خبرگزاری مهر- گروه بین الملل: بحران اوکراین نقطه عطفی بر روابط بین‌الملل بود؛ این گزاره را می‌توان همین حالا و با فاصله کمی از وقایع مرتبط با این بحران تأیید کرد. دنیایی که امروز در آن زندگی می‌کنیم با دنیایی که یانوکوویچ یکی از رؤسایِ جمهور آن بود، کاملاً متفاوت است و برای اثبات این سخن می‌توان تنها به سرخطِ خبرهای روزانه خبرگزاری‌های مختلف ارجاع داد. گویی جهان دوباره به سی سال قبل بازگشته و جنگِ سردی نوین همه روابط سیاسی آن را تحت‌الشعاع خود قرار داده است.

اما این فقط اوکراین نبود که آرایش قوای سیاسی-نظامیِ بین‌المللی را تغییر داد. حوادث سال‌های اخیر از جنگ‌های افغانستان و عراق تا جنبشِ نان و آزادی در دنیای عرب و به خصوص اشغال لیبی و تحولات سوریه، همگی نطفه آغاز دورانی از بی‌ثباتیِ جدید را در خود داشتند؛ نطفه‌ای که بالاخره در بحران اوکراین به زایش فرزند شیطان‌صفتی به‌نام «منازعات ژئوپلتیک عصر جدید» منجر شد. امروز غرب و روسیه عملاً رودرروی هم ایستاده‌اند و حجم تخاصمات و توازن قوای طرفین به حدی است که به هیچ وجه چیزی از سیاه‌ترین سال‌های جنگ سرد در قرنِ بیستم کم ندارد. ایالات متحده کودتا می‌کند، روسیه تحریکِ سیاسی و حتی اشغال نظامی می‌کند و در جای‌جایِ کره خاکی جنگِ قدرتی تمام‌عیار برای فتح یا تداومِ اشغال به وسیله هر دو طرفِ مخاصمه در جریان است. در این یادداشت قصد نداریم تمام ابعاد این مخاصمه را مورد واکاوی قرار دهیم و از این جهت تنها به یک مورد مشخص یعنی احتمالِ عملیاتی شدنِ تحریم‌های گسترده غرب علیه اقتصاد و صنایع انرژی روسیه خواهیم پرداخت.

آیا تحریم روسیه فقط تحریمِ یک کشور است: پاسخ مطلقاً منفی است. تحریم روسیه به صورت مستقیم – و نه غیرمستقیم و باواسطه- تحریم بلاروس، قزاقستان، ارمنستان، تاجیکستان و حتی خودِ اوکراین به حساب می‌آید. به این معنا که به علت وابستگی شدید اقتصادیِ کشورهای به‌جامانده از اتحاد جماهیر شورویِ سابق به روسیه فعلی و به خصوص با جدی شدن طرح اتحادیه گمرکی روسیه در منطقه اوراسیا، تحریم این کشور دقیقاً مساوی با تحریم سایر کشورهای این منطقه نیز هست. از این گذشته تحریم روسیه به‌صورت غیرمستقیم، تحریم چین و هند هم به حساب آمده و اعلام جنگ اقتصادی به این کشورها نیز است. علت این است که این کشورها دارای روابط اقتصادی گسترده با روسیه هستند و زمانی تحریم روسیه می‌تواند معنادار باشد که این کشورها مبادلاتشان با روسیه را کاهش و لذا به خودتحریمی دست بزنند. و تازه بگذریم از این که تحریم روسیه، به همین نسبت، تخاصم علیه کشورهای عضو بریکس (برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی) و بخش انرژیِ خود اتحادیه اروپا نیز به حساب می‌آید...

باید دانست که روسیه کجایِ جغرافیای اقتصادی جهان ایستاده است: روسیه وارث زیرساخت‌های اصلی یک ابرقدرت مطلق اقتصادی در قرن بیستم است. نباید فراموش کرد که این کشور بنیان اقتصادی شوروی در مقام یک هیولای اقتصادی را به صورت یک‌جا هدیه گرفته و از آن گذشته باز هم نباید فراموش کرد که روسیه بزرگ‌ترین منبع ذخیره انرژی هیدروکربنی دنیا به حساب می‌آید. پس تحریم این کشور تا همین‌جا هم صرفاً یک شوخیِ مضحک است. روسیه از یک سمت، شریک اقتصادی و سیاسی چین به عنوان یک غول نوظهور اقتصادی و سایر کشورهای عضو بریکس است؛ کشورهایی که در دهه‌های اخیر نرخ رشد بالایی را تجربه نموده و اقتصاد جهان را به‌شدت تحت تأثیر خود قرار داده‌اند و از سمت دیگر نیز اقتصاد روسیه مثل اقتصاد شوروی جدا از اقتصاد اروپا و آمریکا رشد نیافته است. ارتباط اقتصادی شرکت‌های اروپایی با شرکت‌های روسیه و هم‌چنین دولت این کشور به قدری بالا و به حدی در هم تنیده است که هر ضربه‌ای به روسیه، در واقع خودزنی برای اتحادیه اروپا به حساب می‌آید. از این‌ها هم که بگذریم، روسیه یک شریک استراتژیک در حوزه گاز دارد: ایران و روسیه در کنار هم، در مجموع تقریباً تمام ذخیره گاز متعارف جهان را به خود اختصاص داده و انحصار این دو کشور بر بازار گاز، با از سرگیری افزایشِ تولید و صادراتِ گازی ایران، غیرقابل شکست خواهد بود.

حال به طرف غربی منازعه نگاه کنیم. جبهه غرب دو بازوی نامتوازن دارد: ایالات متحده و اتحادیه اروپا. در مورد ایالات متحده که تکلیف روشن است این کشور قصد دارد به هر ترتیب جلوی نفوذ ابرقدرت‌مآبانه روسیه در نقاط مختلف جهان را بگیرد. اما اتحادیه اروپا در این موضع قرار ندارد؛ چرا که وابسته به روسیه است.

همان زمان که باراک اوباما از طرح متهورانه و عجیب و غریبِ خود برای صادرات گاز شیل این کشور به اتحادیه اروپا پرده بر می‌دارد، قائم مقام وزیر اقتصاد و انرژی آلمان با لحنی دل‌جویانه و نرم، به آلکسی میلر، رئیس شرکت دولتی گازپروم روسیه خبر از افزایش 20 درصدی واردات گاز این کشور در سال گذشته داده و روسیه را به عنوان تأمین‌کننده 40 درصد از گاز وارداتی خود می‌ستاید.

دلایل و شواهد زیادی وجود دارد که اتحادیه اروپا هیچ‌گاه با طرح باراک اوباما هم‌نوایی نخواهد کرد؛ چرا که جدا از وابستگی اقتصادی اروپا و روسیه به یکدیگر، گاز روسیه از گاز شیل آمریکا ارزان‌تر است و از آن مهم‌تر تجهیزات گازی اروپا با گاز روسیه هماهنگی دارد. کارشناسان این حوزه ادعا دارند که برای جای‌گزینی ال‌ان‌جی آمریکایی با گاز روسیه، باید هزاران ایستگاه برای از حالت فشرده خارج کردنِ این گاز و انطباق دادن آن با تجهیزات اروپایی احداث کرد و برای این کار حداقل به ده سال زمان نیاز است. در مورد قیمت هم واضح است که گاز روسیه در نهایت ارزان‌تر از ال‌ان‌جی آمریکایی است؛ با این شرایط به نظر می‌رسد که اروپا و آمریکا در جبهه غرب، برای تحریم اقتصاد روسیه چندان هم‌نوا نخواهند بود. به خصوص که میزان وابستگی آلمان در مقام قدرت اول اروپا به گاز روسیه بسیار بالاتر از آن است که بتواند از آن چشم بپوشد.

آمریکا اما جدا از تحولات اروپا، راه مهار روسیه را در جای دیگر یعنی خاورمیانه دنبال می‌کند. این که پرده‌برداری از دیپپلماسی انرژی جدید آمریکا توسط اوباما مقارن می‌شود با دیدار او از ریاض، به هیچ‌وجه تصادفی نیست. ظاهراً اوباما در خاورمیانه به دنبال تکرار برنامه ریگان در دهه هشتاد و کاهش قیمت‌ انرژی برای به زانو درآوردنِ روسیه است. طرحی که در همان نگاه اول بسیار احمقانه به نظر می‌رسد؛ چرا که ریگان در شرایطی این طرح را اجرا کرد که آمریکا در اوج قدرت اقتصادی خود قرار داشت و چیزی نزدیک به 17 هزار میلیارد دلار بدهی نداشت. از سوی دیگر ریگان رئیس‌جمهور کشوری نبود که برای ده سال قیمت انرژی را بالا نگه داشته تا تولید نفت و گاز شیل خود را از لحاظ اقتصادی توجیه‌پذیر کند!

اوباما این روزها در تلاش است تا عربستان را برای کاهش قیمت نفت به مرز 80 دلار راضی کند و در عوض تسهیلاتی را در این کشور برای توسعه استخراج و صادرات گاز طبیعی مهیا کند. مسئله‌ای که روابط تیره عربستان و قطر در مورد نحوه ادامه جنگ در سوریه را وخیم‌تر خواهد کرد؛ چرا که امیر قطر یک رقیب جدید گازی در منطقه را تحمل نمی‌کند. از آن گذشته خود عربستان نیز نمی‌تواند این شوکِ قیمتی را تحمل کند. اقتصاد این کشور دچار کسری بودجه است و کاهش بیست دلار از هر بشکه نفت صادراتی این کشور، قطعاً یک فاجعه خواهد بود. این مسئله تنها منحصر به عربستان هم نیست، به طوری که کاهش ده درصدی قیمت نفت، به تنهایی باعث ورشکستگی کامل اقتصادِ عراق می‌شود. به نظر می‌رسد که عربستان اگر این طرح آمریکا برای مقابله با روسیه را اجرایی کند، در واقع نوعی انتحار دسته‌جمعی را برای کشورهای خاورمیانه رقم زده است.

در زمان ریگان، جمعیت خاورمیانه نصف و حجم مصرفِ مردم این ناحیه چندین ده برابر پایین‌تر از زمان حاضر بوده است؛ به همین خاطر نیز آن کاهش قیمت تحمل شد، ولی امروز هیچ دلیلی وجود ندارد که این کاهش با فروپاشی اقتصادی منطقه مقارن نشود. از آن گذشته این امر برای خود آمریکا نیز خطرناک است. با کاهش قیمت نفت، روند تولید نفت و گاز شیل در آمریکای شمالی مختل خواهد شد؛ چرا که توجیه اقتصادی آن از بین می‌رود و با کاهش تولید نفت و گاز شیل، اقتصاد آمریکا دست‌خوش نوسانات شدید می‌شود. نوساناتی که کنترل آن هم در سطح بین‌المللی و هم در سطح داخلی از توان دولتِ آمریکا خارج خواهد بود؛ بگذریم از این مسئله که منادیان «بازار آزاد بین‌المللی» در صورت عملیاتی کردنِ این پروژه، چگونه با تناقضِ بینِ دست‌کاری سیاسیِ بازار برای از پا درآوردن رقیب و ادعاهای نظری-اقتصادیِ خود روبرو خواهند شد؟!

همان‌گونه که مشخص است تحریم روسیه که فعلاً در سطح تحریم شخصیت‌های حقیقی مانده است هیچ‌گاه نمی‌تواند به صورت رسمی به سطح تحریم شخصیت‌های حقوقی، نهادهای دولتی و شرکت‌های روس تعمیم یابد؛ چرا که از لحاظ بین‌المللی این مسئله غیرممکن است. از طرف دیگر سناریوی کاهش قیمت با اتکا به اهرم نفوذ در خاورمیانه نیز نوعی خودزنی هم برای آمریکا و هم برای اعراب است. بنابراین مشخص می‌شود که در ابتدای قسمت دوم از سریال جنگِ سردِ مدرن، فعلاً - و تا اطلاعِ ثانوی- روسیه است که ابتکار عمل را در دست دارد.

..........

عبدالکریم پهلوانی