علیرضا کمری در مراسم گرامیداشت احمد زارعی در حوزه هنری گفت: زارعی شاعر بود اگرچه متشاعر نبود. آنچه مرحوم زارعی از روی ذوق و دردآگاهی به زبان می‌آورد حاصل کوشش و باورهای درونی‌اش بود.

به گزارش خبرنگار مهر، مراسم بزرگداشت احمد زارعی شاعر و فعال فرهنگی انقلاب اسلامی و از بانیان کنگره شعر دفاع مقدس، عصر روز شنبه 21 دی ماه در تالار سلمان هراتی حوزه هنری با حضور جمعی از شاعران و محسن مومنی شریف رئیس حوزه هنری برگزار شد.

در ابتدای این مراسم، علیرضا قزوه مدیر مرکز آفرینش‌های ادبی حوزه هنری با اشاره به آشنایی خود با احمد زارعی در حدود 30 سال قبل گفت: من از سال 62 احمد زارعی را می‌شناسم. فردی است که تاثیرات ماندگاری در زندگی من داشت و به نظرم از سرداران فرهنگی ما در جبهه جنگ بود.

وی افزود: بزرگ‌ترین دستاورد شهید زارعی، شکل‌گیری مجلات سپاه بود. او تاثیرگذارترین شاعر در شکل‌گیری کنگره‌های شعر جنگ بود. یادم هست در نخستین کنگره در کنار طراحی و دعوت از اساتید دانشگاه برای حضور در مناطق عملیاتی در کنار شاعرانی چون محدثی خراسانی و اسماعیل علیمی، گاهی اگر ضروریت پیدا می‌کرد گونی خاک را حمل می‌کرد و سنگر می‌ساخت. احمد هم فرزندان خوب و هم دوستان خوبی داشت و امروز هم می‌بینم که در میان فرزندانش هم شعر و ادبیات وجود دارد و هم دوستانش همواره به یاد او هستند.

دو دیدار با یک کارت دعوت

قزوه ادامه داد: زارعی هرگز به سفر حج مشرف نشده بود، اما روزی بنده در سفر حج و در عرفات خواب او را دیدم که او می‌گفت من هم آمده‌ام اینجا زیارت. چند ماه بعد زارعی در بیمارستان خاتم الانبیاء (ص) بستری شد. خواب را برایش تعریف کردم اشک در چشمانش جاری شد گویی این احساس را داشت که به این سرزمین مشرف شود.

این شاعر در ادامه به ذکر خاطره‌ای از دیدار خود با امام خمینی (ره) پرداخت و گفت: من یک کارت ملاقات با امام داشتم، اما آقای زارعی می‌گفت باهم برویم، به او گفتم من فقط یک کارت دارم، گفت برویم مشکلی پیش نمی‌آید و همینطور هم شد، خیلی راحت عبور کردیم و تنها دیدار بنده با امام در کنار شهید زارعی شکل گرفت.

در این مراسم فرزند شهید زارعی متنی را به یاد پدرش قرائت کرد و در ادامه نیز دختر این شاعر شعر خواند.

زارعی دردمند بود؛ در عین باورمند بودن

علیرضا کمری سخنران دیگر این مراسم نیز در ادامه و در سخنانی اظهار کرد: حدود 20 سال از رحلت احمد زارعی گذشته است؛ چه زود و چه پرسرعت! من ادعا نمی‌کنم که سال‌های طولانی ‌را با مرحوم زارعی سپری کرده‌ام، اما از سال‌های 64 ـ 65 و در مجموعه انتشارات تبلیغات سپاه با او آشنا شدم. زمانی که در حوزه هنری کانکس‌نشین بودیم، زارعی به دلایلی از آن مجموعه سوا شده بود، اما رفت و آمدی هم به حوزه داشت و از قاب کوچک پنجره‌ای که سمت چپ ورودی حوزه از آن عبور می‌کرد و وقتی می‌دیدمش، می‌خندید و دستی برایمان تکان می‌داد.

وی ادامه داد: من البته در این مجالس کمتر شرکت می‌کنم، می‌گویم قصد از یادبود ذکر، اکرام شخصی متوفی نیست؛ چون این یادها شاید چندان توفیری به حال او نکند، اما برای بازماندگان ذکر ضرورت دارد. با این حال به چند نکته اشاره می‌کنم. زارعی شاعر بود اگرچه متشاعر نبود. آنچه مرحوم زارعی از روی ذوق و دردآگاهی به زبان می‌آورد، حاصل کوشش و باورهای درونی‌اش بود. او ضمن اینکه شاعر بود و در شناخت ادبیات دست داشت و نظریه می‌داد به دستور زبان هم حساس بود، دوره‌هایی هم دستور زبان را تدریس می‌کرد.

کمری افزود: ویژگی دیگر زارعی دردمند بودنش است، دردمندی در عین باورمند بودن. عملش منتقدانه بود، نه منفعلانه، رفتارش نمایشی نبود و ویژگی دیگر او به جز اینکه گاهی اخلاق شورمندی روحیه طنازی‌اش بود که گاهی گل می‌کرد.

زارعی اهمیت شعر را به من یاد داد

حجت‌الاسلام سیدعبدالله حسینی از دوستان شهید زارعی سخنران دیگر این مراسم بود که در سخنرانی خود با اشاره به آشناییش با مرحوم زارعی از 18 سالگی گفت: یادم هست در آن سن شعری گفته بودم برای یک کنگره که ردیفش فعل «رفتند» بود، زارعی با کمال دقت آن را خواند و تصحیح کرد.

وی همچنین گفت: احمد به نحوی دست ما را گرفت که به صورت جدی با او وارد عرصه کار ادبی شدیم. من با احمد زارعی به اهمیت کار شعر پی بردم، رفتارهای بزرگوارانه او با افرادی که سابقه ضدانقلابی داشتند در نوع خود جالب بود.

امروز زمان شعر جلالی است

در این مراسم همچنین محسن مومنی شریف رئیس حوزه هنری در سخنانی اظهار داشت: من با زارعی در حوزه هنری آشنا شدم. او معاون آقای شمس‌الدین رحمانی معاون پژوهشی حوزه بود. از همان زمان ادبیات برایش جدی بود و فراتر از یک ذوق‌ورزی. آن زمان جنگ در حال پایان گرفتن بود و ارزش‌ها نیز در حال تغییر پیدا کردن. در این شرایط او به ما گفت: زمان شعر جمالی نیست، وقت شعر جلالی است.

مومنی به بدترین خاطره خود که بیماری و به دنبال آن رحلت زارعی عنوانش کرد، اشاره کرد و افزود: زمان شهادت زارعی مدتی پس از شهادت سیدمرتضی آوینی بود. می‌دانم که او با آوینی هماهنگ بود و برایش شعر می‌خواند؛ شعری با مضمون «شهید» چون امیدوار بود روزی شهید ‌شود. البته یادم هست احمد شعری هم گفته بود و خودش عنوان می‌داشت برای شهادت خودش آن را سروده است. امروز تأسف می‌خورم که چرا نتوانستیم آثار او را گردآوری کنیم تا جوانان امروز او را بشناسند که ان‌شاالله او ما را به دلیل این کوتاهی ببخشد.

زارعی؛ پل مطمئن میان شاعران انقلاب و ضد انقلاب

مرتضی امیری اسفندقه، دیگر شاعر حاضر در این نشست در ادامه این مراسم در سخنانی اظهار داشت: زمانی که حوزه هنری فعال بود من به انجمن فرخ می‌رفتم، آنها ضد انقلاب نبودند و از زیبایی‌های احمد زارعی برای من همین بود؛ نه چپ بود و نه راست. می‌گفت این منم برادر تو و این زیبایی‌ها در زندگی او جالب است. تعریف او را از زبان ذبیح‌الله صاحبکار شنیده بودم که شیفته‌وار از زارعی یاد می‌کرد. حسین فاطمی آنقدر احمد زارعی را ستایش می‌کرد که من غصه می‌خوردم که چرا 30 ثانیه هم او را ندیده‌ام، ولی امروز مطمئنم احمد زارعی پل مطمئن میان شاعران انقلاب و ضد انقلاب بود.

وی در خاتمه سخنان خودش به ذکر خاطره‌ای پرداخت و گفت: زمانی قیصر امین‌پور در بیمارستان بستری بود که سیدحسن حسینی به عیادتش رفت. آنچه سید حسن نوشته این است که من رفتم به ملاقات و دیدم همه به ملاقاتش آمدند؛ حزب‌اللهی، چپ و راست، همه آمده بودند و همه برای او گریه می‌کنند. با خودم گفتم جز تو (قیصر) چه کسی می‌تواند این همه طیف را کنار هم جمع کند، اما امروز خوشبختیم که خاطرات سیدحسن حسینی به همت همسرش و سعید یوسف‌نیا گردآوری شده است.

زارعی بر سر اصولش باقی ماند

علیرضا مختارپور دیگر سخنران این مراسم نیز در سخنانی اظهار داشت: من و احمد زارعی صحبت‌های خاص زیادی داشتیم. او به دلایل کاریش حضور تاثیرگذاری داشت و در عین حال بر سر اصولش باقی مانده بود. اما به طور مشخص پس از رحلت حضرت امام (ره) برای مسائل سیاسی و اقتصادی اجتماعی نگران بود. یادم هست به من می‌گفت: وصیت‌نامه‌ام را نوشته‌ام، تسویه حساب کردم اما خدمت رهبری گلایه و نگرانی‌هایم را باید بگویم. به دیدار ایشان رفت و در یک دیدار خصوصی موارد را گفت. نمی‌دانم چه گفت و چه شنید اما پس از این سخنان رهبر انقلاب در سخنان خود بحث‌هایی از عبرت‌های عاشورا خصوصاً برای مسئولین را از زبان رهبری در آن دوران می‌شنیدیم.

وی افزود: احمد آقا چند شعر تند هم دارد. یک وقتی هم به حوزه علمیه مشهد دعوتش کرده بودند آنجا هم شعر تندی خواند که خدا مباد فساد از عمامه برخیزد. این نشان می‌داد اصول عقاید و نگرانی‌هایش همه سر جای خود بودند.

وی در خاتمه سخنان خود ادامه داد: به دو نکته باید اشاره کنم و آن اینکه دو خاطره هرگز از ذهن من پاک نمی‌شود. شب‌ها به نوبت در بیمارستان پیشش می‌ماندیم. یک شب من خسته شدم و کنار تخت او خوابم برد، بیدار که شدم دیدم به من زل زده و به او گفتم چیزی می‌خواهی؟ و او پاسخ داد من مدت‌هاست حسرت چنین خوابی را دارم.