کتاب «داستان‌های پس از مرگ» از جی.دی. سلینجر خالق رمان ماندگار «ناتور دشت» اواخر سال گذشته، با فاصله زمانی کمی از انتشار بین‌المللی‌شان، با ترجمه بابک تبرایی توسط انتشارات زاوش به چاپ رسید.

خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ و ادب: آن‌طور که تاریخ روایت می‌کند و شنیده‌ایم جی. دی. سلینجر انسان تودار و خلوت‌گزینی بوده و نویسندگی را به خاطر علاقه درونی‌اش دنبال می‌کرده است. شاید این جمله تکراری و پیش‌تر شنیده شده باشد، اما منظور این است که سلینجر آن‌گونه که از سخنان و رفتار بیرونی‌اش برداشت می‌شود، برای تسکین درونش می‌نوشته است.

3 داستانی که در کتاب «داستان‌های پس از مرگ» به چاپ رسیده‌اند، قرار بوده در مجله‌ای چاپ شوند که در قدم‌های آخر با مخالفت سلینجر، از چاپ‌شان جلوگیری شده است و این نویسنده وصیت کرده بود تا سال‌ها پس از مرگش منتشر نشوند. به نظر می‌آید خود سلینجر هم توقع استقبالی را که از «ناتور دشت» شد،‌ نداشت و نمی‌دانست که به واسطه چاپ این کتاب، تا چه حد شناخته خواهد شد و باز هم به نظر می‌رسد اگر می‌دانست چنین شهرتی برایش رقم می‌خورد، شاید آن را به چاپ نمی‌رساند، چون خودش در مصاحبه‌‌ای گفته بود: «چاپ نکردن آثار، آرامشی شگفت‌آور دارد. وقتی کارت را چاپ می‌کنی، دنیا خیال می‌کند تو چیزی بدهکاری، وقتی چاپ نکنی، نمی‌داند تو چه کار می‌کنی. می‌توانی برای خودت نگهش داری.»

سلینجر علاقه‌ای به مصاحبه و گفتگو و طبیعتاً تشریح درونیاتش در تعامل با رسانه‌ها نداشته است. این نویسنده گریزان از رسانه‌ها، وصیت کرده بود تا داستان‌های منتشرنشده‌اش تا 50 سال پس از مرگش دیده نشوند. اما انتشار آنلاین داستان‌هایی که کتاب پیش رویمان را می‌سازند، این خواسته‌اش را به باد داد. البته این داستان‌ها در کتابخانه‌‌ها برای پژوهشگران، قابل دسترسی بودند و همان‌طور که اشاره شد قرار بود روزی چاپ شوند ولی سلینجر مانع این کار شد.

این داستان‌ها در سال 2013، در اینترنت و فضای مجازی منتشر شدند و پس از آن هم که دیگر پنهان کردنشان فایده‌ای نداشت، به طور مکتوب منتشر شدند و در ایران هم به ترجمه رسیدند، البته بدون رعایت حق کپی‌رایت که موجب شده مترجم در ابتدای کتاب، به خاطر آن، با طنز نیشداری از سلینجر یا بهتر بگوییم روح سلینجر، معذرت‌خواهی کند.

داستان اول کتاب «اقیانوس پر از گوی‌های بولینگ»، داستان برادران هولدن کافیلد همان شخصیت محوری «ناتور دشت» است و می‌تواند از همین حیث جالب باشد چون خود داستان، فی نفسه و قائم به خود، نکته جالبی جز این ندارد که درباره برادران هولدن است و مخاطبان و سلینجردوستان هستند که می‌توانند با خواندنش به ذوق بیایند.

راوی این داستان، همان برادری است که هولدن در ناتوردشت می‌گوید در هالیوود است و می‌نویسد. مرکزیت اتفاق این داستان هم با مرگ برادر کوچکتر و محبوب خانواده کافیلد است. هولدن هم در این داستان با یک نامه حضور دارد و جنس نوشتنش، همان جنس روایتی است که در ناتور دشت دیده‌ایم.

2 داستان دیگر کتاب، «پسری که روز تولدش بود» و «پائولا» بیشتر طرح‌واره‌هایی ناتمام‌اند که جای کار دارند. البته در پانویس‌ها و مقدمه و موخره کتاب هم به غلط‌های املایی و چاپی نسخه اصلی سلینجر از این داستان‌ها اشاره شده است و از این جهت می‌توان خام‌بودن این 2 داستان را متوجه شد. در این 2 داستان می‌توان شخصیت‌هایی تا حدودی روان‌پریش و مالیخولیایی را مشاهده کرد که البته چندان پرداخت نشده‌اند و می‌شد سطور بیشتری را به آن‌ها اختصاص داد.

همان‌طور که در مقاله‌ای که در پایان کتاب آمده، اشاره شده، داستان اول، یک داستان زیبا (البته این زیبایی نسبی است و به سلیقه مخاطب بستگی دارد) و 2 داستان دیگر بیشتر به کار سلینجرپژوهان می‌آیند.

-------------------------

صادق وفایی