خبرگزاری مهر- گروه فرهنگ و هنر: فیلم «فصل فراموشی فریبا» داستانی دارد که شاید از یک لحاط به فیلم های قبلی عباس رافعی شباهت دارند و آن شخصیت محور بودن داستان های فیلمنامه های اوست. عباس رافعی فیلم های زیادی ساخته است. «راز مینا»، «راه طی شده»، «آیههای زمینی»، «پروانهای در باد»، «کیمیا و خاک» و «ملاقات» از این نمونه فیلم ها هستند. همچنین فیلم «آزادراه» نیز آخرین فیلمی بود که از وی در سینماها به نمایش درآمد.
«فصل فراموشی فریبا» داستان زنی به نام فریباست که گذشته سالمی ندارد. امین زندگانی در نقش مرتضی با این زن که ساره بیات جای او بازی می کند ازدواج کرده اما همیشه به او سوء ظن دارد. مرتضی خودش هم معتاد است اما با تمام مخالفت های خانواده و دوستانش با این زن که زندگی ناپاکی دارد ازدواج می کند. شک ها و سوء ظن های مرتضی تا آنجاست که حتی او را در خانه اش حبس می کند. در ادامه فیلم یک روز مرتضی تصادف می کند و فریبا مجبور است تا هزینه های درمان او را مهیا کند. فریبا پشت وانت فرسوده و تصادف کرده همسرش می نشیند و سعی می کند وارد جامعه شده و حالا این هزینه ها را دربیاورد بعد از این اتفاقاتی برایش رخ می دهد که داستان این فیلم را رقم می زند.
در این گفتگو به سراغ عباس رافعی رفتیم و با او درباره آخرین فیلمش که یک زن با یک گذشته ناپاک را دستخوش موضوع فیلم خود قرار داده سخن گفتیم. این فیلم امروز سه شنبه 15 بهمن ساعت 16 در بخش سودای سیمرغ سی و دومین جشنواره فیلم فجر نمایش داده می شود.
رافعی در این گفتگو از اینکه چرا به سراغ چنین موضوعی رفته است و چرا تصاویر در فیلم سرد و بی روح هستند و همچنین از جامعه ای که در «فصل فراموشی فریبا» به تصویر کشیده است، سخن گفت. اینکه این فیلم یک فیلم شخصیت محور است و نه داستان محور بنابراین قصد نداشته که با اتفاقات و داستان های فرعی فیلمنامه را جذاب کند و هر نوع اتفاقی هم که رخ می دهد در راستای داستان فریباست.
*بیشترین تصاویری که ما در فیلم «فصل فراموشی فریبا» می بینیم مربوط به شهر و اجتماع است و حتی مخاطب گاهی احساس می کند بعضی تصاویر به مستند نزدیک می شود.
- فکر می کنم دلیل اینکه مردم از سینما دور شده اند این است که خود را در سینما نمی بینند شاید حدود 80 درصد فیلم های جشنواره امسال در محیط های داخلی مثل آپارتمان فیلمبرداری شده و چند فیلم است که تنها در یک لوکیشن فیلمبرداری شده است. مثل «ارسال یک آگهی تسلیت» و «ملبورن». برای همین من خواستم فیلمم بیشتر وارد شهر و جامعه شود تا زندگی اجتماعی مردم بیشتر دیده شود. آنچه که در «فصل فراموشی فریبا» انجام شد برای بسیاری از ما اتفاق افتاده است شاید مسافر کشی کرده ایم، یا در کار و زندگی اجتماعی به ما توهین شده است. من امیدوارم بتوانم در فیلم های بعدیم این مدل فیلمسازی را ادامه دهم و جامعه را چه زشت و چه زیبا به خود افراد این جامعه نشان دهم مثل فردی که در مقابل آینه می ایستد و سعی می کند این زشتی ها را رفع کند جامعه هم باید به این شکل باشد.
*«فصل فراموشی فریبا» یک فیلمنامه یک خطی است و وارد داستان های دیگر نمی شود چرا نخواستید مرتضی و یا اطرافیان دیگرش را بیشتر از این نشان دهید؟
- این فیلم مبتنی بر ماجرا و داستان نیست، فیلم شخصیت محور است، ما بیشتر می خواهیم شخصیت را نشان دهیم تا اینکه داستان گویی کنیم. یک روایت این است که داستان پردازی کنیم، فریبا درگیر مشکلاتش شود و بعد آدم های اطرافش را هم برجسته کنیم و ماهیت دراماتیک شخصیت ها را پررنگ کنیم اما من سعی کردم به تماشاچی بگویم این فیلم مستند است و این آدم ها واقعی هستند. من از این شخصیت فریبا دور نمی شوم. هرجا فریبا هست دوربین هم همانجاست و هر جا فریبا نیست دوربین هم وجود ندارد. به همین دلیل فریبا در اینجا شخص اول فیلم شده است. این باعث می شود که ما نتوانیم بدون فریبا فیلم را پیش ببریم و روایت داستانی فیلم را محدود می کند. دلیل ندارد ما مثلا به سراغ شوهر، دوست یا پدر و مادر فریبا برویم بنابراین نوع روایت کار فیلمساز را سخت می کند. باید تلاش کنیم که زندگی فریبا آنقدر جذاب باشد که فیلم کشش جذب مخاطب را داشته باشد و دوم اینکه تماشاچی همیشه خود را از نگاه این شخصیت می بیند خود این مساله هم به درگیر شدن مخاطب در فیلم کمک می کند. به طور مثال روایتی را که من از طرف خود تعریف کنم که برایم اتفاق افتاده است تا روایتی را که به نقل از دیگری تعریف کنم بسیار متفاوت هستند و شما بیشتر در آن چیزی که برای خود من بوده است درگیر می شوید.
در ادبیات سینما هم گفته شده که جایگاه احساسی تماشاچی جایگاه احساسی همان شخصیت و بازیگر می شود یعنی هر آنچه را که او می بیند و تحت تاثیر قرار می گیرد تماشاچی هم می بیند. اگر ترس و نگرانی است و اگر عشق است تماشاچی هم درگیر آن می شود چون به یک نفر محدود می شوید پس مجبور هستید شخصیت را جذاب انتخاب کنید که تماشاچی دلش نخواهد جای دیگری و با شخص دیگری باشد. بنابراین من دوست داشتم داستانم را به این شکل روایت کنم.
*احساس نکردید مخاطب از نگاه و جامعه ای که فریبا می بیند خسته شود؟
- برای این منظور ما اتفاقاتی را که برای فریبا رخ می دهد، جذاب کردیم و مجبور شدیم اتفاقات پیرامونش را جذاب کنیم. من نخواستم بگویم چون این آدم کار مردانه ای می کند کار جذابی انجام می دهد، حفظ زنانگی برای زنان بسیار مهمتر است. حرف من این نیست که پشت وانت نشستن برای یک زن کار مهمی است بلکه هدف این بود که این زن پشت این وانت بتواند مسائل و مشکلاتش را حل کند و کم نیاورد در این صورت هوشمند است اگر مرتضی پشت این وانت بود در صحنه ای که گروه موسیقی را سوار می کند محال بود که بتواند به ماموران بگوید ما نذری داریم اما فریبا از هوش زنانه خود استفاده می کند. زمانی هم این زن قفل و فرمان دستش می گیرد و مردانه دعوا می کند. به نظرم زنان از این فیلم خوششان می آید چون فریبا می تواند حق خود را از جامعه بگیرد. پای عشق خود باقی می ماند تا زمانیکه مرتضی او را بخواهد. اما زمانیکه احساس می کند مرتضی دیگر این زندگی را نمی خواهد و ردپای گلی را در خانه می بیند انگار زندگی اش لگد شده باشد، مخاطب با دیدن این صحنه از او رهایی می خواهد. حالا آنچه را که برای شوهرش می بافته است خودش به تن می کند. این لباس که اتفاقا با رنگ های گرم هم بافته می شود به معنای دوباره ساختن زندگی است.
این زن خود را از زندانی که در آن است نجات می دهد. در فیلم نشان داده می شود که اگر چه ابتدای فیلم در اتاق خانه خود حبس می شود اما در شهر هم این زن دائم پشت میله هاست. پشت میله ها پول می شمارد و با مردم ارتباط برقرار می کند. حتی زمانی که سوار ماشین است انگار محصور است و در واقع به زندان بزرگ تری وارد می شود اما می تواند گلیم خود را بالا بکشد. فریبا از خود ضعف نشان نمی دهد. بلکه اقتدار هم دارد مثلا زمانی که می خواهد یکی از مردها را برای کار در ماشین سوار کند به او می گوید که عقب ماشین بنشیند و بعد که می بیند این مرد نیت سالمی دارد او را به جلوی ماشین راه می دهد. درنهایت در همه حال سعی می کند حریم ها را رعایت کند و در عین رعایت این حریم ها گلیم خود را نیز از آب می کشد. من فکر می کنم زنان جامعه ما از دیدن این فیلم لذت ببرند چون این زن از آشپزخانه بیرون می آید و بدون نیاز به یک مرد خودش نجات دهنده خودش می شود اما این مرد است که در اینجا لیاقت زن را ندارد و نمی خواهد که فریبا را نگه دارد.
*علی رغم اینکه فریبا یک گذشته ناسالمی دارد اما مرد هم چندان سالم نیست و از لحاظ روحی مشکل دارد آیا این برای بار داستانی فیلم است؟
- تصویری در ذهن مرتضی همسر فریبا وجود دارد که او را رها نمی کند. اگر کسی به فریبا زنگ می زند یا می بیند که او از منزل خارج شده است و یا به دوست قدیمی اش تلفن کرده است فکر می کند که این زن قصد دارد به زندگی سابق خود بازگردد درحالیکه فریبا زندگی گذشته خود را به فراموشی سپرده و بر اساس عنوان فیلم فریبا فصلی از فراموشی را طی می کند. این واکنش های مرتضی برای نشان دادن اهمیت این ماجراست. این هشداری به زنان است که اگر گذشته غیر قابل توجیهی در زندگی آنها وجود داشته باشد این لکه تاریک برای همیشه سایه خود را در زندگی آنها باقی خواهد گذشت.
*فیلم «فصل فراموشی فریبا» به شکل رئالی جلو رفته و حتی در بعضی صحنه ها مخاطب احساس می کند زندگی شهری بسیار به واقعیت نزدیک شده است.
- در فیلم «فصل فراموشی فریبا» سعی کردیم بسیاری از صحنه ها یا بازسازی شود و یا به شکل مستند فیلمبرداری شود مثلا در یکی از صحنه ها که ساره بیات مسافر سوار می کند یک مرد با خانم بیات صحبت می کند و کارت خود را به او می دهد اما ما دیالوگ نداریم و بعدا صداگذاری شده است. یا در صحنه ای دیگر دختری سوار ماشین می شود بعد ساره بیات از او می پرسد چرا نفس نفس می زنی، دویده ای؟ که او می گوید من فروشنده مترو هستم و مامورها جنس هایم را گرفته اند و بعد در پاسخ بیات که از او می خواهد در جای دیگری جنس هایش را بفروشد می گوید هر جای این شهر یک رئیسی دارد. اگر فلان تیپ را بزنم و با ماموران مترو ارتباط خوبی داشته باشم، اجازه می دهند که جنس خود را بفروشم در غیر این صورت اجازه نمی دهند.
بعد از این ما با او صحبت کردیم و گفتیم که در حال فیلمبرداری بودیم. ساره بیات را به او معرفی کردیم و گفت چقدر متفاوت است چهره اش با «جدایی نادر از سیمین» و بعد به ما گفت که پدر و مادرش اجازه نمی دهند که در فیلم بازی کند. درنهایت ما به او گفتیم که برایش صداگذاری می شود و قبول کرد در فیلم ما حضور داشته باشد. داستان این دختر هم داستان فریباست که اگر بخواهد سبک دیگری زندگی کند می تواند پول درمان همسر و نیازش را تهیه کند. ما ناچار بودیم که به این شکل فیلم بسازیم چون می خواستیم فیلم رئال باشد و مردم خود را در فیلم ببینند.
*چرا شما فیلم های خود را با این ریتم کند و حرکت روزمره وار و روتین شخصیت اول انتخاب می کنید؟
این ریتم همان زندگی است که این جامعه و آدم ها در زندگی روزمره خود دارند. ما سعی می کنیم تا جایی که تماشاچی خسته نشود این سردی و این ریتم را حفظ کنیم. البته همانطور که گفتم از اتفاقاتی هم برای جذابیت داستان استفاده کردیم. به طور مثال برای فریبا یک روز شاد است، یک روز دعوا می کند، روزی از پسر همسایه اش می خواهد با او همراه شود و روزی اتفاق دیگری برایش پیش می آید. این مرز باریکی است و سعی کردیم تا جایی که تماشاچی به اصطلاح نبرد و فیلم برای او کسل کننده نباشد با او سخن بگوییم.
*و بعد چطور متوجه شدید که کسل کننده نبوده است؟
- فیلم «آزادراه» نسبت به این فیلم ریتم کندتری داشت اما من دیدم تماشاچی از سالن بیرون نمی رود و فهمیدم تا کجا می توانم این ریتم را حفظ کنم. من حدود 10 تا 12 بار «آزادراه» را با تماشاچی دیدم و متوجه شدم که تماشاچی کدام قسمت فیلم می خندد، کدام سکانس احساساتی می شود و یا حتی چه زمانی ممکن است برخیزد و از سالن بیرون برود. بنابراین از این این نقاط مجاز در فیلم آخر خود استفاده کردم و اطمینان دارم فیلم «فصل فراموشی فریبا» مخاطب خود را اگر به داخل سالن بیاید نگه می دارد.
*مردهای این فیلم از همه نوع قشر اجتماع هستند و یک نکته ای که هست کلیشه سازی های مرسوم استفاده نشده است.
- بله بعضی وقت ها این کلیشه ها در ذهن زنان جامعه ما هم هست مثلا ما فکر می کنیم اگر زن باشیم و مردی بخواهد به ما کمک کند و ماشین ما را بوکسل کند حتما باید منظوری داشته باشد اما مردهای خوب هم هستند. در کنار این آدم مردی هم هست که از فریبا می خواهد بارش را ببرد و برای 5000 تومان با او بحث می کند و از او بهره کشی هم می کند یا تصوری که ما از مکانیک داریم شاید کمی کلیشه ای باشد بنابراین من خواستم در «فصل فراموشی فریبا» سیاه نمایی نکنم. جامعه را جامعه دلنشینی نشان دهم. اینکه این زن حتی اگر به کشتارگاه هم وارد شود می تواند پاک دامنی خود را حفظ کند.
*چرا فضای فیلم های شما با این رنگ های سرد و بی روح پیش می روند، «آزادراه» هم به همین شکل بود.
- اولین فیلمی که من ساختم «راز مینا» نام داشت که موضوع آن تاحدی با دیگر فیلم هایم متفاوت است. این فیلم فروش خیلی خوبی هم داشت اما بعد از آن من فکر کردم که به سینما نیامده ام که کاسبی کنم. احساس کردم می خواهم فیلم بسازم تا حرفی را به جامعه ام بگویم و همچنین خراش کوچکی را به ذهن جامعه ام وارد سازم. بنابراین بهتر است از جذابیت های سینما استفاده کنم و حرف خود را بیان کنم. این فیلم ها شاید فقط بتوانند پول خود را در بیاورند و منفعت مالی نداشته باشند اما در تاریخ سینما باقی می مانند. فیلمی مثل «دزد دوچرخه» ساخته ویتوریو دسیکا فیلمی نئورئالیستی بود که در زمان خود مخاطب کمتری داشت ولی همچنان در دانشگاه ها نمایش داده می شود. آن فیلم به نظر من یکی از آجرهای سینما بود. فیلم «فصل فراموشی فریبا» هم به نظر من یکی از آجرهای سینمای ایران است.
*این خراشی که می گویید می خواهید بر ذهن مخاطب بگذارید به این معناست که سینمای داستانگو و سرگرم کننده را دوست ندارید؟
- دوست دارم ببینم اما دوست ندارم بسازم. به نظرم بودن این فیلم ها هم بی دلیل نیست چون می توانند چرخه سینما را بچرخانند. با این حال فکر می کنم خود من و دیگران که به سراغ این فرم و سبک از فیلمسازی می رویم در جهت کسب اعتبار برای سینمای ایران حرکت می کنیم. البته می توان به اقتصاد هم فکر کرد اما به منفعت اقتصادی آن فکر نمی کنم.
*چرا سراغ شخصیتی رفتید که چنین گذشته ای دارد؟
- ببینید بسیاری از آدم ها در زندگی های خود با چنین مساله ای روبرو نبوده اند اما وجود داشته اند کسانی که در گذشته خود با شخص دیگری بوده اند و یا زنانی که بعد از ازدواج هم همسر آنها دائم زندگی قبلی شان را در سرشان می کوبد و یا آن زندگی را پیش چشمانشان می آورد. سوء ظن هایی که این میان مطرح می شود و شخص به طور مثال می گوید تو با فلان پسر رابطه داشتی. البته برای این فیلم من نمی خواستم در حد همین سوء ظن ها باقی بماند بلکه خواستم مسایل عمده ای داشته باشد که بتوانم این واکنش ها را از مرتضی همسر فریبا بگیرم. تا حدی به خاطر درام داستان وارد چنین سرگذشتی شدم. خواستم بگویم این زن چنین عقبه ای دارد و این پیشینه خودش را هم اذیت می کند. فریبا یک کشمکش درونی دارد و حتی در زمان هایی هم خودزنی می کند و من احساس کردم چنین موقعیتی برای نمایش آنچه که من می خواستم بگویم و هشداری که می خواستم بدهم مناسب است.
*بازی های ساره بیات در بعضی از صحنه ها هیچ حسی را به مخاطب منتقل نمی کند این به خاطر خود این نقش است یا شما از او خواستید؟
- شاید این مساله به این دلیل است که من از او دائم می خواستم که فریبا را بازی نکند. خودش باشد، غلو نکند. من از بیات می خواستم در موقعیتی که هست بازی نداشته باشد و حتی صداسازی نکند و شاید سخت ترین حرف برای یک بازیگر این باشد که از او بخواهید بازی نکند.
گفتگو از عطیه موذن