خبرگزاری مهر ـ گروه فرهنگ و ادب: فردریک ادون روزو در سال 1975 در پاریس متولد شد. نام مستعار وارگاس را ابتدا خواهر نقاشش ژو وارگاس برای خود انتخاب کرده بود و فرد وارگاس نیز بعدها از این نام استفاده کرد. به نظر میرسد انتخاب این نام، اشاره به شخصیت ماریا وارگاس در فیلم «کنتس پابرهنه» دارد که اوا گاردنر هنرپیشه معروف سینمای کلاسیک آمریکا نقش اصلی آن را ایفا کرده است.
بانو فرد وارگاس با انتشار سلسله رمانهای پلیسیاش شهرت جهانی پیدا کرده است. او دکترای تاریخ دارد و رساله خود را درباره طاعون در قرون وسطی نوشته است. این نویسنده به عنوان محقق در مرکز تحقیقات علمی فرانسه کار کرده، در زمینه جانورشناسی باستانی صاحب نام است و در کاوشهای باستانشناسی شرکت داشته است. شهرت وارگاس از سال 1986 با انتشار رمانهای پلیسیاش آغاز شد. روزنامه فرانسوی فیگارو سالهاست که فهرستی از 10 رمان نویس موفق با بالاترین میزان فروش در سال منتشر میکند که فرد وارگاس یکی از اسامی ثابت این فهرست است. تیراژ کتابهای این نویسنده از سال 2008 تا 2010 بیش از 2 میلیون نسخه اعلام شد.
رمان «زود برو دیر برگرد!» برای اولین بار در سال 2001 منتشر شد و در سالهای بعد، بارها تجدید چاپ شد. رژیس وارنیه فیلمساز فرانسوی در سال 2007 با اقتباس از این رمان یک فیلم سینمایی را کارگردانی کرد که نقش اصلی آن یعنی سربازرس آدامسبرگ را خوزه گارسیا بازی کرد. این رمان در سال 2002 جایزه بزرگ خوانندگان مجله ال، جایزه کتابفروشان، جایزه بهترین رمان فرانسوی زبان و در سال 2004 جایزه آلمانی بهترین رمان پلیسی را به خود اختصاص داد.
در ابتدای این رمان 368 صفحهای، هر روز اعلامیههایی با نثری قدیمی، معماگونه و دوپهلو در محلهای کارگری پیدا میشوند که رفتهرفته صراحت یافته و در آخر به هشدارهایی هراسناک مبدل میشوند. هشدارهایی در مورد شیوع بیماری سیاه (طاعون) در شهر پاریس! با پیدا شدن اولین جسد برهنه و سیاه شده در کنار خیابان و نقش بستن علامتی طلسمگونه بر در برخی از خانهها موضوع جدی میشود و پای ژان باتیست آدامسبرگ، سربازرس پلیس و همکارانش به میان میآید. کشف رمز پیامها و حل معمای پیچیده قتلهایی که پیاپی به وقوع میپیوندد به درازا میانجامد. در حالی که خبرهای رسانهها در کمترین زمانی شهر را به هیجان میآورد، عقلانیت عموم رو به زوال میگذارد و علامت طلسم مصونیتبخش بر درهای تعداد هرچه بیشتری از خانهها دیده میشود و کار تحقیق را برای پلیس دشوارتر میکند.
وارگاس هم مانند دیگر پلیسی نویسان مطرح جهان، شخصیتهای ثابتی برای رمانهای خود طراحی کرده است و بسیاری از اطلاعات علمی و تجربی خود را به آن ها وام داده است. مثلا مارک واندوسلر که سن مارک هم نامیده می شود، مشغول به کارهای نظافت منازل است اما در گذشته متخصص قرون وسطی بوده و اکنون هم به سربازرس آدامسبرگ مشورت میدهد. بنابراین میتوان سایه حضور نویسنده و اطلاعات تاریخیاش را در «زود برو دیر برگرد!» مشاهده کرد.
عنوان اصلی رمان «زود برو، دیر برگرد!»، Have Mercy On Us All است. این کتاب سال 90 در قالب مجموعه نقاب، توسط انتشارات جهان کتاب چاپ شد. عباس آگاهی مترجم این اثر، در حال حاضر مقیم فرانسه است و در مصاحبهای که با خبرنگار مهر داشت، شخصیت سربازرس آدامسبرگ را که یکی از مخلوقات فرد وارگاس است، کارآگاه و سربازرسی مستقل توصیف میکند که شبیه دیگر قهرمانان داستانهای ژانر پلیسی نیست که مخاطبان این آثار میشناسند.
مشروح گفتگو با آگاهی در ادامه میآید:
* در ابتدا کمی فرد وارگاس و سبک نوشتاری اش را معرفی کنید. چون این نویسنده برای مخاطبان ایرانی چندان شناخته شده نیست.
فرد وارگاس در خانوادهای فرهنگی رشد کرده است. خواهرش نقاش، برادرش محقق تاریخشناس و مادرش مهندس شیمی است. او دارای مدرک دکترای تاریخ است و موضوع تحقیقاتش هم طاعون در قرون وسطی بوده است. با این اطلاعات مشخص است که وارگاس میتوانسته و میتواند از مولفههای تاریخی زیادی در تولید آثارش بهره ببرد. اولین اثر این نویسنده در سال 1986 با نام «بازیهای عشق و مرگ» به چاپ رسیده است.
* چه شد که به سراغ ترجمه این کتاب رفتید؟ عامل جذابیت این رمان و آن چه که باعث شد به سمتش کشیده شوید، چه بود؟ چون این رمان با حجم حدودا 400 صفحه ایش نسبت به دیگر ترجمه هایتان در مجموعه نقاب، برای مترجم حجیم تر، خسته کننده تر و از این جهت متفاوتتر است.
اکثر آثاری که برای مجموعه نقاب ترجمه میکنم، متعلق به نیمه دوم قرن بیستم هستند. اما چند اثری را هم از نویسندگان مطرح سالهای اخیر ترجمه کردهام که قصد و نیتام از بازگردانیشان، معرفی نویسندگان جدید و شیوههای تازه نگارش داستان پلیسی به مخاطبان ایرانی بوده است. در واقع به دنبال رویکردهای تازه جامعهشناسانه، شکل و حجم اینگونه آثار تغییر پیدا کرده است. به این ترتیب در سالهای اخیر، رمانهای پلیسی در میان کشورها و نویسندگان صاحب سبک این ژانر، حجمی بالغ بر 500 صفحه و بیشتر پیدا کردهاند. حال آنکه رمانهای پلیسی نیمه دوم قرن بیستم، حول و حوش 200 صفحه دارند.
* «زود برو، دیر برگرد!» از نظر ماهیت داستانی با دیگر ترجمه های پلیسی تان چه تفاوتی دارد. داستان این رمان در سال های هزاره سوم می گذرد و متاخرتر از داستان های سربازرس مگره و نوشته های بوالو- نارسژاک است. آیا این تفاوت زمانی، موجب تفاوت رویکرد در روایت و قصه داستان نسبت به کتاب های دیگر که ترجمه کرده اید، شده است؟
مسلم است که مخاطب اصلی اینگونه آثار، توقع این حجم را ندارد. در واقع این توقع که درست هم هست برای حجم خطوط اصلی داستان است و بسیاری از سهم صفحات این رمانها، به زیورهای داستانی که باب طبع خواننده غربی است، اختصاص پیدا میکند؛ البته زمانی که جهشهای غیرمنتظره در بطن طرح اصلی داستان، فرجام اصلی را به تاخیر نیاندازد. ترجمه دیگری هم به تازگی از من در مجموعه نقاب چاپ شده که نشاندهنده این رویکرد جدید در نوشتن رمان پلیسی است. این رمان «دست سرنوشت» نوشته گیوم موسو نام دارد. مطالعه این رمان را به خوانندگان توصیه میکنم. اما رویه کلیام این است که به آثار نیمه دوم قرن بیستم وفادار باشم و بیشتر آنها را ترجمه کنم.
* این رمان و دیگر آثار فرد وارگاس هم مانند آثار نویسندهای چون ژرژ سیمنون، سربازرس محور هستند. یعنی شخصیت اصلی پیش برنده داستان یک سربازرس به نام آدامسبرگ است. به عنوان مترجمی که هم با داستان های آدامسبرگ و هم مگره روبرو بوده، تفاوتی بین این سربازرس دیدهاید؟
وارگاس با خلق شخصیت سربازرس آدامسبرگ و سپردن شماری از تحقیقات پلیسی به این شخصیت، تلاش کرده تا این سربازرس، تقلیدی از دیگر سربازرسها یا شخصیتهای محوری دیگر نویسندگان ژانر پلیسی نباشد. «سربازرس مگره» ژرژ سیمنون یا «هرکول پوآرو»ی آگاتا کریستی هرکدام دارای شخصیتهای خاص و شیوه تحقیق منحصر به خود هستند. آنها از طریق استدلال منطقی به کشف جرایم و بزهکاریها میرسند. اما سربازرس آدامسبرگی که وارگاس خلق کرده، شخصیتی بیقید، نرمخو و خیالباف دارد. او ظاهری نامرتب دارد و آپارتمانش همیشه به هم ریخته و شلخته است. نکته مهم درباره شخصیت آدامسبرگ این است که قادر نیست استدلال منطقی را دنبال کند. اما با این همه از قدرت مکاشفه شخصی برخوردار است و به لطف همین عامل به نتایج شگفتانگیزی دست پیدا میکند. آدامسبرگ این توانایی را دارد که خود را به جای دیگران بگذارد، در حالی که فرسنگها با آنها فاصله دارد.
فرد وارگاس جبران کمبودهای شخصیت آدامسبرگ را به معاونش آدرین دنگلار سپرده است که فردی مرتب است و اطلاعات جامعی درباره موضوعات مورد تحقق دارد. دنگلار با رویکرد کاملا عکس رئیسش، موجب شگفتی و تحسین او میشود. سروان دنگلار، بینظمیهای سربازرس را به او خورده میگیرد و معتقد است، آدامسبرگ نسبت به نزدیکانش بیتوجه است. به نظرم همین عوامل است که باعث شده سربازرس آدامسبرگ، مخلوق فرد وارگاس، شخصیتی مستقل از دیگر سربازرسهای ژانر داستان پلیسی پیدا کند.
-------------------------------------
گفتگو: صادق وفایی