واقعيت اين است كه مرزهاي فرهنگ و سياست در اين سالها ، به ويژه هشت سال گذشته كه قلمرو فرهنگ ، به طوردائم دستخوش حوادث بوده و يا گماردگان و متصديان دولتي درحال تغيير و تحول بوده اند ، براي كمتر كسي قابل تفكيك بوده و هست ؛ ديده ايم يا شنيده ايم از كتابي و مولفي كه باي بسم الله كتابش را با هدفي آموزشي يا تحليلي كه نهايتا به قلمرو فرهنگ راه مي برد ، بر قلب سپيد كاغذ منقوش ساخته است ، اما به واسطه اتفاقاتي ، اين كتاب وآن كاتب ، از قضا به سياسي ترين موضوع روز[ به فراخورحال خود ] تبديل شده اند ، يا شعري و نغمه اي و رماني كه در آغاز خواسته اند مرثيتي بر آلام و روان خالق خود باشند يا زنجموره و زبان حال جامعه اي كه شتاب آهنگ ، درحال عبوراز" سنت " و دستيابي به " مدرنيته " است ، اما تاثيري كه اين آثاربرمخاطب خويش گذارده اند ، بيشتر تاثيرسياسي بوده است تا فرهنگي ، يا حداقل ، نمره اي به معدل فرهنگي جامعه [در درجه اول] و مولف ، گردآورنده يا مترجم [ دردرجه دوم ] اضافه نكرده اند .
بديهي است كه در وادي تئاتر، سينما و موسيقي نيز، بايد به دنبال حادثه هايي ازاين قبيل گشت ؛ از محدوديت مخاطب نمايشهاي اصالت گرا و بومي - چه به لحاظ كمي و چه از نظر كيفي - و رواج آثاري درحد بيانيه هاي سياسي يا استحاله گرفرهنگ داخلي ، سبقت جامعه فيلمسازان از يكديگر درساخت و ارايه فيلمهايي كه تلاش در تبليغ شعارهاي مقطعي يك حزب يا جناح خاص دارند ، شيوع موسيقي پاپ و فاصله گرفتن از موسيقي اصيل ، همچنين بهره گيري از اشعار و ترانه واره هايي كه اغلب آنها بيش از يك بند انگشت "عمق" ندارند ، اين ايام ، كم نشنيده و نخوانده و نگفته ايم ، اما همه اينها يك طرف قضيه است ، طرف ديگر ، واكنشي است كه ازسوي افراد مختلف جامعه اعم از باسواد و كم سواد ، مذهبي و به اصطلاح " روشنفكر" ، مركز نشين و روستايي ، غني و فقير و ... نسبت به نوع توليدات فرهنگي وهنري نشان داده مي شود كه ثبت و تحليل اين واكنش ها عموما بر عهده سه مرجع : متوليان دولتي ، رسانه ها و مراكز فرهنگي ، تحقيقاتي و آكادميك وابسته به دولت يا خصوصي و نيمه خصوصي است .
ما و فاصله دور با ديروز
از همين منظر ، ساحت " كتاب " و" ادبيات " را نيز نبايد جدا از واقعيت هاي عريان جامعه امروز ديد ، حقيقت امراين است كه ما با جوامع گذشته خود فاصله دوري گرفته ايم ، امروزه ديگر كمتر كسي از متاع كفر و دين و كم مشتري بودن اين و آن يا هر دو سخن گفته يا قلم مي زند ، چرا كه مدافعان و مدعيان از محدوده دو گروه موافق و مخالف ، فراتر رفته وهريك ، انشعابات متنوع و گونه گوني پذيرفته اند ، به طوري كه كمترتعريف " مطلق " مي پذيرند ، از ديگرسو ، در مورد متاع و محصول مورد عرضه نيز چه در صفوف مدعيان ، چه در مطبخ مولدان وعرضه كنندگان و چه دراردوگاه خريداران و ارزشيابان كه ازجهاتي تعيين كننده نيزهستند ، اختلاف نظرهاي متفاوتي وجود دارد ، اگر بگوئيم وضع فعلي اين بازارنسبتا آشفته ، گوهرشناس قهاري را مي طلبد كه بدون ملاحظه اين و معارضه با آن ، عيار واقعي آنچه را كه هست ، بشناسد و بشناساند ، بيراه نگفته ايم ، اما فقدان اين " عيارسنجي " كه عده اي " ركود نقد " ش مي خوانند ، همه مسئله فرهنگ و ادب و هنرما نيست ، كه اگر چنين مي بود شايد وجود يك مدير و وزير فرهنگي در كنار جمعي كارشناس و خبره در تمام اين سالها كفايت مي كرد تا چرخ هاي فرهنگ هميشه به صحت و سلامت بچرخند... ، بنابراين حل برخي معادلات در اين قلمرو چندان آسان هم نيست !
درنقطه اي از كشور، خوابي تعبيرمي شود ، ديداري و ديدگاهي ، و با همين بهانه ، برگ هايي از تاريخ همان خطه دستاويز قرارمي گيرد و جوهر قلم نگارنده اي - شايد ازنقطه اي ديگر - موضوع را جدي مي گيرد و سرانجام ، با ناشري درپايتخت ، قرارداد انتشاراثربه امضا مي رسد ؛ با اين همه ، اثرمكتوب هنوزدرمرحله تولد است و بايد توسط منتقد و مخاطب ، ارزيابي شود ، شايد مقدمه اي برتكامل اثر ومولف باشد ، اما پديده هاي مدرنيسم ، امروزه كوتاهترين و موثرترين راه براي نشرافكار و انتقال ديدگاه ها از سرزميني به سرزميني ديگر را هموار و مساعد كرده اند ، راهي كه بدون مشاركت مالي ديگران و تن دادن به نظارت و مميزي و عبور از مراحل سنتي ، مسيرنشرعقيده طي مي شود ، هرچند محصولي مكتوب ، به دست مخاطب نمي رسد ، اما به راستي " كتاب " امروزه ديگر اولين يا تنهاترين " رسانه " و انتقال دهنده فكر و عقيده نيست ... .
گستره فرهنگي امروز ، راه را بر بسياري از طبقه بندي ها ، قضاوتها و اندازه گيري هاي معمول مي بندد و اينجاست كه وظيفه خطيروزير ارشاد و همكاران وي در شرايط فعلي جامعه اي كه بين سنت و مدرنيته معلق مانده و فرهنگ ها ، گويش ها و مباني فرهنگي و آئيني اش نيز درمعرض تهديدي جدي قرارگرفته است ، آشكار مي گردد ، امروز ديگر به سهولت نمي توان تشخيص داد اثري كه مفهوم يا پرونده اي سياسي را در قالب هاي ادبي و هنري براي مخاطب خود بازگو مي كند ، سياسي است يا فرهنگي ؟ و يا انتشار خاطرات رمان گونه و ناكامي هاي يك جامع شناس چه حركتي بايد تلقي كرد يا برآيند كدام غفلت اجتماعي است ؟ يا اگر افسر بازنشسته ارتش، بخشي از ناگفته هاي سالهاي خدمت خود را در قالب يك دفتر شعرمنتشر كرد و از قضا، آثارش از حيث تكنيكي و فني مورد قبول اهل نظرواقع شد و به مذاق مردم ادب دوست هم خوش آمد ، كاري سياسي و مغاير با شئون امنيتي صورت گرفته يا فرهنگي ؟
همچنين ، اگريك رمان نويس ، در كنار عريان نمايي وضعيت اجتماعي و اقتصادي جامعه ، به انعكاس گوشه هايي از تجمل گرايي يك يا چند نماينده مجلس پرداخت ، كار فرهنگي و ادبي انجام داده يا با سلاح سرد خود به جنگ رودررو با اهل سياست پرداخته است و يا اذهان عمومي را با اين ابزار ، مشوش ساخته ...؟ به راستي مدير دولتي فرهنگ كه مجوز نشر اثر را امضاء كرده ، در اين شرايط چه بايد كند؟
تعويض مديران يا تغيير روشها ؟
روشن است كه وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي درموقعيت حساس فعلي ، وظايفي بس دشواردر پيش رو دارد و طي طريق در جاده ها و راه هاي پرفراز و نشيبي كه نه ازگرد باد درامان است و نه از سنگلاخ آسودگي دارد ، ازعهده كمتركسي برمي آيد ، شايد يك راه حل اين باشد كه برخي از رهنوردان فعلي را چراغ و آذوقه دهند تا دوباره حركت آغاز شود ، چرا كه اين عده يا ديگراني كه تازه مي خواهند به اين مسير صعب و پرسنگلاخ بپيوندند ، اصولا متفاوت هستند ، شايد ... .
آنچه نبايد از كنارش به آساني گذشت ، انشعاب نخبگان ، منتقدان و مخاطبان با معدلهاي مختلف و متنوع از لحاظ آگاهي عمومي ، قدرت آفرينشگري ، فرصت شناسي و درك و تحليل واقعيت هاي امروز قلمرو فرهنگ است ، اين سالها، فراوان ديده ايم و شنيده ايم كه اثري از ديد نخبگان و اهل فن ، كتابسازي ، سطحي گرايي و از ديد مسئولان ، موج آفريني و... است ، اما همين اثريا آثاري نظيرآن ، با چاپهاي زيرزميني درمحافل غيررسمي و مردمي ، چنان قيمت و قوتي پيدا مي كنند كه تصورش هم دشواراست و اكنون كار وزيرفرهنگ درجايگاه سكاندار، يا مديري تصميم گيرنده ازبدنه دولت كه قرار است ضمن درنظر گرفتن " تعادل " و" توازن " ، " تعالي " را به سامانه فرهنگ بازگرداند يا درتقويت آن ، اهتمام بيشتري از خويش نشان بدهد ، از ذائقه عمومي نيز در بين همه رده ها و گروه هاي فكري و سني غافل نباشد ، بسي خطيرتراست ، چرا كه او قرار است وزيرفرهنگ و ارشاد " همه " باشد ... ، و در اين مسير، عمده ترين نوع همكاري و وفاق مي تواند از سوي آفرينشگران انديشه و قلم ( اهالي فرهنگ مكتوب ) صورت بگيرد ، هرچند شايد برخي تصوركنند كه نگارنده ازاحاطه هنرهاي تصويري و رسانه ها و ... غافل است ، اما واقعيت اين است كه مواد اوليه هرفيلم ، كاست موسيقي و ... ( به غيرازهنر نقاشي و هنرهاي تجسمي ) برگرفته ازتراواشات " قلم " و دريافت هاي " اهل قلم " است كه بعدها تبديل به فيلمنامه و ترانه و ... مي شود .