امام علی(ع) در خطبه هشتاد و یکم نهج البلاغه درباره زهد فرموده است: «اى مردم! زهد يعنى كوتاهى آرزو، شكر و سپاس در برابر نعمت و پارسائى در مقابل گناه! اگر نتوانستيد همه اين صفات را فراهم سازيد مواظب باشيد حرام بر اراده و صبر شما پيروز نگردد و در برابر نعمتها شكر منعم را فراموش مكنيد، چه اينكه خداوند با دلائل روشن و آشكار عذرها را قطع كرده و با كتابهاى خود بهانه را به روشنى از بين برده است.»
امام علي(ع) بعد از خاتمه جنگ جمل وارد شهر بصره شد. در خلال ايامي كه در بصره بود، روزي به عيادت يكي از يارانش بنام علاء بن زياد حارثي رفت. اين مرد، خانه مجلل و وسيعي داشت. علي همين كه آن خانه را با آن عظمت و وسعت ديد، به او گفت: اين خانه به اين وسعت، به چه كار تو در دنيا مي خورد، در صورتي كه به خانه وسيعي در آخرت محتاج تري؟! ولي اگر بخواهي مي تواني كه همين خانه وسيع دنيا را وسيله اي براي رسيدن به خانه وسيع آخرت قرار دهي به اينكه در اين خانه از مهمان، پذيرايي كني، صله رحم نمايي، حقوق مسلمانان را در اين خانه ظاهر و آشكارا كني، اين خانه را وسيله زنده ساختن و آشكار نمودن حقوق قرار دهي و از انحصار مطامع شخصي و استفاده فردي خارج نمايي. علاء گفت: يا اميرالمؤمنين! من از برادرم عاصم پيش تو شكايت دارم چه شكايتي داري؟ تارك دنيا شده، جامه كهنه پوشيده، گوشه گير و منزوي شده همه چيز و همه كس را رها كرده.
امام گفتند: او را حاضر كنيد! عاصم را احضار كردند و آوردند. علي(ع) به او رو كرد و فرمود: اي دشمن جان خود! شيطان عقل تو را ربوده است، چرا به زن و فرزند خويش رحم نكردي؟ آيا تو خيال مي كني كه خدايي كه نعمتهاي پاكيزه دنيا را براي تو حلال و روا ساخته ناراضي مي شود از اينكه تو از آنها بهره ببري؟ تو در نزد خدا كوچكتر از اين هستي. عاصم گفت: يا اميرالمؤمنين! تو خودت هم كه مثل من هستي، تو هم كه به خود سختي مي دهي و در زندگي بر خود سخت مي گيري، تو هم كه جامه نرم نمي پوشي و غذاي لذيذ نمي خوري، بنابراين من همان كار را مي كنم كه تو مي كني و از همان راه مي روم كه تو مي روي . اشتباه مي كني ، من با تو فرق دارم ، من سمتي دارم كه تو نداري، من در لباس پيشوايي و حكومتم، وظيفه حاكم و پيشوا وظيفه ديگري است خداوند بر پيشوايان عادل فرض كرده كه ضعيفترين طبقات ملت خود را مقياس زندگي شخصي خود قرار دهند و آن طوري زندگي كنند كه تهيدست ترين مردم زندگي مي كنند تا سختي فقر و تهيدستي به آن طبقه اثر نكند، بنابراين، من وظيفه اي دارم و تو وظيفه اي.
خـلیفه و جانشین رسول خدا در جامعه اسلامى در رأس هرم قدرت قرار دارد تمام ثروتهاى ملى و امـوال عـمـومى در اختیار اوست و هم اوست که مى تواند به هر صورتى در این اموال دخل و تصرف کـنـد. انـدکـى گرایش به دنیا کافى است که رهبر جامعه اسلامى را از طریق عدل و انصاف خارج کـرده به سوء استفاده ازقدرت و موقعیت خود، زیاده طلبى و مال اندوزى کشاند جامعه اسلامى در ایـن بـاب تـجربه هاى تلخى دارد افراد زیادى بنام خلیفه رسول خدا بر مسند رهبرى جامعه تکیه زدنـد، ولـى بـا مـردم بـه شـیوه قیصر وکسرى رفتار کردند بنابراین یکى از صفاتى که براى رهبر جامعه اسلامى ضرورى و اجتناب ناپذیر است، زهد و بى رغبتى به دنیاست.
صفت زهد در وجود مقدس امیرالمؤمنین على(ع) چنان است که پیامبر اکرم (ص) فرمود: یـا عـلى ان اللّه قد زینک بزینة لم یزین العباد بزینة احب منها و هى زینة الا برار عند اللّه و هى الزهد فى الدنیا فجعلک لا ترز من الدنیا شیئا و لا ترز الدنیا منک شیئا: اى عـلـى! خـداونـد تـرا زینتى داده که محبوبتر از آن، زینتى به بندگانش نداده است و آن زینت نیکان است که همان زهد در دنیاست خداوند تو را چنان آفرید که از دنیا بهره اى ندارى و دنیا چیزى از تو نمى کاهد.
زهـد آن حـضـرت چه در زمان خلافت و چه پیش از آن، چنان ظهورى داشت که اسطوره ها آفرید اینک به چند نمونه از تجلى زهد و بى اعتنایى آن امام همام به دنیا و مظاهر آن اشاره مى کنیم. امـیـرالـمـؤمـنین على(ع) در زمان خلافت خود و در حالى که تمام ثروتهاى جامعه اسلامى را در اخـتـیـار داشـت، لـباس وصله دار مى پوشید، نان خشک و غذاى ساده مى خورد و معاش خانواده خود را ازدست رنج خود اداره مى کرد. سـویـد بـن غـفـله مى گوید: در دارالاماره، خدمت على بن ابیطالب(ع) رسیدم دیدم حضرت نـشـسته و کاسه اى شیر ترش که بوى ترشى آن از دور به مشام مى رسد، پیش رو دارد و تکه اى نان خـشـک در دسـت گـرفـته که تکه هاى پوست جو در سطح آن به چشم مى خورد نان را با دست و گـاهى با کمک زانو تکه تکه مى کند و در شیر مى اندازد وقتى مرا دید فرمود: نزدیک بیا و از غذاى مـا بـخـور. مـن عـرض کـردم: روزه دارم فرمود: از رسول خدا شنیدم که هر کس به خاطر روزه از خـوردن آنـچـه مـیل دارد چشم بپوشد بر خدا سزاوار است که از طعام و شراب بهشت بهره مندش کند.
سوید مى گوید: کـنیز حضرت آنجا ایستاده بود به او گفتم چرا در حق این پیرمرد، از خدا نـمـى ترسید؟ چرا آرد نانش را صافى نمى کنید و این دانه هاى درشت را از آن نمى گیرید؟ گفت : حـضـرت بـه مـا دسـتور داده است هیچ گاه آرد نانش را الک نکنیم حضرت متوجه صحبت ما شد فـرمود: به او چه مى گویى؟من سخن خود را براى او باز گفتم. حضرت در پاسخ من فرمود: پدر و مـادرم فداى آنکه هیچ گاه آرد نانش الک نشد و هرگز سه روز پى در پى خود را از نان گندم سیر نکرد تا خدایش به نزد خویش برد. منظور حضرت از این کلام اشاره به سیره رسول مکرم اسلام است.
دیگرى مى گوید: در روز عید قربان، خدمت امیرالمؤمنین على(ع) رسیدم حضرت، آبگوشتى به ما تعارف کرد گفتم: با این همه نعمت که خدا عنایت کرده خوب بود گوشت اردک برایمان فراهم مى کردى. حضرت فرمود: از رسول خدا(ص) شنیدم که مى فرمود: خلیفه از مال خدا جز دو کاسه حقى ندارد کاسه اى که خود و خانواده اش بخورد و کاسه اى که به مردم تعارف کند.
نوشته اند: بـراى حضرت فالوده اى هدیه آوردند ظرف فالوده را پیش رو نهاد، به آن نگریست و فـرمـود:خوش رنگ و بویى و طعم خوبى دارى ، ولى من خود را به چیزى که عادت ندارم عادت نمى دهم. در زمـان خـلافتش او را دیـدنـد کـه در میدان کوفه شمشیرى را به معرض فروش گذاشته، مـى فـرمـاید: خریدار این شمشیر کیست؟ به خدا با این شمشیر بارها غبار غم از چهره رسول خدا(ص) زدوده ام و اگر پول یک تکه لباس داشتم، این را نمى فروختم. در هـمـان حـالـى کـه درآمد سالانه املاکى که وقف کرده بود به چهل هزار دینار مى رسید، خود از گرسنگى سنگ به شکم مى بست.
او را در بـازار کـوفـه دیدند، خرمایى را که براى مصرف خانواده خویش خریده در پارچه اى ریخته، بر دوش حمل مى کند علاقه مندان به یارى وى شتافتند و از حضرتش خواستند که اجازه دهد آنرا به خانه برسانند. فرمود: پدر خانواده به حمل این بار سزاوارتر است.
وقتى نزد عمر بن عبدالعزیز خلیفه اموى سخن از زهد مى گویند و زاهدان را نام مى بردند او مى گوید: زاهدترین مردم در دنیا على بن ابیطالب(ع) است.