به گزارش خبرنگار مهر، رمان «آواز بلند» روایت مادری است که در سالهای ابتدای جنگ گمشدهای دارد و امیدهای کمرنگی که با هر بار شنیدنش شوق زندگی را برایش میآورد و پدری که مدام سوره یوسف را برای آرامش خود میخواند.
نویسنده در این کتاب با بیان جزئیترین صحنهها و مکانها، خواننده را با خود fi میان کوچههای پر از دود سالهای ابتدای جنگ میکشد و با توصیف حالات چهره «عزیز» و «آقا جون»، نگرانی سرنوشت گمشده را کاملاً به خواننده منتقل می کند؛ «انگشتهای آقا جان از آب داخل لیوان بیرون آمد و پرتاب شد طرف صورت عزیز، پوست صورت عزیز تکان خفیفی خورد. قطرات آب یک بار دیگر با انگشتان آقا جان پاشیده شد به صورت بی حال و بی رنگ عزیز. باز هم تکان خفیف پوست. آقا جان لیوان را گذاشت روی زمین و چسبید از شانههای عزیز، ماساژ داد و ماهیچههای بالای جناق را فشرد. آنقدر فشرد تا گردن عزیز لق خورد و پوست صورتش جمع شد و آه آهستهای از میان لبهایش بیرون آمد...»
جلد کتاب خاکستری رنگ و نشانه خاکستری است که از دود ناشی از انفجارهای پی در پی آن روزها بر تمام شهر نشسته است و تصویر مقبره بوعلی سینا معرف آن است که داستان در شهر همدان اتفاق افتاده است، جایی که مردمانش صدمات زیادی از جنگ دیدند.
ابتدای هر یک از فصول این کتاب با ذکر تاریخهایی مشخص آغاز میشود و این میتواند گویای این باشد که علیاصغر عزتی پاک، خود شاهد صحنهها بوده و خاطراتش را بازگو می کند. داستان پانزده فصل است و هر فصل روایت یک روز است.
عزیز چشم به راه آمدن هادی است و هر خبری که او را از امید آمدن هادی دور میکند، اصلا نمیشنود، عزیز هر شب به امید شنیدن نام هادیاش تا پاسی از شب موجهای رادیو را جابه جا میکند تا بتواند میان آهنگ خوانندههای عرب رادیو بغداد را بگیرد. آواز بلند با ادبیات داستانی روزهای سخت مادری را مینویسد که مدام چشم به در دارد و از همه میخواهد که به هر طریقی خبری از او بیاورند، نذر میکند و حتی قبل از خبری از گمشده نذر را ادا میکند. فضای زمانی داستان در اسفند ماه است، چند روز مانده به عید ولی تنها چیزی که در آن روزهای سخت به چشم نمیخورد آمادگی برای عید است، دلها همه منتظرند تا قبل از لحظه تحویل سال هادی بازگردد.
آواز بلند روایت عشقهایی است که سرنوشتشان به تشویش روزهای جنگ گره خورده است شخصیتها در این کتاب واکنشهای متفاوتی به مقوله جنگ دارند و هر کدام از دید خود با آن برخورد میکنند و هر کس دلیل خودش را برای نرفتن به جنگ دارد، ترس، درس، خانواده...
راوی داستان هم از پنجره نگاه خودش با هر پدیدهای برخورد میکند، حبیب عاشق شکوه است و در میان اضطراب این روزها و حال و هوای خانواده بیشتر درگیر موضوعات ذهنی خودش است و برای چند ساعت آرامش به خانه خالی دایی پناه میبرد و تمام آرزوهایش را تصور میکند، حتی بازگشت هادی را. همینطور که داستان پیش میرود، شخصیتهای جدیدی وارد میشوند که هر کدام داستانی با خود دارند، آقای نیلگون و طوبا، با مشکلات خاص خودشان، حجت که دلدادگیاش به مهناز با سرنوشت هادی گره میخورد و دایی مصطفی که زندگیاش بدون جنگ مفهومی ندارد و جنگ که نهایت محبوبش را از حجت و دلدادهاش را از حبیب میگیرد و در نهایت گمشدهای که نمیآید و مادری که به دنبال گمشده اش پر میکشد.
چاپ چهارم کتاب آواز بلند، به قلم علی اصغر عزتی پاک، در 138 صفحه، توسط موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب منتشر شده است.