقی و اشراقی می‌شود.

پیوند و پیوست مکاتب علمی و تلاش پیوسته جویندگان دانش در حوزه‌های مشخص، در طول تاریخ بیانگر حفظ هویت علمی و شاخصه فرهنگی یک جامعه است که بنیادهای تعلیم و تربیت بر آن استوار است و شناخت این ریشه‌ها به شناخت هرچه بیشتر تمدن و فرهنگ اسلامی و سنت‌های علمی و فرهنگی گسیخته از آن کمک خواهد کرد.

حوزه تهران

یکی از حوزه‌هایی که وارث حکمت و عرفان در سرزمین‌های اسلامی بوده، حوزه باشکوه تهران است که متکی بر یکصد و نود و شش سال تلاش است.1تکاپو و تلاش علمی، بیانگر نوزایی در عصری است که رخوت و سستی اجتماعی و جمود و خشک‌اندیشی فکری و اخباری‌گری از خصوصیات آن است. تهران شهر هزار حکیم و فیلسوف2، از هنگام هجرت حکما و عرفا از اصفهان و سبزوار به آن، جلودار عرصه فلسفه و عرفان و وارث هزار سال همت و حمیت علمی است.

فقر و جهل و بی‌عدالتی گسترده و دامنگیر و جمود و تعصب برخی از متولیان امور و جور حاکمان ولایات بر مردم و غائله‌های فرقه‌ای و مذهبی و قومی و عدم درک نقش تاریخی از تعالی حکمت و عرفان در بستر زمان، که بسیار جلوتر از روابط سیاسی و اجتماعی حاکم در عهد شاهان قاجار و قبل آن حرکت می‌کرد، موجب آزار و اذیت روحی و فکری حکما و عرفایی است که ظریف‌ترین مباحث وجودشناسی و دقایق رموز وحیانی را مورد مداقه قرار می‌داده‌اند.

تهران از دو سده قبل آبستن حوادثی بوده که حاکی از فضای بهتری برای حکیمان و عارفان است. آشنایی با مظاهر نوین فرهنگ دینی از اندیشمندان و مصلحان دینی و آشنایی با مظاهر جدید فرهنگ و تمدن غرب و آزادی نسبی مردم و رشد آگاهی‌های عمومی و درخواست رسانه‌های گروهی و مراکز دادرسی حقوقی و وجود برخی از فرهیختگان و شاهزادگان عهد قاجار که از حکما و عرفا حمایت می‌کردند و همچنین دفاع فقهای عظام در مقابل ریاکاران و متعصبان خشک‌اندیش از حکیمان و عارفان و در نتیجه کمک به نشر و توسعه مدارس فلسفی و عرفانی در تهران، موجب رونق علوم طبیعی و ریاضی و حکمی و عرفانی شده است، چنانکه صاحب «افضل‌التواریخ» آورد: «در دوره ناصری که هزار حکیم و فیلسوف در تهران بوده سه استاد کامل داشتد: یکی مرحوم آقامحمدرضا قمشه‌ای، مرحوم آقاعلی و یکی مرحوم آقامیرزاابوالحسن جلوه بودند.»3

«یحیی دولت‌آبادی» نیز پس از سیری در اصفهان و تهران و خراسان و عراق و حجاز و مصر در برابر نشر و توسعه مدارس علوم طبیعی و ریاضی و فلسفی تهران اظهار اعجاب نموده، در خلال سال‌های 1309 تا 1310ه.ق به مدارس فلسفی میرزای جلوه در مدرسه دارالشفاء رفته، تلمذ می‌نماید. «تدریس حکمت و دروس طبیعی و الهی و ریاضی که در دیگر بلاد ایران تقریبا منسوخ شده، در تهران دایر و طلاب به رغبت تحصیل می‌نماید و معروف ‌ترین در این وقت میرزاابوالحسن جلوه، آقاعلی حکیم و آقامحمدرضا قمشه‌ای هستند.»4

گرچه به دلیل برخی از حوادث همچون انقلاب مشروطه و بی‌توجهی متولیان امور و ناروایی‌ها و بی‌عدالتی‌ها مدارسی از رونق افتاده، خراب شده، یا خالی از طلاب گشته، اما با تلاش حاملا حکمت و راسخان در علم، چراغ حکمت متعالیه از دو سده پیش تاکنون در این حوزه روشن نگاه داشته شده است. در این میان گرچه مدرسه دارالشفاء، پس از چهل سال حوزه گرم فلسفه و مدرس عالی حکمی میرزای جلوه با مهاجرت طلاب در وقایع مشروطه به سردی می‌گراید، ولی مدرسه مروی، مدرسه صدر، مدرسه سپهسالار قدیم و جدید، مدرسه منیریه، مدرسه شیخ عبدالحسین و مدرسه کاظمیه و غیره به حیات خود ادامه داده شاگردان مؤسسین حوزه فلسفی و عرفانی تهران و حکمای اربعه و شاگردانش به تعلیم فلسفه و عرفان در این حوزه و حوزه‌های دیگر علمی ایران می‌پردازند.

حوزه تهران از غنی‌ترین حوزه‌های فلسفی جهان است که برخی از ویژگی‌های آن عبارتند از:

برخورد با اندیشه فلسفی جدید غربی، دفاع در برابر حمله به فلسفه اسلامی و الهیات، سعی در ارائه فلسفه صدرایی به شیوه‌ای نو و پایه‌گذاری برخی از براهین و مباحث جدید، تأسیس مباحث تطبیقی فلسفی، تصحیح و کتاب‌شناسی کتب قدیم و درسی فلسفی و عرفانی، برخورد و همکاری با مستشرقین و نقد و بررسی فلسفه غرب.

تأسیس مدرسه مروی

پس از نشر و بسط و احیای فلسفه صدرایی به وسیله آقامحمد بیدآبادی و آخوند ملاعلی نوری و استحکام مکتب فلسفی اصفهان، حوزه فلسفی تهران با تأسیس مدرسه مروی به وسیله خان مروی و دعوت شاه قاجار از آخوند ملاعلی نوری به خواهش محمدحسین خان مروی جهت تدریس فلسفه در آن مدرسه شکل گرفت. ملاعلی نوری عذر آورده و یکی از شاگردان خویش را در سال 1237ه.ق جهت تدریس در مدرسه مروی تهران معرفی و روانه گردانید. این شاگرد عالی‌مقدار، ملاعبدالله مدرس زنوزی است که اولین مدرس فلسفه صدرایی و شارح حکمت متعالیه در حوزه فلسفی تهران است. وی به مدت بیست سال در این حوزه مشغول تدریس بوده و چراغ حکمت را در تهران روشن نموده است.

مؤسسان حوزه فلسفی تهران

مؤسس حوزه فلسفی تهران، ملاعبدالله مدرس زنوزی است که نخستین دوره آن از سال 1237 تا 1257ه.ق است. ملاعبدالله از زنوز (از توابع مرند) به خوی، کربلا، قم و اصفهان مسافرت کرد و علم آموخت. وی در حکمت و فلسفه از شاگردان خاص ملاعلی نوری بود. مؤسس حوزه عرفانی تهران آقاسیدرضی لاریجانی است که نخستین دوره آن از 1267 تا 1270 بود. شروع این حوزه با آمدن آقاسیدرضی لاریجانی است که در اواخر عمر و یک‌سال پس از پایه‌گذاری دارالفنون (1266ه.ق) به دعوت آقامیرزااسماعیل گرگانی به تهران آمد. وی نیز از شاگردان آخوند ملاعلی نوری و از استادان بزرگ مکتب اصفهان و مدرس حکمت متعالیه و عرفان نظری بوده است.

با هجرت برخی از فلاسفه و عرفا از اصفهان و همچنین از سبزوار ـ از شاگردان ملاهادی سبزواری ـ به تهران، حوزه فلسفی ـ عرفانی تهران رونق خاصی می‌گرفت که از اطراف . اکناف جهان اسلام و ایران به این حوزه آمدند تا از علوم عقلی و عرفانی بهره گیرند بعدها شاگردان همین حوزه موفق به تشکیل حوزه‌های متعددی در حکمت و فلسفه ازجمله حوزه فلسفی قم و نجف می‌شوند.

میرزای جلوه

میرزای جلوه علی‌رغم تدریس کتب ملاصدرا دارای مشرب مشائی است. آقاعلی مدرس زنوزی شارح حکمت متعالیه بوده که به علت داشتن مبنایی خاص در حکمت متعالیه، او را حکیم مؤسس می‌نامند. آقامحمدرضا قمشه‌ای گرم‌کننده حوزه عرفانی بوده، به خصوص که قدرت و قدرتی عجیب در تدریس مبانی عرفانی داشته‌اند. میرزاحسین سبزواری از شاگردان مبرز حاج ملاهادی سبزواری با گرایش ریاضی بوده که کتب طبیعی و فلسفی را نیز تدریس می‌نموده است.

ابوالحسن پسر سیدمحمد مظهر پسر میرمحمدصادق پسر سیدمحمدحسین اول پسر رفیع‌الدین محمد پسر مهدی پسر ابوالحسن بهاء‌الدین محمد پسر میرزا رفیعا نائینی اصفهانی، معروف به میرزاابوالحسن در احمدآباد گجرات هندوستان در ذیقعده 1238 متولد شد و در هفت‌سالگی به همراه پدر به اصفهان می‌آید و پس از رحلت پدر و از دست دادن ثروت وی، چندی به بازیگوشی و بازی مشغول بود تا روزی به آسیابانی برخورد می‌کند و او، میرزاابوالحسن را نصیحت می‌کند و از اجداد بزرگ و عالم او یاد می‌کند که در میرزا اثری عمیق می‌‌گذارد، آن طور که همان روز عازم حرکت به اصفهان برای تحصیل علم می‌شود. پس از مقدمات نزد میرزا حسن نوری پسر آخوند ملاعلی نوری و آقامیرزاحسن چینی معروف به مولانا و آخوند ملاعبدالجواد تونی مدرس کبیر و حاج ملاجعفر لنگرودی که هر سه از شاگردان آخوند ملاعلی نوری بوده‌اند تلمذ می‌کند و سپس به تهران می‌آیند. جلوه در تهران بسیار جلوه داشت و رجال و اعیان به دوستی با او افتخار می‌کردند؛ چه بسیار دانا و هم بسیار شیرین سخن و خوش بیان و با عزت نفس و بزرگوار بود. ازجمله امتیازات علمی میرزای جلوه، دقت در خواندن متن و تصحیح آن قبل از تدریس بوده است. آثار برجا مانده از میرزای جلوه به سه بخش تقسیم می‌شود که مشتمل بر تصحیحات، تعلیقات و رسالات است. از آثار ارزشمند او تعلیقه شفاست که مرحوم مدرسی چهاردهی در این باره آورده که «از مزایای حواشی میرزای جلوه این است که اولا حتی‌الامکان تفسیر کلام شیخ به کلام خود اوست و مطلبی را که شیخ در یک جا مجمل گذاشته، در جای دیگر که آنرا شرح داده است، آن شرح موضوع را عینا نقل می‌کند و در هر موضع کتاب، مهمات مطالب مربوط به مطلب را عینا از کتب قدما، در تأیید یا توضیح و یا رد و ایراد مطالب متین به عین الفاظ نقل نموده و نام آن مأخذ حواشی را هم در پایان یاد کرده است.»5

وی از منتقدان فلسفه ملاصدراست که ایرادهای او را سطحی می‌انگارند و تعلیقات او بر اسفار در بعضی از جاها در واقع کتاب‌شناسی و اشاره به منابع  و مراجع اسفار می‌باشند. دولت‌آبادی آورده که «در فلسفه پیروی از مسلک مشائیان می‌نماید. تألیفات ابن سینا را بزرگ شمرده به تدریس آنها افتخار می‌کند. کتب متأخرین مخصوصا ملاصدرای شیرازی را تدریس می‌کند، اما به آنها اهمیت نمی‌دهد، خصوصا به اسفار که آن‌را جمع‌آوری شده از کتب دیگران می‌داند و تألیف آن کتاب را به این صورت که هست به شاگردان صدرالمتألهین نسبت می‌دهد که پس از رحلت او جمع نموده باشند.»6

آقاعلی مدرس زنوزی

آقاعلی معروف به علی مدرس و حکیم مؤسس فرزند حکیم نامدار و مؤسس حوزه فلسفی تهران ملاعبدالله زنوزی پس از تلمذ نزد پدر و اساتید بزرگ فلسفه و عرفان در تهران، اصفهان و قزوین بر کرسی تدریس فلسفه و حکمت الهی در مدرسه سپهسالار تهران قرار گرفت و قریب به چهل سال به تدریس حکمت و فلسفه پرداخت که با پرورش شاگردان عالی‌مقام، چراغ پرفروغ حکمت متعالیه را در جهان اسلام و ایران روشن نگاه داشت.

آقاعلی مدرس را به سبب نوآوری‌هایش در برخی از مسائل حکمت متعالیه حکیم مؤسس می‌نامند و نقادی و نوآوری وی در طرح مباحث به خصوص در بدایع‌الحکم نمودار است. این اثر در سی و دو بدیعه تنظیم شده است و ازجمله مطالب تأسیسی تبیینی آن به دو مورد زیر اشاره می‌شود: الف) آقاعلی مدرس در تحریر محل نزاع اصالت وجود و ماهیت، بیان و تقریر خاصی دارند که در کلمات حکمای سابق بر او نظیر و نمونه ندارد. علاوه بر اینکه برهان عامی بر اصالت وجود به سبک و سیاقی بدیع و نو عرضه شده است. 7 ب) دیدگاه خاص حکیم محقق در بحث اعتبارات ماهیات از دیگر ابتکارات فلسفی ایشان است.

استاد مرحوم مهدی حائری درباره بدایع‌الحکم آورد:«او در کتاب بدایع‌الحکم و سایر رسالات خود در جستجوی راه‌حلهای تازه‌ای برای مشکلات فلسفه می‌باشد و چندان به تقریر و تحریر فلسفه صدرالمتألهین نمی‌پردازند. گو  اینکه در این کار هم شایستگی و زبردستی بی‌نظیری داشته است و شاید اینکه بدایع‌الحکم مانند منظومه سبزواری مورد توجه دوستداران فلسفه نیست همین نکته است که مؤلف نقاد آن در صدد تحقیق و گشودن راه‌های دیگری برای رسیدن به مسائل فلسفه است. در حالی‌که طلاب علوم عقلیه مجذوب فلسفه متعالیه ملاصدرا هستند.»8

آقامحمدرضا قمشه‌ای

محمدرضا فرزند شیخ ابوالقاسم(1234-1306) در قمشه اصفهان متولد شد که پس از طی مقدمات در مکتب عرفانی و فلسفی اصفهان پرورش یافت و از اساتید عالی مقام آن مکتب استفاضه کرده، مدارج عالی عرفانی و حکمی را طی نمود و خود از اساتید بنام عرفان و حکمت و معرفت گردید. وی مدرس عرفانی و حکمی خاص خود را بر مبنای آثار محی‌الدین ابن عربی و شارحانش و مشرب صدرایی تشکیل داده است. وی انتقال دهنده مکتب عرفانی اصفهان به حوزه تهران بوده و فتح بابی عرفانیات در تهران از وی آغاز شده است.9 بدین ترتیب بساط تدریس عرفان و حکمت الهی بر مشرب خاص ایشان گسترده شد، به طوری که آوازه‌اش در شهر تهران پیچید و هر که می‌خواست عرفان و آثار محی‌الدین و شارحانش را بخواند به نزد وی می‌شتافت. از این رو تعداد زیادی از شاگردان دیگر حکمای اربعه نزد آقامحمدرضا به عرفان و حکمت تلمذ می‌نمایند. در تدریس حال جذبه و شوری عجیب داشته که شاگردانش را از خود بی‌خود می‌کرده و به ساحت قرب و انس حضرت حق می‌برده، از سرچشمه‌های نور حکمت و معرفت می‌نوشیده و می‌نوشانده است.

مشرب و مدرس هر یک از حکمای اربعه متفاوت از همدیگر بوده است و بنابر ذوق شاگردان به نظر می‌رسید که گه‌گاه اساتیدشان را مقایسه می‌کرده‌اند و به این واسطه ظاهرا تعارضی علمی بین میرزای جلوه و آقامحمدرضا بروز می‌کند. گرچه افق فکری و مشرب حکمی هر یک از اساتید فرق داشته است، ولی با آمد‌و‌شد شاگردان جر و بحث‌های علمی بالا گرفته، سید‌الحکما میرزای جلوه درصدد تدریس عرفان بر می‌آید که به دلیل ندیدن اساتید در آثار محی‌الدین و شارحانش از پس تدریس بر نمی‌آید.

پرشورترین و پویاترین اوقات در حوزه عرفانی و فلسفی تهران دورانی است که عارف حکیم الهی آقامحمدرضا قمشه‌ای به تهران می‌آیند و مربع حکمای الهی با وجود ایشان در تهران کامل می‌شود. حوزه درس میرزای جلوه چهل سال و آقاعلی مدرس زنوزی سی سال و آقامحمدرضا قمشه‌ای به مدت 10 سال در تهران ادامه داشته است.

وفات حاج ملاعلی مجتهد معروف به کنی و آقامحمدرضا در یک شب(27 محرم الحرام سال 1306) بود، اما اگر در وفات ملاعلی کنی تمام عالم شیعه عزاداری کردند و تعطیل عمومی شد در تشییع جنازه آقامحمدرضا فقط چند نفر مثل مرحوم جلوه حضور داشتند. مدفن اصلی او محلی موسوم به سرقبر آقا ـ امام جمعه تهران ـ به ایوان و سنگی کوچک دانند که به علت خیابان‌کشی در آن محل، استخوان‌های آقامحمدرضا را به ابن بابویه دفن کرده‌اند.10 

محمدحسین سبزواری

آقامیرزامحمدحسین سبزواری از شاگردان ملاهادی سبزواری و مطابق آنچه از وی نقل شده که حاجی یک درس خصوصی علاوه بر دروس دیگر داشته 11و ایشان احتمالا از خواص استاد بوده است. همان طور که حاجی برای پذیرفتن شاگرد امتحان می‌گرفته است و سپس گزینش می‌کرده، برای راه یافتن به درس خصوصی‌اش جامعیت و قابلیت لازم بوده که در حکیم متأله آقامیرزامحمدحسین سبزواری بوده است.

حکیم الهی آقامیرزامحمدحسین جامع علوم ریاضی، طبیعی، نجوم و حکمت بوده، سالیان درازی در مدرسه عبدالله خان حوزه تهران به طور تمام وقت به تدریس دروس طب و حکمت طبیعی و ریاضی و فلسفه الهی مشغول بوده است و طلاب بسیاری نزد وی تلمذ می‌کرده‌اند. حکیم چهارم از حکمای اربعه تهران معروف به حکیم ریاضی است.*

پی نوشت:

1- سال تأسیس حوزه فلسفی ـ عرفانی تهران در سال 1237ه.ق بوده است.

2- بنابر قول صاحب «افضل التواریخ» در عصر حکمای اربعه، هزار حکیم در تهران بوده است.

3- غلامحسین افضل‌‌الملک، افضل‌التواریخ، به کوشش منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان، نشر تاریخ ایران، سال 1368، ص 106.

4- یحیی دولت‌آبادی، حیات یحیی، ج 1، ص 112.

5- مرتضی مدرسی چهاردهی، منتخبی از تاریخ فلسفه اسلام، ص 410 و 411.

6- یحیی دولت‌آبادی، ج 2، ص 213.

7- آقاعلی مدرس، بدایع‌الحکم، مقدمه از احمد واعظی، ص 16، انتشارات الزهرا، ص 210 و 215.

8- استاد مهدی حائری، کاوش‌های عقل نظری، چاپ امیرکبیر، 1361.

9- سیدجلال‌الدین آشتیانی، شرح فصوص‌الحکم، انتشارات علمی و فرهنگی، 1375، ص 11.

10- مقدمه ذیل فص شیثی، ص 21 و 22، به نقل از جلال‌الدین همایی.

11- آشتیانی، کیهان فرهنگی، سال دهم، ش1، ص6، به نقل از مرحوم عصار.

*نویسنده: عباس طارمی