به گزارش خبرنگار مهر، به بهانه آغاز سال نو و در آستانه نوروز با یکی از پژوهشگران نام آشنا و قدیمی تایباد قرار میگذاریم تا آیینهای نوروزی و عید باستانی نوروز را در شهرستان تایباد مرور کنیم.
دکتر محمدناصر مودودی عضو هیت علمی دانشگاه پیام نور با لبخند وروی گشاده درباره آداب نوروز در شهرتايباد به خبرنگار مهر میگوید: استقبال از نوروز در اين منطقه مرزي چند مرحله داشته كه همواره روح قدرتمند ايراني بر آن حكمفرما بوده است، اگر اجازه بفرماييد اين موارد را به چند بخش تقسيم كنيم: اول سمنوپزان، بعد چهارشنبه سوري، تحويل سال و نوروز و سيزده بدر که با هم مرور می کنیم.
سمنو پزان به شیوه تایباد
مودودی میافزاید: اولين اقدام حدود دو هفته قبل از نوروز انجام مي شده است، خانمها از يك تا چند كيلو گندم را در يك كيسه نخي كوچك مي ريختند و كيسه را افقي قرار مي دادند طوري كه لايه گندم قطري بيشتر از سه چهارسانت پيدا نكند.
وی ادامه میدهد: كيسه را در هواي آزاد روي علف سو مي گذاشتند تا تهويه كافي داشته باشد، اگر بارندگي بود كه نيازي به پاشيدن آب نبود، در غير اينصورت روزي دو سه بار خيسش مي كردند تا دانه گندم رطوبت دریافت کند، اين مرحله سه روز طول مي كشيد و بعد جوانهزني تاحدود شش هفت روز ادامه مييافت.
وی با اشاره به اینکه پختن سمنو از گزینههای نبوغ ايرانيان بوده است عنوان می کند: اين يك منطق علمي دارد كه امروز با کمک میکروسکوپ و همکاری علومی نظیر گیاهشناسی وشیمی مولکولی كشف شده است. جوانه زني به لحاظ علمي مرحله اي است كه آنزيم آميلاز براي انحلال اندوخته غذايي دانه گندم در خود بذر فعال شده و نشاسته موجود در آندوسپرم را تبديل به قندهاي ساده از جمله گلوكز مي كند تا انرژي لازم براي رشد ريشه چه و ساقه چه (كه همان جوانه است) را تامين کند، همانطور كه ميدانيد در فلات پهناور ايران هميشه و براي همه مقدور نبوده كه شكر آنهم بويژه در ايام نوروز در اختيار داشته باشند اما اجداد ما با نبوغ خود توانستند با شناسايي مراحل رشد گياه، از گندم و جويي كه حتما در هر خانه اي پيدا مي شده شيريني شب عيد خود را به اين نحو استحصال کنند.
مودودی ادامه می دهد: و اما در ادامه پخت سمنو؛ وقتي دانه گندم جوانه ميزند معنايش اين است كه اندوخته غذايياش شيرين شده، در اين لحظه دو سنگ، يكي بزرگتر به عنوان سنگ زيرين و يكي كوچكتر به عنوان كوبنده انتخاب ميكردند و خانمها با تشكيل يك گردهمآيي كوچك شروع به كوبيدن گندمها ميكردند كه در حقيقت مشغول شكستن ديواره سلولي اندوخته غذایی براي بيرون کشیدن شيرهي شيرين قندها بودند.
وی می گوید: به اين مرحله گندمكويي يا لَت كردن ميگفتند كه شايد يكي دو ساعت يا بيشتر طول ميكشيد، حالا محتويات را در يك ديگ آب معمولي ميانداختند و خوب چنگ ميزدند تا قندها به آب منتقل شوند، سپس تفالهها را كه به آن پَفتل ميگفتند را به ديگ آب دوم و بعد به ديگ آب سوم منتقل ميكردند و همينطور چنگ ميزدند تا جايي كه اگر گندم را ميچشيدند ديگر شيرين نبود اين وضعيت بدين معنا بود كه همه قندهاي آندوسپرم به آبها منتقل شده است از حالا به بعد با پَفتلها ديگر كاري نداشتند و ميتوانستند آنها را دور بريزند.
قجقن را فقط بانوی پاکیزه سرشت شور می داد
وی ادامه میدهد: تا این مرحله هنوز آتش زير ديگ روشن نشده، حالا آب دوم و سوم را داخل قَجقن كه ديگ چدني بزرگ با دهانه گشاد بود ميريختيم و آرام آرام آرد گندم به آن اضافه ميكرديم تا جايي كه مثل خمير كيك به خوبي با هم مخلوط شوند، در اين لحظه قجقن را روي آتش ميگذاشتيم و فقط يك نفر شروع ميكرد به شور دادن یا هم زدن، بعد از مدتي به آهستگي آب ديگ اول را هم به اين محتويات اضافه ميكرديم تا حداكثر شيريني را به سمنو داده باشيم.
مودودی با تاكيد بر اینکه فقط يك نفر وظيفه هم زدن سمنو را به عهده داشته میافزاید: ببينيد، سمنو دو بعد داشته، يكي بعد فيزيكياش كه يك ماده شيرين براي نوروز بوده و يكي بعد معنوياش كه خيلي اهميت داشته است. خانمها در حقيقت از بين خود، پاكترين و محترمترين بانو را براي پخت سمنو انتخاب ميکردند و از لحظه پخت تا آخرش حتي اگر چند ساعت هم طول ميكشيده اين بانو اجازه نداشته كه كفگير را به زن ديگري بدهد به عبارت ديگر در هنگام پخت سمنو به نوعي روح اخلاقيات و معنويات هم در اين ماده حلول ميكرده است و شايد اصلا به همين دليل است كه يكي از قسم هاي پيشينيان ما سوگند به ديگ بيبييا (همين ديگ سمنو) بوده است.
مودودوی اضافه میکند: پخت سمنو تا نيمههاي شب طول ميكشيده و آنقدر آن را شور ميدادند تا رنگ آن از روشني به تيرگي بگرايد و به اصلاح ميگفتند "از سِفِدي بدر شده" و در اين لحظه ميخواندند كه "سمنو رنگي شده، دختر شاه قاضي شده، كِلِكي رو بنداز" (كِلِكي پارچهاي مثلثي شكل بوده كه بعد از حنا كردن انگشت، دور آن ميپيچيدند و تفسير اينكه ميگفتند كِلِكي را بينداز اين بوده كه سمنو تقريبا آماده شده و براي استقبال از نوروز نوبت به حنا كردن دست رسيده است). شعر دیگری که میخواندند این بود که "سمنو جانِ منه، شیره دندان منه".
سمنو را فرسنگها با چارپا برای اقوام می فرستادند
وی میگوید: در اين هنگام جلويِ ديگدان را، كه كنده آتش در آن ميسوخته، طوري با خشت ميبستند كه باد آن را خاموش نكند، روي قجقن هم يك مجمر يا سيني بزرگ (مُجمَع) ميگذاشتند و با شال یا پارچه آن مجمر را ميپيچيدند و به اصطلاح امروزي محتويات سمنوي داخل ديگ را مثل پلو، دَم ميگذاشتند.
مودودی ادامه میدهد: سپس ميخوابيدند و سحرگاه، سر ديگ را برميداشتند و سمنوي آماده براي توزيع را در پياله و كاسهچهها بخش ميكردند در اهميت سمنو همين بس كه گاهي فرسنگها با استفاده از چارپا ديگ سمنو را براي اقوام و آشنايان ميفرستادند.
وی می گوید: بعد از پخت سمنو نوبت ميرسد به چهارشنبه سوري: در روز سه شنبه آخر سال جوانان پشتههاي هيزم را با الاغ به ميدانگاه محل ميآوردند و شب ممكن بود حتي ده تا بيست كوت آتش روشن كنند و از روي آن بپرند و موقع پريدن هم ميخواندند: "آمدنِ چهارشنبه، بدر شدن پنجشنبه" . بعد هم آخر شب ممكن بود به قاشقزني بروند كه مردان خود را در چادري ميپوشاندند و به طور ناشناس به درب خانه چند نفر مراجعه كرده و تقاضاي خيرات ميكردند.
چند دشلمه یا نقل سهم تاس قاشق زن ها
وی میگوید: هر كس در تاس آنها ممكن بود چيزي بريزد: مثل چند عدد دشلمه يا نُقل، تكهاي نان و حتي روغن زرد كه اين محتويات بعضا با هم قاطي ميشد اما فلسفه اين حركت اين بود كه آنها – شايد به درستي - فكر ميكردند كه خوردن خوراكيهايي كه روح جمعي مردم در آن انباشته شده باشد باعث تندرستي و رفع بلا ميشود.
مودودی بیان میکند: اما نكته خيلي مهم اين بود كه فرداي آن روز يعني چهارشنبه آخر سال، هرخانه يك كوزه را پر از آب ميكرد و از يك نقطه مرتفع مثل پشت بام يا پنجره بالاخانه به داخل كوچه پرت ميكرد و آن را ميشكست من دقيقا مشابه همين حركت را در مراسم سوزاندن متوفا در هند ديدم. آنها موقعي كه ميخواستند روح عزيزِ تازه درگذشته خود را تطهير كنند و با روشني بدرقه جهان ديگر کنند يك كوزه پر از آب را از ارتفاع به زمين ميزدند در تايباد هم همين مراسم براي بدرقه سال درگذشته، به جهت نكوداشت آن و روشني بخشيدن به رفتن آن انجام ميدادند.
"سه ستاره بزده پس امروز نوروزه"
وی میگوید: و اما نوبت سال تحويل است، سال تحويل هميشه صبح سحر انجام ميشده است يعني آن زمان كه هنوز راديو و تلوزيوني درکار نبوده؛ از حركت و موقعيت ستارهها به نو شدن ماه پي ميبردند بزرگان و خبرگان محلي، پگاه به آسمان نگاه ميكردند و اگر تقارن سه ستاره را با زاويهاي مشخص مشاهده ميكردند ميگفتند "سه ستاره (يا سه اِستار) بزده پس امروز نوروزه". اين سه ستاره را امروزه كمربند شكارچي ميگويند.
وی ادامه میدهد: بعد سفره نوروز را ميانداختند اجزاي سفره هم مشخص و همان چيزهاي دم دستي بوده است، بخصوص: سمنو، كلوچهي كُلُمپَه، سبزه، سير، سنجد، سركه، تخممرغ آبپز رنگشده، نخود و كشمش، آبنبات، قرآن و آينه. نكته مهم اين است كه در اين منطقه به نوروز لفظ عيد را اطلاق نميكردند بلكه ميگفتند "سال و ماه نو شما مبارك". ديد و بازديدها رونق ميگرفت ولي خبري از پول به عنوان عيدي نبود چون اصلا آن زمان اينقدر پول به وفور در دسترس مردم نبود در عوض همين نخود كشمش يا آبنبات و نُقل از جيب بزرگترها در ميآمد و به بچهها داده ميشد پوشيدن لباس نو هم همگاني نبود چون خيليها وسعشان نميرسيد كه آن را تهيه كنند.
چهارشنبه سوری روز سیاحت دشت و دمن تا شامگاهان
وی می گوید: روز اول نوروز و همچنین چهارشنبهی اول سال در حقیقت مجوزی بود برای جشن و پایکوبی مردم و بیرون رفتن از خانه و سیاحت در باغها و بستانها خانوادههای همبسته به صورت دسته جمعی به نزدیکترین نقطهی سبزی که ممکن بود خصوصی یا عمومی باشد میرفتند و به بازی و حرکات موزون و دایره زدن میپرداختند. این اتفاق تا عصر همانروز ادامه مییافت و سپس شامگاهان با همان شور و غوغا دوباره دستهجمعی به منازل خود باز میگشتند.
مودودی درباره سیزده بدر می گوید: سیزده بدر رویدادی بود تقریبا مثل همین حالا، مردم به خاطر بیرون کردن نحوست از خانه به همان شکل اول سال بیرون میشدند و فقط چون با پای پیاده یا حداکثر با الاغ طی طریق میکردند خیلی از منازل خود فاصله نمیگرفتند احتمالا به کودکان باید بیشتر از حالا خوش میگذشته چون میدان وسیعتری برای بازی داشتهاند و خطرات کمتری آنها را تهدید میکرده و بزرگترها هم حس احتمالا بهتری را تجربه میکردهاند چون تجملات به نسبت امروزه تقریبا وجود نداشته است.
وی می گوید: البته در شهرهای اطراف و بخصوص گروهی از طوایف مالدار سعی میکردند روز سیزده را از منزل خارج نشوند و میگفتند "سیزدهسفر خطر داره" که منظورشان این بوده که نباید از خانه در این روز خارج شد اما این موضوع در مورد تایباد صدق نمیکرد.
-----------------------------------
گفتگو : اویس چهاریاری