خبرگزاری مهر- گروه فرهنگ و هنر: 10 ثانیه تا آغاز برنامه «شبهای روشن» باقی مانده است. رسالت بوذری روی بالاترین پله ایستاده و حالا با شمارش ثانیههای معکوس و رسیدن به شماره 1 برنامه آغاز میشود. «ما یک خانوادهایم زیر یک سقف» این اولین جمله رسالت بوذری مجری برنامه است که همزمان از روی بالاترین پله در محوطه فرهنگسرای شفق به پایین میآید و دیالوگهایش را میگوید.
برنامه «شبهای روشن» ساعت 21:30 شامگاه یکشنبه 15 تیرماه اینچنین آغاز میشود اما این تنها شروع برنامه برای مخاطبانی است که از داخل خانههای خود و پای سفره های افطار برنامه را از قاب تلویزیون میبینند. برای عوامل پشت صحنه و مهمانانی که اینجا حضور دارند برنامه از ساعاتی قبل آغاز شده و همه در تدارک بردن شب روشن دیگری روی آنتن هستند.
حدود یک ساعت قبل از شروع برنامه به فرهنگسرای شفق میرسم جایی که برنامه «شبهای روشن» به صورت زنده روی آنتن میرود. پیام ابراهیمپور تهیهکننده برنامه از همان ابتدا در وسط صحنه است. هنوز دکور برنامه به طور کامل چیده نشده است. عوامل پشت دوربینها و در رفت و آمد هستند، گاهی هم بعضی میخواهند مانع رفت و آمدنم در صحنه شوند که وقتی متوجه میشوند خبرنگار هستم دیگر کاری ندارند.
ابراهیمپور با مردمی که بعنوان مهمان در برنامه حضور دارند گپ و گفتی دارد. حدود 20 نفری می شوند، در 3 طرف محوطه روی پلهها در ردیفهای مختلف نشستهاند و بعدا در طول برنامه ابراهیمپور این ترکیب را چندین بار تغییر میدهد. در صحبتهایش هم روی فرم تاکید میکند. این تاکید را میتوان در توصیههایش مشاهده کرد، به طور مثال زمانیکه مهمانان با پوششهایی یکسان و شبیه به هم شدهاند به دنبال افراد دیگری است و به قول خودش میگوید این یک برنامه مردمی است و مردم باید در آن حضور داشته باشند.
سعی میکنم همان ابتدا با او حرف بزنم اما سرش خیلی شلوغتر از این است که همان اول بتوان با او گفتگو کرد تنها به شوخی میگوید: «با من بیا همه چیز را خودت خواهی فهمید چون من همه افکارم را برای عوامل توضیح میدهم.»
این دومین سری از مجموعه «شبهای روشن» است که هر شب روی آنتن شبکه 2 میرود. این برنامه آیتمهای مختلفی دارد و هر شب با یک کارشناس سوژهای را به بحث میگذارد. سوژهای که محور اصلی برنامه میشود و حتی بر این اساس مهمانان برنامه دعوت میشوند و مردم نیز در این باره اظهار نظر میکنند.
حالا رسالت بوذری نیز به این جمع اضافه شده است. بوذری در سری اول این برنامه شبانگاهی در سال 90 نیز حضور داشت و پیش از این نیز اجرای برنامههای معارفی را به عهده داشته است.
بوذری از سختیهای برنامههای زنده و مخصوصا فضای حاکم در این برنامه میگوید و در پاسخ به این سؤال که چرا گفتگو با کارشناس در «شبهای روشن» گاه چندان عمیق اتفاق نمیافتد؟ توضیح میدهد: من دوست دارم حدود ساعت 21:30 که برنامه شروع میشود اینجا را ببینید. تکاپو و استرس و انرژی اینجا جریان پیدا میکند و بعد مجری باید در چنین شرایطی برنامه را اجرا کند. البته من به همه انتقادات حق میدهم اما واقعا در چنین فضایی و با چنین استرسی فکر میکنم که دارم شاهکار میکنم. در چنین فضایی گفتگوها چندان که باید شکل نمیگیرند و من اصلا انتظاری ندارم که اتفاق خاصی در گفتگوها رخ دهد. با این حال خدا را شکر میکنم که همه چیز به خوبی پیش میرود. ماه رمضان ماه خداست و کارگردانی دیگر کار را جلو میبرد.
بوذری از تفاوتهای کار در استودیو و فضای باز در شرایطی مثل آنچه که در «شبهای روشن» وجود دارد سخن میگوید و ادامه میدهد: مجریان حرفهای کمتر چنین برنامهای را قبول میکنند چون کار اینجا بسیار سخت میشود. درحالیکه در استودیو و روی استیج راحتتر میتوان چهره به چهره با کارشناس و مهمان حرف زد و تمرکز را هم حفظ کرد.
حالا ساعت حدود 21:15 است و همه در تب و تاب آغاز برنامه هستند. دکورها چیده شده و مهمانان در جایگاههای خود قرار گرفته اند در چند طرف نیز میزهایی برای بچهها چیده شده است که این میزها برای خردسالان همراه با وسایل بازی و برای کودکان با کتاب همراه است.
پیام ابراهیمپور تهیهکننده و کارگردان «شبهای روشن» آرام و قرار ندارد از این طرف به آن طرف میرود و هر بار توصیهای میکند. از من میخواهد که به سمت دیگر این مکان در کنار حوضچهای که چند اردک در کنارش هستند، بروم. با فاصله کمی از من در گوشهای از استودیو مردمی هستند که بعدا مجری به آنها هم سلام میکند کسانیکه نمیتوانند در مقابل قابهای دوربین حضور پیدا کنند. تهیهکننده به سراغ مهمانان میرود و به آنها توضیحاتی میدهد و بعد به پرچمهایی که بالای محوطه نصب شدهاند اشاره میکند و خطاب به آنها میگوید: «این پرچم سه رنگ همه عشق و هستی من است» و از مهمانان میخواهد که برخیزند و به افتخار پرچم ایران دست بزنند.
لحظه به لحظه شروع برنامه نزدیکتر میشود. این طرف در یک السیدی بزرگ قاب تلویزیونی برنامه که مهمان خانههای مردم شده است نمایش داده میشود. همه در حال آخرین هماهنگیها هستند و تیتراژ برنامه روی آنتن میرود. ابراهیمپور ناگهان وسط صحنه نایلونی پیدا میکند و نگران فریاد میزند و آن را خارج میکند. حالا از همه مهمانان می خواهد که به دوربین نگاه کنند. عظیمی مدیر صحنه کار اعلام میکند که تنها 10 ثانیه فرصت باقیست. بوذری در محوطه بالایی برنامه ایستاده است و زمانیکه شمارش به یک میرسد پایین میآید و اولین جملههای خود را آغاز میکند: «ما یک خانوادهایم زیر یک سقف»
ساعت 21:30 است و برنامه آغاز شده است. حواسم به سختی روی سخنان مجری برنامه متمرکز میشود. تقریبا با فاصله اندکی از ابراهیمپور قرار دارم و او آنقدر حواسش به موارد دیگر است و با ایما و اشاره با دیگران صحبت میکند که من هم با او متوجه همه مسایل پشت صحنه میشوم. مثلا پدر و پسری که بدون هماهنگی به ناگاه در قاب تصویری که از مجری میگیرد، پیدا میشوند و یا عوامل پشت صحنه که گاه با او هماهنگ نیستند.
2 دقیقه وقت میدهد. حجت الاسلام علی سرلک هم اضافه میشود و تهیهکننده از او می خواهد با همان طمانینهای که دارد پایین بیاید و بعد از آن دوباره دوربین روی مجری میرود تا سلام کند. مجری با سلام و احوالپرسی با مردم، ماه رمضان را یک ماه خوب برای پیدا شدن یک حال خوب معرفی میکند و بعد با اشاره به کنایههایی که به مهمانان برنامه شده است و اینکه این مهمانان از همه طیفها نیستند به حجتالاسلام سرلک اشاره میکند و میگوید که آن بالا یک نظارهگر ایستاده است و اجازه نمیدهد چنین اتفاقی بیفتد.
سرلک هم به آرامی به محوطه تصویربرداری برنامه نزدیک میشود و میگوید: این بالا خیر آن بالا یک نظارهگر دقیق وجود دارد.
موضوع برنامه صدقه معنوی است و قبل از صحبتهای کارشناس برنامه مردم نظرات خود را درباره اینکه صدقه معنوی چیست میگویند و مصادیق آن را بیان میکنند. در ادامه سرلک نیز توضیح میدهد: اگر در دین ما بر نماز، حجاب، روزه، خمس و صدقه توصیه شده به این دلیل است که انسان بواسطه اینها قلمرو وجودی خود را گسترش دهد و تنها دایرهای به اندازه منیتها تصویر نکند.
تهیهکننده پشت دوربین همچنان حواسش به همه جا هست از کودکی که گریهاش گرفته تا کسی که باید شربت ببرد تا وضعیت ردیفهایی از مهمانان که همچنان به نظرش ناموزون نشستهاند.
حجتالاسلام سرلک از حضرت علی (ع) سخن میگوید، او را با نام شهید این ماه خطاب میکند و بیان میکند: شهید این ماه وسعت مورد نظر را پیدا کردند، زمانیکه یتیمان را میبینند، میگویند من باید آنها را خوشحال کنم.
در همین لحظه آن طرفتر اسباببازیهای بچهها روی زمین میریزد و آنها لحظاتی مات و مبهوت در دنیای خود بسر میبرند. سرلک همچنان ادامه میدهد و ابراهیمپور از دوربین میخواهد بچهها و دنیایشان را وارد قاب دوربین کند و بعد در جملهای کوتاه به من میگوید: «این یعنی اتفاق».
حجتالاسلام سرلک صدقه معنوی را بیشتر توضیح میدهد و عنوان میکند: وقت ما در این دنیا کم است و ما باید توقعات را از خود بالا ببریم. ما بارها این داستان را شنیدهایم که «فرزندی درباره اینکه میخواهد چکاره شود به پدرش میگوید میخواهم مثل شما بشوم و بعد پدرش به او میگوید که پس هیچ شخص مهمی نخواهی شد چون من میخواستم شخصی همچون امام صادق (ع) بشوم و حالا در این جایگاه قرار دارم» بنابراین ما باید تلاش کنیم که بهترین بنده خدا باشیم و همیشه بهترین کاری را که میتوانیم انجام دهیم. انسان باید خود را به جایی برساند که بخواهد همه وجودش را هزینه کند.
ابراهیمپور این میان هدیه مهمان برنامه را نشانم میدهد، تقریبا پارچه ای شال مانند به شکلی نمادین به جانبازی که به برنامه آمده اهدا شود در همین حین انگار که روی آنتن صدایش کرده باشند متوجه نمیشود و با تاخیر پاسخ میدهد. حجتالاسلام سرلک هم پیام ابراهیم پور را به مانند پیام بازرگانی میداند.
ابراهیمپور به مجری اشاره میکند که صحبت تمام شود و بعد مجری به سمت مهمان برنامه که یک جانباز است، میرود و میگوید: کاری به حرفهای سیاسی ندارم و باورم این است که دست جانباز را باید بوسید. آنهایی که صندلیهایشان بواسطه این جانبازان و خون شهدا مستقر شده باید قدر این دستها را بدانند.
سپس میکروفون به آقای پیشوایی جانباز مهمان داده میشود و او هم در سخنانی کوتاه بیان میکند: من دست فرزندان شهدا را میبوسم، ما باید این کلام طلایی و گهربار امام (ره) را نصبالعین خود قرار دهیم که فرمودند خدمت به جانباز همانند خدمت به نبی است. جانبازان ما طلبکار نیستند فقط احترام میخواهند.
حجتالاسلام سرلک با اشاره به دست قطع شده این جانباز 8 سال جنگ تحمیلی، تصریح میکند: دست قطع شده این جانباز عزیز در جهان دستاندرکار است و شهدا نیز به نوعی سرپرستی میکنند و عالم را به سمت حقیقت میبرند.
بعد از این، جانباز دستان خود را که یکی از آنها از مچ قطع شده به سمت آسمان میبرد و به همراه مجری و کارشناس برنامه دعا میکند.
برنامه با توقفی کوتاه دوباره روی آنتن میرود، پیامکها خوانده میشوند. یک نفر در پیامکی از برنامه تعریف میکند، دیگری انتقاد میکند که به اردکها غذا بدهید تا گلها را نخورند و شخصی دیگر به هدیه برنامه که به مهمانان داده میشود ایراد میگیرد.
بوذری به هرکدام پاسخ کوتاهی میدهد از برنامه سه شنبه شب که به مناسبت سالروز وفات حضرت خدیجه (س) روی آنتن میرود، میگوید و بعد برنامه را پایان میدهد. تیتراژ برنامه روی آنتن میرود و بعد مهمانان به سمت هندوانهای که در وسط برنامه برای حجتالاسلام سرلک بریده شد میروند و همه به هم «خسته نباشید» میگویند.
گزارش از عطیه مؤذن