سال 1968 ،سال انقلاب دانشجويي ماه مي براي تئاتر حاضر فرانسه نقطه عطفي به حساب مي آيد. تئاتر مستقيما سياسي از سوي برخي نايشنامه نويسان و كارگردانان تئاتر نقد و تحريم شد. در فرانسه اين حركت با نمايشنامه نويسي به نام ميشل ويناور آغاز شد.

به گزارش خبرنگار تئاتر "مهر" آخرين نشست " ايران، فرانسه، تئاتر " روز پنج شنبه در خانه هنرمندان برگزار شد. در اين جلسه، " تينوش نظم جو " به بررسي تئاتر مدرن فرانسه و "علي اكبرعليزاد" به بررسي آثار آنتونن آرتو و تئاتر مشقت پرداخت. تينوش نظم جو، سخنان خود را با بررسي آثار ميشل ويناور آغاز كرد و گفت: ميشل ويناور به عنوان يكي از مهم ترين نمايشنامه نويس هاي فرانسوي شناخته شده است . او در زمان جنگ فرانسه و الجزاير تجربه تئاتر روزمره اي را كه واقعيت ها را در آن واحد نشان مي دهد ادامه داد و دو نمايشنامه درباره بحران هاي سياسي روز فرانسه نوشت. از سال 1969 به بعد اكثر نمايشنامه هاي او سيستم كاپيتاليسم را محاكمه مي كند.

وي ادامه داد: برنار - ماري كولتس بي شك مهم ترين نمايش نامه نويس سالهاي 80 فرانسه به حساب مي آيد كه در سال 1983 كارگردان نامدار فرانسوي، با تريس شرو او را كشف مي كند. تا زماني كه كولتس زنده بود، هرگز در فرانسه آن طور كه بايد آثارش تجزيه و تحليل و شناخته نشدند. اما پس از مرگ كولتس، نوشته هاي او جزو متون كلاسيك تئاتر معاصر فرانسه شدند و امروز آثارش بيش از نمايشنامه نويسان معاصر فرانسوي ديگر در دنيا اجرا مي شود. نمايش در خلوت مزارع پنبه نمايشي است كه مي توان گفت كليت كولتس در آن خلاصه شده است و زبان او نزديك به سير ذهني و يا روياست. در اين متن زبان همه چيز است و گاهي حتي از خود حركت هم مهم تر است. زبان كولتس آتشين است و بدن بازيگر را وادار مي كند به نوعي متفاوت، حركت و عمل كند.

نظم جو افزود: گرايش نويسندگان سال هاي هشتاد و نود ميلادي به سقوط بي دليل نيست. آن چه كه در سقوط جالب است اين است كه هنگام سقوط مي توانيم دنيا را بي سر و ته ببينيم و چون دنيا خود زير و رو است، هنگام سقوط مي توان آن را درست ديد. اين وارونگي يكي از معجزات تئاتر معاصر است.

وي در مورد ديگر نويسندگان مهم معاصر فرانسه گفت: مارگريت دوراس و ناتالي ماروت هر دو نويسنده هاي مهم قرن بيستم هستند كه نمايشنامه هم نوشتند. قالب جديدي كه هر دو براي رمان هايشان انتخاب كرده بودند، به خصوص ساروت كه به نوعي پايه گذار رمان نو بود روي كار تئاتري آنها اثر زيادي گذاشته است. اصول اصلي نويسندگان رمان نو رها كردن داستان و شخصيت ها است. اولين كتاب ناتالي ساروت تروپيسم نشان دهنده پيدايش سبكي جديد و نو آور است.

وي در تمام آثارش به دنبال همين تروپيسم ها (گرايش ها) خواهد بود، يعني حركات و رفتارهاي بسيار ريز و دروني انسان.

تينوش نظم جو در ادامه سخنان خود گفت: يا سمينار نمايشنامه نويسي است كه با ساروت مقايسه شد اما آثارش به آثار پيفتر نزديك تر است. آثار ساروت خيلي تجربي تر و كار رضا خيلي عام تر است. نمايشنامه نويس ديگر عام پسند فرانسوي كه امروزه آثارش بيشتر از هر نويسنده ديگر زنده فرانسوي در دنيا ترجمه مي شود اريك اما نوئل اشميت است. اشميت نويسنده فيلسوفي است كه نمايشنامه هايش را به سبك ژان پل سارتر مي نويسد. گرچه نمايشنامه هايش داراي زبان يا سبك چندان هنري نيستند، اما انتخاب سوژه و موقعيت شخصيت ها و تزريق تفكرات فلسفي، نوشته هايش را براي مخاطب بسيار جذاب مي كنند. مهمان ناخوانده نمايشنامه اي است كه او را در فرانسه مشهور كرد.

ژان لوك لاگارس نمايشنامه نويس ديگري است كه نظم جو به بررسي آثار وي پرداخت و گفت: او به عنوان خلاق ترين شاعر فرانسوي در زبان نمايشي شناخته شده است. زبان لاگارس زباني نا آشنا و هم زمان فهميدني است او موفق شد با خلق كردن اين زبان سير ذهني شخصيت هايش را بيان كند.

تينوش نظم جو، در پايان سخنان خود، بخشي از نمايشنامه كفتارها، اثر كريستيان سيمئون را خواند و تاكيد كرد: اين نمايشنامه يكي از بهترين متون دراماتيك در سبك تك گويي است كه در تئاتر ما هنوز رايج نشده است.

پس از تينوش نظم جو، علي اكبر عليزاد مترجم، نويسنده، محقق و مدرس تئاتر به بررسي تاثير افسردگي و جنون آرتو در زندگي و كارهايش و اينكه آيا نظريه هايش قابل اجرا و پياده كردن هستند، پرداخت. عليزاد گفت: زندگي آرتو وقف ريشه كني عادت ها و تفكرات عصر حاضر شد و به منظور آن از آن چيزهايي بهره مي برد كه آكنده از استعاره ، تناقض و ابهام بود و زندگي شخصي اش نيز درگير همان ها بود. كل زندگي و نوشته هاي او كوششي بود براي بيان آنچه كه غير قابل بيان بود.

بنا به گزارش خبرنگار مهر، وي ادامه داد: او در سال 1931 بر حسب اتفاق موفق به ديدن نمايش هايي در تئاتر بالي شد كه رقصنده هاي آن تصوري از تئاتر در اختيارش قرار دادند كه هم از نظر معنوي و هنري آرتو را تحت تاثير قرار داد وهم او را به نوشتن مقالاتي كه در سال 1938 منتشر شد، كشاند. او پس از آن نمايش چنچي يا سفسي را بر روي صحنه برد كه نمايشي پر كلام و پر از صحنه هاي خشن بود و با شكست مواجه شد. چرا كه خواسته هايش از بازيگران غير ممكن به نظر مي رسيد و نمي توانست به آساني خودش را توضيح دهد.

عليزاد در بخش دوم سخنان خود كه آرتو در عمل نام داشت گفت: كاربردد ايده هاي آرتو شايد در امور عيني غير قابل اجرا باشد اما با وجود تناقضاتي كه در ظاهر به نظر مي آيد، متون او از ايده هاي عملي برخوردار هستند كه در اجرا به كار گرفته مي شوند. به نظر خودش حضور متن بزرگترين مانع براي شكل دهي ايده هايش بود. به نظر او اجراي تئاتر مستلزم فضاي اجرايي بزرگي است و بايد مدور باشد به طوري كه تماشاگر در مركز قرار گيرد و صندلي ها هم گردان باشند.

وي در مورد تئاتر قساوت اضافه كرد: منظور از قساوت نه ساديسم و نه ميل به خونريزي است و بايد از آن در مفهوم گسترده تري بهره برد. همچنين ايده هاي او در لباس بسيار ساده تر از ايده هاي عملي اوست و به نظر او لباس همزاد بازيگر و حتي نقش است. آرتو از ژست به عنوان يك عامل راز آميز كه در زندگي اتفاق مي افتد، نام مي برد و آن را نشانه اي تصوير مي داند كه بازيگر به آن جان مي بخشد. آرتو تاكيد داشت هنر تئاتر نبايد بر واژه ها وابسته باشد و جمله معروف وي اين بود شاهكار بي شاهكار.