به گزارش خبرنگار مهر، چهارمین مراسم پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت عصر مروز سه شنبه 27 خرداد با حضور حجت الاسلام محمدی گلپایگانی رئیس دفتر مقام معظم رهبری، حجت الاسلام ابوترابی نایب رئیس مجلس شورای اسلامی، علیرضا مختار پور مدیر انتشارات انقلاب اسلامی وابسته به دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب و دبیرکل نهاد کتابخانه های عمومی کشور، امیر خوراکیان از مدیران دفتر نشر آثار مقام معظم رهبری و جمعی از نویسندگان و صاحب آثار کتاب های دفاع مقدس در فرهنگسرای اندیشه برگزار شد.
معصومه آباد در این زمینه گفت: این محفل ما را به یاد روزها و عزیزانی را که عند ربهم یرزقون بودند می اندازد توفیق است که سر سفره اشان بنشینیم و یادشان را گرامی بداریم بویژه جانبازانی که هر شب مشق شهادت می کنند. من نویسنده نوشتم نویسندگی قاعده و آداب و رسوم دارد. آنچه که در این کتاب نوشته شد برداشت من از روزهایی بود که خاطرات سخت اسارت شامل می شود من این خاطرات را به عنوان امانت مردم عزیزمان در مشت های بسته خود نگه داشته بودم در یک مشتم پیام و در مشت دیگری پلاک بود همچنان این دو مشت را محکم نگه داشته بودم در حالی که دوستانم می گفتند مشت هایت را باز کن آنها امانت مردم هستند اما من می گفتم این مطالب باید بعد از من نوشته شود.
وی افزود: آقای مرتضی سرهنگی حرف خوبی دارد و می گوید سربازی که خاطراتش را ننویسد انگار از جنگ فرار کرده است. بنابراین ایشان به من گفت تو هم خاطراتت را بنویس. یک روز که توفیق دیدار مقام معظم رهبری در دیدارشان با آزادگان در سال 91 برایم فراهم شد سراپا گوش به سخنانشان توجه کردم و دیدم از عبارات و تعبیرهای بسیار بسیار زیبایی درباره نوشتن خاطرات جنگ استفاده کردند. ایشان فرمودند این سالهای اسارت، خلاصه شده قرن هایی هستند که انسانها را به الماس تبدیل کرده اند خاطراتی که از سینه اسارت بیرون می آید به تعبیر ایشان گنجینه ها و الماس های درخشان هستند اما ایشان از روند تهیه این خاطرات اظهار ناراحتی کردند.
نویسنده کتاب "من زنده ام" ادامه داد: بعد از سخنان رهبر انقلاب بود که اساس کردم چقدر مقصر هستم و در حالی که ایشان عاجزانه درخواست تهیه خاطرات سربازان جنگ را دارد من قصور و کوتاهی کردم. حرف رهبر انقلاب این بود که این خاطرات متعلق به شخص راوی نیستند بلکه این خاطرات نه فقط ارزش خاطره را دارند بلکه حاوی این معنی معرفتی هستند که خداوند عالم، خلف وعده نمی کند.حرف مقام معظم رهبری این بود که شما باور نمی کردید که روزی از زندان های عراق بیرون بیایید و اینجا در کشور خودتان باشید پس مردم باید بدانند چه بر شما گذشته است و بعد فرمودند لااقل برای ثواب الهی و اخروی آنچه را که ممکن است فراموش شود بنویسید و ثبت کنید.
ایشان فرمودند تا زمانی که این تاریخ ملبس به ادبیات نشود ماندگار نخواهد شد. از آن زمان بود که زنگی در ذهنم به صدا درآمد و با خودم گفتم مشت های بسته ای را باز کنم وقتی که کتاب را می نوشتم به آقای سرهنگی می گفتم می شود ننویسم و ایشان می گفت نه، بنویس بعد می گفتم آیا می شود کتاب را اصلاح کنید و ایشان می گفت یک کلمه اش را هم نمی توان اصلاح کرد چون صدای شما را باید در این کتاب شنید. دو سوم کتاب این کتاب در مطاف کعبه نوشته شد یعنی بعد از طواف خانه خدا می نشستم و می نوشتم از آن به بعد توجه کردم که معجزه خدا قرآن است و به قلم قسم یاد کرده است پس گفتم خدایا آنچه را که می خواهی به من الهام کن تا بنویسم.
آباد گفت: بعضی از دوستان می گفتند کتاب خیلی پرش و سکته دارد پاسخ من هم این بود که بهتر از این نمی توانم بنویسم اما مهمترین و قشنگ ترین نکته این بود که وقتی کتاب به دست مقام معظم رهبری رسید به خدمت ایشان رفتم و گفتم آمده ام اذن رونمایی یک کتاب را بگیرم در آن زمان اصلا فکر نمی کردم مسئله کتاب من با وجود مسائل هسته ای و مدیریت کشور مهم باشد اما در کمال تعجب من ایشان فرمودند دارم این کتاب را می خوانم. بعد از آن احساس کردم امروز و در این برنامه درباره کتاب "من زنده ام" حرف نزنیم بلکه درباره یک رهبر عالم حرف بزنیم.
در دیدار بعدی رهبری از من پرسیدند تقریظ من را دیدید و پاسخ من این بود که به من اطلاع نداده اند و در روزهای بعد مانند بچه ای که در بسته را می کوبد مرتبا به دفتر مقام معظم رهبری می رفتم و می گفتم تقریظ را به من بدهید و به من گفته می شد می خواهیم برای این کتاب مراسم بگیریم من هم می گفتم نه تقریظ را می خواهم. وقتی تقریظ را به من دادند گویی حیات دوباره پیدا کردم. حضرت آقا در تقریظشان نوشته بودند از پشت پرده اشک با احساس دوگانه اندوه و افتخار کتاب را خوانده اند. بدون اینکه کلمه ای یا حرفی اضافی بزنم محفل را ترک کردم چون نمی توانستم صحبت کنم و گفتم بار دیگر خواهم آمد تا درباره این کتاب صحبت کنیم. یک بار به مسئولین دفترآقا گفتم از ایشان بپرسید کدام سند کتاب را از پشت پرده اشک خوانده اند پاسخ ایشان این بود که تمامش را این پاسخ برایم بسیار ارزشمند بود چون من نیز کتاب را از پشت پرده اشکم نوشتم.
آباد گفت: درست در سالروز روزی که آزاد شدم مصادف با 12 بهمن از دفتر حضرت آقا تماس گرفتند و گفتند اگر می خواهی برای دیدار بیایی، می توانی به من گفتند هر کسی را که می خواهی می توانی با خود بیاوری من هم خجالت را کنار گذاشتم و مادر، همسر، بچه ها، همه اهل فامیل و خواهرهایی را که با من در اسارت بودند با خود بردم. در آن روز آقا سه ساعت مانند یک پدر مهربان نشستند و به حرفهای ما گوش دادند. ایشان فرمودند رنج کشیدنی است نه خواندنی و نه نوشتنی اما این کتاب به قدری صادقانه نوشته شده که هر کسی هم او را بخواند رنج می کشد من نیز احساس کردم تاثیر این کتاب نه به خاطر توانایی من که به دلیل معجزه قلم است.
وی در پایان سخنان خود گفت: حجت الاسلام ابوترابی که سید اسیران جنگ تحمیلی نامیده می شود یک قطعه از بهشت بود که روی زمین جا مانده بود.