گروس عبدالملکیان در جلسه نقد و بررسی فیلم مستند «سخت مثل آب» درباره شمس لنگرودی گفت: خیلی از اوقات باعث می‌شود به چیزی بیشتر از آن‌چه شاعر پنهان کرده برسیم. و آن چیز استعاره‌ها، تاویل‌ها و تفسیری است که از شعر می‌شود. پس کار شاعر سخت است و شاعر هم باید پیدایی را بلد باشد هم پنهانی را.

به گزارش خبرنگار مهر، مراسم رونمایی و نقد فیلم مستند «سخت مثل آب» درباره شمس لنگرودی شاعر و محقق معاصر، سه‌شنبه شب 6 اسفند با حضور، گروس عبدالملکیان، آرش سنجابی کارگردان فیلم، شمس لنگرودی و دیگر شاعران و اهالی نشر در موسسه فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.

در ابتدا فیلم «سخت مثل آب» پخش شد و لنگرودی بعد از اکران آن گفت: می‌خواهم از دوستان تشکر کنم. از مدیر نشر اختران نیز تشکر می‌کنم. این روزها اگر پول نباشد، نمی‌شود؛ فقط می‌شود حرف زد. از آرش سنجابی که فیلم را ساخته تشکر می‌کنم. حالا منتقدان هرچه می‌خواهند بگویند، من حرف خودم را می‌زنم. و فکر کنم نفر بعدی خودم هستم و باید از خودم تشکر کنم که باعث شدم این همه آدم این‌جا جمع شوند! این فروتنی عارفانه ایرانی را می‌بینید؟ فکر می‌کنم واقعا لازم نباشد چیز زیادی بگویم و بهتر است شعر بخوانم.

لنگرودی در ادامه به خوانش دو قطعه از اشعارش پرداخت.

در ادامه گروس عبدالملکیان به عنوان منتقد جلسه گفت: اسم‌ آقای شمس که می‌آید، به یاد خاطره‌ای می‌افتم. یک بار یکی از دوستان با دفتر نشر آهنگ دیگر تماس گرفته بود و پرسیده بود شمس هست؟ فرد پشت تلفن گفته بود: نه. آن دوست پرسیده بود حافظ چطور؟ دوباره پاسخ شنیده بود نه و سپس پرسیده بود: ببخشید شما؟ صدای پشت تلفن هم گفته بود: من سعدی‌ام. این خاطره به زمانی مربوط می‌شود که شمس لنگرودی، حافظ موسوی و سعدی گل‌بیانی در این نشر بودند. یکی از ویژگی‌های شعر، فشردگی است و من هم سعی می‌کنم مباحث‌ام را در این برنامه به طور فشرده بگویم.

وی افزود: یک فیلسوف، چیزی را پیدا می‌کند که نشان بدهد. یک جامعه‌شناس چیزی را کشف می‌کند که نشان بدهد. اما یک شاعر چه کار می‌کند؟ هگل در کتاب زیباشناسی خود می‌گوید یک شاعر چیزی را پیدا می‌کند که پنهانش کند. ما می‌پرسیم خب آ‌ن‌وقت چه چیزی باقی می‌ماند؟ پیدای پنهان شده را. این فرایند کنار زدن خاک و پیدا کردن گنجی که شاعر نهان کرده، خیلی از اوقات باعث می‌شود به چیزی بیشتر از آن‌چه شاعر پنهان کرده برسیم. و آن چیز استعاره‌ها، تاویل‌ها و تفسیری است که از شعر می‌شود. پس کار شاعر سخت است و شاعر هم باید پیدایی را بلد باشد هم پنهانی را.

این شاعر در ادامه گفت: به گمان من آقای شمس هم با فرایند پیدا کردن آشناست. از فحوای کلامش می‌توان فهمید که اهل فلسفه است و مطالب بیان شده در فیلم هم به این موضوع اشاره دارد. در فیلم بیان می‌شود که چقدر خوب است شاعر اهل موسیقی، نقاشی و سینما باشد و از همه تمهیداتی که کسب می‌کند، در حوزه تخیل‌اش برای کشف و پنهان کردن استفاده کند. یعنی چیزی که آثار آقای شمس می‌بینیم و در تمام سطرهایش تامل و اندیشه می‌بینیم. این شاعر در شعرش، چیزهایی را پیدا کرده و پنهانشان کرده است و همین‌ است که شعرش را در این سال‌ها با استقبال روبرو کرده است.

سراینده مجموعه شعر «حفره‌ها» گفت:‌ نکته بعدی این است که به گمانم شعر شمس، شعر مدرن است. ممکن است بگویید خب معلوم است که او شعر مدرن می‌گوید او ابتدا نیمایی و حالا شعر سپید می‌سراید. اما منظورم این نیست. بلکه منظورم این است که ماهیت شعر او مدرن است چون خودش انسان مدرنی است. خیلی‌ها شعر نیمایی یا سپید می‌گویند اما شعرشان بسیار سنتی و کلاسیک است. این ماهیت شعر است که تعیین می‌کند، کلاسیک است یا مدرن. در اندیشه کلاسیک، محوریت با جهان بیرونی است. اگر فلسفه افلاطون را بررسی کنید می‌بینید که در آن یک جهان مثالین در بالا وجود دارد و جهان ما، سایه‌هایی از آن جهان است. اما از دوره دکارت به بعد، انسان در مرکزیت جهان قرار می‌گیرد؛ یعنی در دوران مدرن. در تاریخ شعر هم همین اتفاق افتاده است چه در غرب و چه شرق. در شعر کلاسیک، امر بیرونی در محوریت است اما در مدرنیسم، این دورن انسان است که در محوریت قرار دارد و انسان از دورنش مسائل را خلق می‌کند.

وی گفت: در شعر کلاسیک، موسیقی و فرم بیرونی به معنی وزن و عروض وجود دارد. در شعر مدرن این وزن و موسیقی، درونی شده است. شما به سختی می‌توانید چهره معشوق حافظ، سعدی و بیدل را نشان بدهید چون وقتی با نرگس یا کمند روبرو می‌شوید، منظور استعاره از چشم و گیسوی یار است. البته اضافه کنم که در حال بررسی ویژگی‌ها هستم و آثار کلاسیک ما، آن‌قدر تاثیرگذار بوده‌اند که روی بسیاری از آثار غربی تاثیر گذاشته‌اند. به هر حال در شعر مدرن، همه‌چیز درونی است. شعر و نگاه آقای شمس هم مدرن است. همین مولفه باعث همرنگ شدن خودش با شعرش شده است. وقتی شعر تجربه‌گراتر از قبل می‌شود شاعر هم باید با آن هماهنگی داشته باشد چون تخیل هم باید به گونه مدرن شکل بگیرد. آن تعادلی که در رفتار آقای شمس برقرار است در شعرش هم برقرار است؛ تعادلی میان اعتراض و پذیرفتن. بین خرد و جنون. به نظرم شعر شمس جایی میان جنون و خرد نشسته است.

عبدالملکیان در بخش دیگری از سخنانش گفت: اما درباره فیلم باید بگویم که آرش سنجانی کارگردان این فیلم، یک فیلم مستند هم درباره محمدعلی سپانلو ساخته است. من آن فیلم را نمی‌پسندم ولی این فیلم را می‌پسندم. البته هیچ منظوری درباره شخصیت آقای سپانلو ندارم و قصدم مولفه‌های خود فیلم است. در فیلم مربوط به آقای سپانلو، با یک فیلم مانند مستندهای معمول روبرو هستیم که چند نفر نشسته‌اند و درباره سپانلو حرف می‌زنند. یعنی مستند آقای سپانلو فیلمی از بیرون ساخته شده است و نمی‌شد به درونش ورود پیدا کرد. اما فیلم مربوط به آقای شمس، از درون ساخته شده است. این فیلم مثل این است که دست کسی را می‌گیری و به او می‌گویی حالا زندگی کن. در این فیلم حیاط داریم، اتاق داریم، داخل خانه و بیرون خانه داریم. یعنی فیلم آقای شمس، فیلم زندگی شده است. مولفه مدرن این فیلم این است که به جای این که پا در جهان معاصر داشته باشد، پا در زندگی گذشته شمس گذاشته است.

این شاعر گفت: برکسون می‌گوید یک زمان بیرونی داریم که همین تیک تاک ساعت است و یک زمان درونی. زمان دورنی در ذهن شماست؛‌ یعنی زمانی که کشش داره و ضخامت پیدا می‌کند. این اندیشمند می‌گوید برخی از اتفاقاتی که در زمان درونی شما است در زمان بیرونی نیست. مثلا وقتی یکی از اطرافیان شما بمیرد، به واسطه غم و اندوه و فکرهایی که به آن فرد می‌کنید، زمان در ذهن شما کند می‌شود. به همین ترتیب می‌بینیم که 10 دقیقه تمام این فیلم به طور اختصاصی به یک موضوع ذهنی در گذشته شمس لنگرودی اختصاص پیدا می‌کند. نکته آخر هم درباره روایت‌های موازی است. به گمانم تمام زندگی ما،‌ روایت‌های موازی است و این نکته خوبی بود که در فیلم آرش سنجانی به آن پرداخته شده است.

در پایان این برنامه آرش سنجابی نیز گفت: ما درباره 14 چهره ادبی، فیلم مستند ساخته‌ایم که فیلم شمس لنگرودی، دومین فیلم از این مجموعه است. فکر می‌کنم در فیلم‌هایی مانند فیلم سایه و یدالله رویایی، سینمایی‌تر کار کرده باشیم ولی فیلم آقای شمس حس خوبی به من داد که فکر می‌کنم به دلیل صمیمی بودن خودشان بود. ما در طول کار کردن این فیلم خسته نشدیم و روزی 20 ساعت کار کردیم. طراوت آقای شمس به ما هم سرایت کرد و برعکس فیلم‌هایی که با پایان ساختشان نفس راحت می‌کشیم، با پایان این فیلم ناراحت شدیم.

این کارگردان مستند گفت: فیلم محمدعلی سپانلو اولین مستند ما بود. من برای 50 فیلم مستند، 50 سبک کاری در نظر دارم که البته مربوط به آینده پیش روی ماست.