به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از پترونت، به این ترتیب، چرخش تدریجی چین به سمت کشورهای منطقه خاورمیانه بهمرور آغاز شد. اما با شروع تحولات موسوم به بهار عربی، صحنه تغییر کرد.
رژیمهایی که در خاورمیانه مشروعیت خود را از دست داده بودند، پیدرپی سرنگون شدند و این امر، تغییر الگوهای همکاری در شرایط توازن قوای جدید را بهدنبال داشت. به این ترتیب، چین با یک دو راهی مواجه شد: دنبال کردن رویکرد کمخطر و کمهزینه نسبت به خاورمیانه یا انتخاب مسیری جاهطلبانهتر و انتخاب متحدی استراتژیک برای افزایش نفوذ در خاورمیانه.
نحوه تنظیم سیاستها بر اساس نوع و میزان وابستگی به انرژی، پایه و اساس سیاست خارجی هر کشور صنعتی را تعیین میکند و شاید نحوه عملکرد چین یکی از مصداقهای بارز این قانون باشد. چین به شدت به واردات نفت از خاورمیانه وابسته است و لذا باید سیاست خارجی فعالی در رابطه با این منطقه داشته باشد. در شرایط فعلی، آینده سیاسی مصر در هالهای از ابهام قرار دارد؛ عربستان سعودی و رژیم صهیونیستی روابط بسیار نزدیکی با ایالات متحده دارند؛ وضعیت عراق و سوریه نیز همچنان ناپایدار و بیثبات بهنظر میرسد. با این وجود، چین از سال 2003 سرمایهگذاری هنگفت در عراق را آغاز کرد و تقریباً نیمی از تولید نفت این کشور را بدست گرفت. همچین چینیها پیوندهای مستحکمی را در حوزه تجارت، استخراج نفت و ساختوساز، با عربستان سعودی برقرار کردند و علاوهبر اینها، چین خریدار برتر نفت ایران نیز محسوب میشود. بنا به برآوردها، چین در سال 2014 به اولین واردکننده نفت در جهان بدل خواهد شد. گذشته از موارد مزبور، عربستان سعودی، عراق، مصر، اردن، سوریه و رژیم صهیونیستی برای تبدیل شدن به متحد استراتژیک چین در منطقه، یا بسیار ضعیف هستند یا بیشتر طرفدار ایالات متحده محسوب میشوند. به این ترتیب، تنها دو کشور ایران و ترکیه بهعنوان کاندیداهای بالقوه برای چین مطرح میشوند.
پس از سخنرانی جورج دبلیو بوش رئیس جمهور وقت ایالات متحده در سال 2002 و محور شرارت نامیدن ایران، همکاریهای پکن و تهران وارد فاز جدیدی شد و حجم و تجارت و سرمایهگذاریهای چین در ایران تا حد قابلتوجهی افزایش یافت. آغاز جنگ داخلی در سوریه نیز، ائتلاف سهگانهای را میان چین، روسیه و ایران برقرار ساخت که منافعی را برای هر سه طرف بهدنبال داشت. با انتخاب حسن روحانی بهعنوان رئیس جمهور ایران در ماه اوت و آغاز مذاکرات بین تهران و دول غربی درباره برنامه هستهای ایران، روابط ایران- چین مشروعیت بینالمللی یافت. در واقع، اکنون توسعه پیوندهای نزدیکتر با ایران، هزینه سیاسی کمتری را برای این کشور (یعنی چین) درپی دارد و تعمیق روابط با تهران، واکنش شدید غربیهای را برنمیانگیزد.
علیرغم اینکه میتوان ایران را بهعنوان متحد چین در منطقه لحاظ کرد، روابط پنج سال اخیر چین با ترکیه نیز این استدلال را مطرح میکند که پکن بهطور همزمان، اما بهصورت نامحسوس روی گزینه ترکیه نیز کار میکند. در واقع، حجم تجارت چین- ترکیه طی دهه اخیر از حدود 1 میلیارد دلار در سال 2000 به 19.5 میلیارد دلار در سال 2010 رسیده است. حتی در سال 2008، مرکز نظامی هوایی کونیا که ترکیه در سال 2001، آن را بهعنوان محل رزمایش هوایی مشترک با رژیم صهیونیستی تعیین کرده بود، به محل رزمایش هوایی مشترک ترکیه- چین اختصاص یافت.
در سال 2009 و پس از ملاقات عبدالله گل رئیس جمهور ترکیه از چین، گستره روابط چین- ترکیه طی پنج سال اخیر افزایش چشمگیری یافت. اگرچه یک ماه پس از آن ملاقات، در گرفتن شورش اورومچی در منطقه سین کیانگ چین و کشته شدن دو اویغور ترکزبان، واکنش شدید ترکیه را بهدنبال داشت و منجر به تحریم کالاهای چینی در این کشور شد، اما از اکتبر سال 2010، دور جدیدی از همکاری بین طرفین در حوزه اقتصادی و مشاوره فنی و مهندسی، ازسر گرفته شد. علیرغم شعلهور ماندن مسئله سین کیانگ، ترکیه در سالهای اخیر همچنان مشتاق همکاری بیشتر با چین بوده است. در واقع، بسیاری از جوانان ترک، دورههای دکترای خود را در چین سپری میکنند و بهعلاوه، گروهی از بوروکراتهای برجسته در وزارتخانههای ترکیه ظهور کردهاند که همکاری بین این کشور و چین را واجد منافع بالقوه گسترده میدانند.
از آنجا که ترکیه دنبالکردن سیاست خارجی مستقل تری نسبت به غرب را در پیش گرفته است، روابط این کشور با چین در عرصه نظامی نیز گسترش یافته است. در ماه آوریل سال 2012، دو کشور یک توافقنامه هستهای را بهامضاء رساندند که حاکی از تمایل شدید آنکارا نسبت به افزایش همکاری با چین در حوزه انرژی هستهای است.
رجب طیب اردوغان نخست وزیر ترکیه نیز خواهان برقراری روابط نزدیک با چین و پیوستن به سازمان همکاری شانگهای است. وی پیش از این در نوامبر سال 2013 گفته بود که «در صورت عضویت در سازمان همکاری شانگهای، با اتحادیه اروپا خداحافظی خواهیم کرد». البته شاید بتوان این سخن اردوغان را نوعی تهدید اروپا تلقی کرد. ولی به طور سنتی ترکیه زمانی که احساس کرده مذاکراتش برای پیوستن به اتحادیه اروپا راه به جایی نمی برد گرایش غیر اروپایی اش تقویت می شود.
با این وجود، به نظر نمیرسد که از این به بعد، ترکیه به رقابت با ایران برای تبدیل شدن به متحد استراتژیک چین در خاورمیانه ادامه دهد. دلیل این امر را باید در حاشیه تراژدی جنگ داخلی در سوریه جستجو کرد. در واقع، ترکیه با سرمایهگذاری سیاسی روی برکناری قطعی بشار اسد در سوریه، از اوایل سال 2011 روی حمایت از کلیه گروههای اپوزیسیون سوری تمرکز کرد. با این وجود، حمایت اولیه ترکیه از ارتش آزاد سوریه با عدم توانایی آنها در کسب پیروزی سریع و رادیکالیزه شدن گروههای اپوزیسیون همراه شد. در واقع، ارزیابی سطحی آنکارا از اولویتها و درخواستهای گروههای مزبور، پیریزی یک سیاست مغشوش نسبت به سوریه را بهدنبال داشت که در ادامه، به چرخش بعضی از این گروهها بر علیه خود ترکیه منجر شد.
در مقابل، ایران روی ابقای اسد در قدرت در راستای حفظ شاخه شمالی «هلال شیعی» سرمایهگذاری کرد. از طرف دیگر، روسیه نیز در راستای حفظ منافع استراتژیک خود، حمایت از اسد را در پیش گرفت. اگرچه در این میان چین واجد هیچگونه هدف نظامی بلاواسطهای در سوریه نبود، اما حمایت همهجانبه دو شریک این کشور یعنی روسیه و ایران، درگیری چین در این معرکه را اجتنابناپذیر کرد.
به این ترتیب، با توجه به سیر رویدادها در سوریه و شکست سیاست خارجی ترکیه در این عرصه، به نظر میرسد که ترکیه بزودی مجدداً به سمت ناتو متمایل خواهد شد و مجبور میشود همکاری خود با چین را محدود کند. در واقع، درگیری ترکیه در سوریه که قرار بود زمینه را برای استقلال این کشور از ناتو فراهم کند، اکنون نتیجه عکس داشته و وضعیتی را بهوجود آورده که نیاز آنکارا به ناتو را بیش از پیش افزایش داده است.
اگرچه روابط چین- ترکیه تا آیندهای قابل پیشبینی موثر و سازنده باقی خواهد ماند، اما ترکیه همچنان بازنده نهایی در عرصه رقابت با ایران محسوب میشود.