به گزارش خبرنگار مهر، علیرضا خمسه بازیگر سینما و تلویزیون که نوروز امسال برای سومین بار با شخصیت دوست داشتنی بابا پنجعلی در «پایتخت 3» ظاهر خواهد شد، ظهر امروز جمعه نهم اسفند با حضور در برنامه «زنده رود» شبکه اصفهان با احسان کرمی به گفتگو پرداخت.
او که این شبها سریال «عصر پاییزی» را روی آنتن شبکه یک دارد و هنوز دستمزد آن را دریافت نکرده است، گفت: سال 92 سال طلب از تلویزیون شد.
وی افزود: ما سربازان سپاه خنده هستیم و برای آغاز سال 93 سریالی کار می کنیم که پر از شور و لبخند است و امیدوارم با همین روحیه بتوانیم تا پایان سال 93 ادامه دهیم.
آقای خنده ایران ادامه داد: من به عنوان یک کمدین همه کمدین ها را دوست دارم. از چارلی چاپلین گرفته تا باستر کیتون و از میان امروزی ها نیز حتی مستر بین را دوست دارم. حتی کمدین های ایرانی را که تئاتر کار می کنند و کارشان به عنوان کمدی سبُک مطرح می شود دوست دارم و به کار همه احترام می گذارم.
خمسه یادآور شد: چارلی چاپلین محبوب ترین کمدین برای من است. کسی که شخصیتی جهانی و انسانی از خود بروز داده است. دوره ای آمار افرادی را که به عنوان چهره در جهان مطرح هستند می گرفتند و چاپلین و آدولف هیتلر جزو مشهورترین ها بودند!
وی تصریح کرد: اما بین آدم های مشهوری که محبوب هم هستند با افرادی که محبوب نیستند فرق بسیاری وجود دارد.
این بازیگر داشتن کمدین هایی شبیه چاپلین را یکی از آرزوهای خود برای سینمای ایران خواند و با انتقاد از عدم رعایت قوانین راهنمایی و رانندگی در تهران گفت: کوچه ما یکطرفه است، من در حال رانندگی بودم که راننده ای خلاف می آمد و مدام چراغ می زد. به او گفتم این کوچه یک طرفه است، او هم پاسخ داد آقای خمسه شما که خیلی مهربانی! من مهربان هستم اما کار او خلاف بود.
خمسه افزود: مادرم را برای جراحی به بیمارستان سینا برده بودم و آنجا با تعداد بسیار زیادی موتور سوار روبرو شدم که تصادف کرده بودند. واقعا حیف است.
بازیگر «پایتخت» در شرح خاطره ای از این سریال گفت: یک روز تعطیل بودیم و سیروس مقدم، محسن تنابنده و هدایت هاشمی از شمال راهی تهران بودند که نیسانی با بار پرتقال را می بینند که راننده آن خواب است. تعریف می کردند که آنها هرچه بوق و چراغ زدند راننده متوجه نشد و نزدیک بوده به دره ای در جاده فیروزکوه سقوط کند. تا اینکه آنها جلوی ماشینش ترمز می کنند و نجاتش می دهند.
وی در پایان خاطرنشان کرد: بعد از این هم راننده هنوز کاملا از خواب بیدار نشده بود و مقدم در آن سرمای منفی 14 درجه یک بطری آب روی سر او خالی می کند. به او می گویند تو داشتی به دره می افتادی. او پاسخ می دهد: بله بله بله. می گویند خوابت برده بود. پاسخ می دهد: بله بله بله. می گویند ممکن است به تهران نرسی! پاسخ می دهد: بله بله بله. می پرسند می خواهی یکی از ما تا تهران با تو بیاید؟ پاسخ می دهد: بله بله بله. بعدش به آن سه نفر به هر کدام گفتند تو با راننده برو پاسخ میداد: نه نه نه!