امام علی(ع) در خطبه نود و هشتم نهج البلاغه طی سخنانی در مورد ستمهای بنی امیه می فرمایند: «به خدا سوگند آنها همچنان به ستم پردازند تا آنجا كه حرامى باقى نگذارند و همه را حلال شمرند و تمام پيمانهاى الهى را بشكنند! حتى خانه و خيمه اى باقى نماند مگر آنكه ستمشان در آنجا راه يابد و فساد و سوء تدبير آنها مردم را از خانه هاى خويش فرارى دهد تا آنجا كه مردم دو دسته شوند و هر دو دسته بگريند گروهى براى دينشان و گروهى براى دنيايشان. كار به قدرى ختم شود كه شما همچون بردگانى كه خود را مجبور به يارى اربابان مى بينند ناچار از كمك به آنها شويد. در حضور ناگزير از اطاعت باشيد و در غياب بدگویى نمائيد و تا آنجا كه هر كس به خدا اميدوارتر(و پرهيزكارتر) است بيش از همه مصيبت و رنج بيند! پس اگر خداوند براى شما عافيت و سلامت و گشايش و فرجى پيش آورد بپذيريد (خدا را شكر كنيد) و اگر به رنج و ناراحتى گرفتار شديد شكيبا باشيد كه سرانجام پيروزى با پرهيزكاران است.»
لغت "بني اميه" از دو بخش تشكيل شده است: 1- بني (بنين): جمع ابن كه در لغت عربي به معني پسر است[1] و از ريشۀ بُنَيَ به معني ساختن عمارت و بناست، ناميدن فرزند به ابن از اين جهت است كه پدرش او را ساخته است.[2] 2- امَيّه: مُصَّغر اَمَه[3] و در لغت به معني كنيز ميباشد.[4] (اُموي و اَمَوي هر دو صحيح است)[5] "بني اميه" در اصطلاح شاخهاي از خاندان قريش است كه در سال 41 هـ . ق تا 132 هـ .ق بر سراسر جهان اسلام و از سال 138 هـ .ق تا 422 ه.ق بر اسپانيا حكومت كردند. جد بزرگ اين خاندان "امية بن عبد شمس"، جد مشترك عثمان بن عفان و معاوية بن ابي سفيان است،[6] وي همان اميۀ اكبر است و دربارۀ وي بيش از چند روايت مختصر چيزي در دست نيست.[7]
فرزندان اميه به دو گروه "اَعياص" و "عنابِس" تقسيم ميشوند: عاص، ابوالعاص، عيص و ابوالعيص از اين رو كه در نامشان شباهت وجود دارد به «اعياص» شهرت يافتهاند، مروان بن حكم و فرزندانش از نسل اعياص هستند. دسته ديگر به جهت مقاومت در نبرد عكاظ به «عَنْسَبه» يعني شير، مشهورند و به ايشان "عنابس" گويند، پدر ابوسفيان (حرب)، ابوسفيان و فرزندش معاويه از نسل عنابس هستند.[8]
بني اميه در عصر جاهليت: آنها در اطراف كعبه، مركز مكه سكونت داشتند (كه با فتح مكه برخي از آنان به مدينه مهاجرت كردند)[9] حرب پدر ابوسفيان از بزرگان مكه به شمار ميرفت و به خاطر مقام و منزلت عبدالمطلب (بزرگ خاندان بني هاشم) به وي حسادت ميورزيد، در نبردهاي اعراب فرمانده سپاه قريش بود و پس از وي به فرزندش ابوسفيان رسيد.[10] امويان در عصر جاهلي از توانگران قريش به شمار ميآمدند و تجارت پيشه بودند و با قبائل ديگر براي كسب تصدي منصبهاي كعبه و به رخ كشيدن برتري شان، درگيري داشتند.[11]
بني اميه در عصر بعثت حضرت رسول(ص)
ظهور پيامبري از بني هاشم باعث حسادت بني اميه گرديد، از اين رو امويان همچون ديگر قبائل قريش، مواضع سختي در برابر رسول خدا (ص) اتخاذ كردند، تنها تعداد انگشتشماري به پيامبر ايمان آوردند و براي حفظ ايمانشان به حبشه مهاجرت كردند.[12]
بني اميه بعد از پيامبر (ص)
ابوسفيان در عهد عمر بن خطاب محترم بود و معاويه را از مخالفت با عمر بر حذر ميداشت با انتخاب عثمان بن عفان به مقام خلافت (كه خود از خاندان بني اميه بود) امويان توانستند قدرت و نفوذ خود را پيش از گذشته گسترش دهند، افرادي از بني اميه به ولايت شهرهاي مهم گماشته شدند و به برخي، اموال هنگفتي رسيد.[13]
نخستين كسي كه در بني اميه حكومت تشكيل داد و دولت اموي را پايه گذاري كرد، "معاويه" پسر ابوسفيان بود.[14] وي يك دولت عربي محض در شام پي افكند كه 90 سال دوام يافت و پس از او 13 تن از اعضاي خاندان او بر جهان اسلام حكومت كردند.[15] چهرههاي مشهور بني اميه در زمان حضرت امير (ع) از بيعت با ايشان سرباز زدند و به بهانۀ خونخواهي عثمان، با عايشه همراه شدند و جنگ جمل را به راه انداختند و امام حسن (ع) و امام حسين (ع) و بسياري از بني هاشم و شيعيان را به شهادت رساندند.[16]
از خلفاي اموي چهار تن سر آمد ديگران بودند: معاويه، عبدالملك، هشام و عمر بن عبد العزيز، به جز عمر بن عبدالعزيز همه آنها مرداني دنياجوي و خوشگذران بودند اما عمر بن عبدالعزيز كوشيد بار ديگر سنت رسول اكرم(ص) را احيا كند و فساد رايج در دستگاه بني اميه را براندازد. وي فدك را بازگردانيد، ناسزاگويي به حضرت امير (ع) بر سر منبرها را برداشت و...[17]
يادكرد قرآن از بني اميه
دشمني بني اميه با بني هاشم و موضع گيري ايشان در برابر قرآن و پيامبر (ص) موجب شد آياتي از قرآن دربارۀ آنها نازل شود، اما در هيچ آيهاي به طور رسمي و صريح از این طايفه نامي نيامده اسـت و هيچ آيهاي در مدح بني اميه و يا يكي از افراد اين طايفه نازل نشده است.[18] «...وَما جَعَلنا الرُّءيا الَّتي اَرَيناكَ اِلّا فِتنَةً لِلنّاسِ وَالشَّجَرَةَ المَلعونَةَ فِي القُرانِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَما يََزيدُهُم اِلّا طغياناً كَبيراً»[19] «..و ما آن رؤيايي را كه به تو نشان داديم فقط براي آزمايش مردم بود، همچنين شجرۀ ملعونه (درخت نفرين شده) را كه در قرآن ذكر كردهايم و ما آنها را بيم داده (و انزار) ميكنيم اما جز طغيان عظيم، چيزي بر آنها نميافزايد».
اغلب مفسران اين آيه را درباره بني اميه ميدانند، جمعي از مفسران شأن نزول اين آيه را اشاره به جريان معروفي ميدانند كه در ضمن آن پيامبر (ص) در خواب ديد ميمونهايي از منبر او بالا ميروند و پائين ميآيند، اين ميمونها را بني اميه تفسير كردهاند.[20] شجرۀ ملعونه نيز يكي از اقوام ملعونه در كلام خداست، اين شجره، دودمان بني اميه است.[21]
سرانجام بني اميه
در سال 132 ه.ق عباسيان با تكيه بر قواي خراساني (ابومسلم خراساني) به حكومت بني اميه پايان دادند و بسياري از ايشان را كشتند، يكي از امويان به شهر اندلس گريخت و حكومتي در آنجا تأسيس كرد كه نزديك به سه قرن دوام يافت.[22]
مختصری از تاریخ حکومت بنی امیه و جنایات آنها
حکومت بنی امیه از خلافت عثمان در سال 24 هجری شروع و در سال 132 هجری با کشته شدن مروان بن محمد پایان یافت، بنی امیه در قرآن به عنوان شجره ملعونة (درخت ملعون) نام برده شده است و پیامبر اکرم(ص) در خواب دید که بنی امیه مانند بوزینه بر منبر او جست و خیز می کنند و از این امر غمگین گردید و در حدیث است که پیامبر اکرم(ص) فرمود: وقتی پسران عاص (فرزند امیه) به چهل نفر رسند مال خدا را میان خود می گردانند و بندگان خدا را برده خود کنند.
از عثمان و فسادها و ترویج خاندان بنی امیه و حیف و میل بیت المال و تحریفهای زمان او که بگذریم، معاویه است که فساد و بدعت و قتل و جنایت او در کتابهای تاریخ ذکر شده است و ما قبلا اندکی از آن را نقل نمودیم. دیگری یزید پسر معاویه است که سه سال و نه ماه حکومت کرد که در سال اول سیدالشهدا(ع) را با جماعتی از خاندان پیامبر (ص) و امیرالمؤمنین(ع) و یاران او با وضعی فجیع شهید نمود و نوامیس پیامبر(ص) را به اسارت گرفت و در شهرها به نمایش گذارد.
در سال سوم واقعه حره را به پا نمود و در یک یورش به مدینه منوره، قتل عامی عجیب نمودند و ده هزار نفر را کشتند و سپس به نوامیس مردم پرداختند و اموال و زنان مردم مدینه را تا سه روز بر سپاهیان مباح کردند و کردند از جنایت آنچه کردند و قلم از نگارش آن شرم دارد و به گونه ای که هزاران زن از زنا باردار شدند و برخی ده هزار نفر گفته اند و ایشان را اولاد الحرة می نامیدند، حتی حریم مسجد نبوی از جسارت مصون نماند، مردم متحصن در مسجد را چنان قتل عام کردند که روضه مسجد پر از خون شد و تا قبر رسول(ص) خون رسید، اسبهای ایشان حرم را آلوده کردند.
بعد از این جریان در اواخر سلطنت یزید، برای دفع شورش عبدالله بن زبیر، خانه خدا را به آتش کشیدند و دیوارهای آن فرو ریخت و یکی از احکام اموی عبدالملک بن مروان است که مقداری در مورد او سخن گفته ایم و بعدا در مورد فرماندار جنایت پیشه او حجاج بیشتر سخن خواهم گفت و دیگر از حکام اموی ولید بن یزید بن عبدالملک است آن مرد بی دین و فاسق و فاجر که حتی به ظواهر اسلام نیز ملتزم نبود و همواره به شراب خوارگی و انواع بازیها و فسقها مشغول بود، گاهی که خیلی سرحال بود خود را در حوضی از شراب که آماده کرده بود می انداخت و آنقدر می خورد که کم شدن آن معلوم می شد.
گویند: شبی مست کرد و سوگند یاد کرد که کنیز مست خود را که جنب نیز بود برای نماز جماعت به مسجد فرستد، لباس خود را بر او پوشاند و او را به مسجد فرستاد تا با مردم نماز گزارد و او همان گستاخی است که تصمیم گرفت بر بام کعبه مراسم عیاشی به پاکند، روزی به قرآن تفأل زد آیه مبارکه «و استفتحوا و خاب کل جبار عنید» [23] آمد. ناراحت شد و قرآن را به گوشه ای نهاد و آنرا آنقدر تیرباران کرد تا پاره پاره شد و اشعاری سرود که مضمون آن این بود: آیا مرا به عنوان ستمگر معاند تهدید میکنی؟ آری من آن ستمگر کینه توزم، وقتی روز قیامت نزد خدایت رفتی بگو: خدایا ولید مرا پاره پاره کرد.
حکایات معاشقه او با زنان بدکاره در تاریخ مستور است[24] آری اینانند همان شجره ملعونه که امیرالمؤمنین(ع) از آنها در این خطبه سخن گفته و جنایات آنها را اجمالا بیان نموده است. در نهج البلاغه است که حضرت امیر(ع) فرمود: (بنی امیه آنقدر بر امور مسلط شوند) تا اینکه گمان کننده گمان می کند دنیا به تسخیر بنی امیه درآمده، سود خود را به آنها می دهد و بر آب صاف و پاکیزه خود فرودشان می آورد (دنیا کاملا به کام آنهاست) و تازیانه و شمشیر آنها (ظلم و ستمشان) از این امت برداشته نمی شود. با اینکه این گمان باطل است و دولت بنی امیه و بهره وری آنها در زندگانی دنیا مانند اندک آبی است که هنوز درست نچشیده تمامی آنرا بیرون می اندازند.
و در خطبه دیگر فرمود: بنی امیه را مهلتی و میدان فرصتی است (اسب سلطنت را) در آن جولان می دهند و چون در خلاف میان آنها اختلاف و زد و خورد افتاد، کفتارها آنها را فریب داده و بر آنها تسلط یابند. مسعودی مدت حکومت بنی امیه را هزارماه، معادل هشتاد و سه سال و چهار ماه تمام می داند همچنان که در روایتی آمده است چون پیامبر اکرم(ص) در خواب دید بنی امیه چون بوزینهگان بر منبرش جست و خیز می کنند، ناراحت شد، خداوند سوره مبارکه قدر را فرستاد که در آن فرمود: «لیلة القدر خیر من الف شهر: شب قدر از هزار ماه برتر است.» [25]
شارح نهج البلاغه گوید: اینکه حضرت، ابومسلم را به کفتار تشبیه کرد، خبر صریحی است از غیب، زیرا انقراض بنی امیه به دست ابومسلم و او در اول کار خود عاجزترین و فقیرترین مردم بوده است. [26]
پی نوشتها:
[1] . قرشي، علي اكبر؛ قاموس قرآن، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1375، هفتم، ج 1، ص 233
[2] . راغب اصفهاني؛ مفردات، ترجمه غلامرضا حسيني، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1375، دوم، ج 2، ص 315 و 314
[3] . دهخدا، علي اكبر؛ لغت نامه،تهران، دانشگاه تهران، 1377، دوم، ج 3، ص 3414
[4] . قاموس قرآن، پيشين، ص 75
[5] . لغت نامه دهخدا، پيشين، ص 3414
[6] . خرمشاهي، بهاء الدين؛ دانش نامه قرآن و قرآن پژوهي، تهران، دوستان و ناهيد، 1377، اول، ج 1، ص 392
[7] . موسوي، بجنوردي كاظم؛ دائرةالمعارف بزرگ اسلامي، تهران، مركز دائرةالمعارف بزرگ اسلامي، 1383، اول، ج 12، ص 636
[8]. مركز فرهنگ و معارف قرآن، اعلام قرآن، قم، بوستان كتاب، 1386، ج 3، ص 234-232
[9] . همان
[10] . دائرة المعارف بزرگ اسلامي، پيشين، ص 636
[11] . اعلام قرآن، پيشين، ص 234
[12] . اعلام قرآن، همان
[13] . دائرة المعارف بزرگ اسلامي، پيشين، ص 392
[14] . دانش نامه قرآن و قرآن پژوهي، پيشين، ص 392
[15] . صدر حاج سيدجوادي، احمد و بهاء الدين خرمشاهي و كامران فاني؛ دائرةالمعارف تشيع، تهران، مؤسسه دائرةالمعارف تشيع، 1371، اول، ج 3، ص 450.
[16] . اعلام قرآن، پيشين، ص 245- 244
[17] . دانش نامه قرآن و قرآن پژوهي ، پيشين، ص 250
[18] . اعلام قرآن، پيشين، ص 249- 247
[19] . اسراء/ 60 (ترجمه آيه از آيت الله مكارم شيرازي ميباشد.)
[20] . مكارم شيرازي، ناصر و همكاران؛ تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1374، اول، ج 12، ص 171-171
[21] . طباطبائي، محمد حسين، تفسير الميزان، ترجمه، محمدباقر موسوي همداني، قم، دفتر انتشارات اسلامي، پنجم، ج 13، ص 188
[22] . اعلام قرآن، پيشين، ص 247
[23] ابراهیم/ 15.
[24] تتمة المنتهی.
[25] تتمة المنتهی.
[26] شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید.