نیمه دوم هم به پایان می‌رسد و 4 دقیقه وقت اضافه اعلام می‌شود، مسی در یک لحظه پا به توپ می‌شود و ... احمد دهقان دیگر تاب نمی‌آورد، بلند می‌شود و به اتاقش می‌رود. حسین فتاحی می‌گوید چه برد خفت‌باری بود برای آرژانتین و چه باخت غرورآمیزی بود برای ما! حالا دیگر همه شاعران پراکنده شده‌اند، بعضی می‌روند داخل شهر. اینجا کرمان است؛ شهری که تا نیمه‌های شب از هلهله شادی مردمی که باخت غرورآمیز فوتبالیست‌هایشان را جشن گرفته بودند، خوابش نمی‌برد.

خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ و ادب: هواپیما بر زمین می‌نشیند، گوشی‌ها روشن می‌شوند، همه از هم می‌پرسند: بازی چند چند است؟ گل نخورده‌ایم؟ حقیقی چه کرده است؟ مسی چه می‌کند؟

اینجا فرودگاه کرمان است. محمد رضا عبدالملکیان سکوت کرده و چشم به صفحه تلویزیون دوخته است. با اصرار دل می‌کند و راهی هتل می‌شود دوست دارد نیمه اول تمام شود. خلاصه نیمه نخست به پایان می‌رسد و عبدالملکیان دل می‌کند و راهی می‌شود.

حسین فتاحی گوشه دیگری از سالن چمدان به دست ایستاده در حالی که از در شیشه‌ای گذر می‌کند با لبخند می‌گوید: امام زمان (عج) به بچه‌ها کمک می‌کند. امشب پیروز میدانیم. احمد دهقان هم آرام و با لبخند گفته او را تایید می‌کند.

اینجا هتل جهانگردی کرمان است. شاعران، نویسندگان و خبرنگاران برای حضور در دوازدهمین جشنواره شعر و داستان جوان سوره به این شهر آمده‌اند اما کسی دلش نمی‌خواهد کارت شناسایی‌اش را تحویل دهد، فرم پر کند و به اتاق خود برود. در لابی هتل همه، صندلی‌ها را روبروی تلویزیون گذاشته یا بر زمین نشسته‌اند. فوتبال جوان و پیر و مرد و زن نمی‌شناسد. عبدالملکیان در ردیف نخست نشسته است، خیره به تلویزیون.

احمد دهقان در سکوت فوتبال را تماشا می‌کند و گاهی به سوی حسین فتاحی که کنار او نشسته رو می‌گرداند و لبخند می‌زند. فتاحی می‌گوید چه بازی خوبی، تا حالا که برابر بازی کرده‌ایم. جوانتر‌ها پرچم کاغذی ایران را دست گرفته و تخمه می‌شکنند. تنها کسی که از این جمع چمدان خود را به دست می‌گیرد و پله‌ها را به قصد رفتن به اتاق بالا می‌رود، عرفان نظرآهاری است. نیمه دوم به پایان نرسیده که سعید بیابانکی دبیر هنری جشنواره نیز راهی اتاق خود می‌شود.

یکی از بچه‌های خبرنگار می‌پرسد نماد یوزپلنگ ایرانی بر کجای پیراهن تیم ملی ایران نقش بسته؟ نفس‌ها در سینه حبس شده، کافی است توپی از کنار دروازه ایران بگذرد و گل نشود، آن زمان است که فریاد شادی بلند می‌شود.

تنها 10 دقیقه به پایان بازی باقی مانده، یکی از حاضران می‌گوید خدایا این 10 دقیقه باقیمانده به خیر بگذرد. این اتفاق مهمترین اتفاق قرن است. مگر می‌شود ایران با آرژانتین بازی کند و مساوی شود؟!

تب و تاب خبرنگار جوانی که نوار به رنگ پرچم ایران را به مچ خود بسته، بیش از دیگران است. می‌نشیند و به هوا می‌خیزد، باز می‌نشیند و باز هم به هوا برمی‌خیزد و این هیجان تا آخر بازی ادامه دارد.

همه دعا می‌کنند این روند ادامه داشته باشد. وقتی آرژانتین به دروازه تیم ایران حمله می‌برد ناخودآگاه از جا کنده می‌شوند و بعضی موهایشان را چنگ می‌زنند اما احمد دهقان آرام است و باوقار، انگار هیچ چیز سکوت او را درهم نمی‌شکند گرچه با علاقه بازی را دنبال می‌کند.

اشکان دژاگه از زمین بیرون می‌رود و علیرضا جهانبخش جایگزین می‌شود؛ «بابا خفه شدیم، تمامش کنید» این را یکی از خانم‌های خبرنگار می‌گوید.

یک باره همه بلند می‌شوند و فریاد می‌کشند: «گل، گل، گل... ماشاء الله، ماشاء الله، ماشاء الله»

این بار هم گل نمی‌شود و باز هم از گوشه و کنار این جمله به گوش می‌رسد: «داشت گل می‌شد‌ ها، بدو گوچی (قوچان‌نژاد)، ماشاء‌الله حقیقی، مسی هیچ کاری نمی‌تواند بکند»

نیمه دوم هم به پایان می‌رسد و 4 دقیقه وقت اضافه اعلام می‌کنند. همان جوان خبرنگاری که تب و تابش از همه بیشتر است، از جا برمی‌خیزد و یا حسین می‌گوید. آرژانتین 1، ایران صفر. بهت و اندوه است که بر لابی هتل حکمفرما می‌شود.

احمد دهقان دیگر تاب نمی‌آورد، از جا بلند می‌شود و به اتاق خود می‌رود. حسین فتاحی می‌گوید چه برد خفت‌باری بود برای آرژانتین و چه باخت غرورآمیزی بود برای ما، اما از حق نگذریم مسی حرفه‌ای است و آدم حرفه‌ای در وقت اضافه هم کار خود را می‌کند.

حالا دیگر همه شاعران، نویسندگان و خبرنگاران پراکنده شده‌اند، بعضی به اتاق خود می‌روند و بعضی گشت و گذار در کوچه و پس کوچه‌های کرمان را انتخاب می‌کنند، شهری که تا نیمه‌های شب سرشار از صدای شادی و همهمه مردم بود، مردمی که باخت غرورآمیز فوتبالیست‌هایشان را جشن گرفته بودند.

----------------

زهره نیلی