به گزارش خبرگزاری مهر، آیت الله العظمی حسین مظاهری در جلسه درس اخلاق خود بیاناتی فرموده که متن آن در پی می آید:
بحث امسال ما در ماه مبارک رمضان راجع به معرفة النفس بود، یعنی خودشناسی، انسانشناسی و این بحث از نظر علمای علم اخلاق، بحث فوقالعاده مهمی است، چنانچه نزد عرفا هم بحث فوقالعاده مهمی است.
در ماه مبارک رمضان توانستیم هفت فصل از این بحث را عنوان کنیم؛ البته بهطور موجز و مختصر و البته سطحی. بنا شد امسال به خواست پروردگار عالم و لطف حضرت ولی عصر«ارواحنافداه»، این بحث را ادامه دهیم و اگر عمری باشد، و اگر توفیقی باشد، تا ماه مبارک رمضان سال آینده این بحث را دنبال کنیم، لذا بحث امشب ما درباره فصل هشتم این بحث است و این فصل هشتم نیز یک فصل فوقالعاده مهمی است؛ و فصل اینست که بُعد حیوانی ما به نام جسم، شر مطلق است. قرآن درباره آن فرموده:«إِن النفْسَ لَأَمارَةٌ بِالسوءِ إِلا ما رَحِمَ رَبي»[1]
گفتم علمای علم اخلاق چهل رذالت برای این بُعد جسمانی نقل کردهاند. بیش از هفتهشت جلد کتاب راجع به رذائل داریم و به ما یاد دادهاند که باید این رذائل را مرتفع کنیم و الا اگر یک رذیله اخلاقی در ما باشد، ما را بدبخت میکند. بدبخت دنیا و بدبخت آخرت. مقداری در این باره صحبت کردم. بحث امشبمان راجع به اینست که گفتیم این صفات رذیله ذاتی برای نفس اماره است و عرضی نیست و مقداری دربارهاش صحبت کردم، اما بعضی از این لشکریان عرَضی است. به این معنا که هماهنگ میشود با صفت رذیله و هماهنگ میشود با جسم ما و ما را به سقوط میکشاند. در قرآن دو سوره هست به نام معوذتین که این دو سوره برای اینکه ما از شر شیطان انسی و شر شیطان جنی محفوظ بمانیم، خیلی مفید است. برای اینکه بچههایمان از بلاها محفوظ بمانند، خیلی مفید است. مخصوصاً اگر دو سوره «قل یا أیها الکافرون» و «قل هو الله احد» هم اضافه شود که در میان ما مشهور شده به چهار قُل. این برای حفظ از بلاها و حفظ از آفات و حفظ از شرور فوق العاده مهم است و برای خودتان و برای وابستههای به خودتان این چهار قُل را خیلی بخوانید.
در «قُل أعوذ برب الفلق» یک مرتبه پناه به خدا برده شده از سه یا چهار دشمن فوق العاده مهم. از چهار رذیله که کمک کار آن بُعد حیوانی ما هستند.
«بِسْمِ اللهِ الرحْمنِ الرحيمِ ، قُلْ أَعُوذُ بِرَب الْفَلَقِ ، مِنْ شَر ما خَلَقَ، وَ مِنْ شَر غاسِقٍ إِذا وَقَبَ، وَ مِنْشَر النفاثاتِ فِي الْعُقَدِ، وَ مِنْ شَر حاسِدٍ إِذا حَسَدَ»[2]
«قُلْ أَعُوذُ بِرَب الْفَلَقِ ، مِنْ شَر ما خَلَقَ»؛ یعنی خدایا! پناه میبرم به تو از آدمهای شرور. از شر خلق الله به خدا پناه میبرم. شر خلق الله گاهی آدم میکُشد، گاهی مال مردم میبرد و گاهی آبروی مردم میبرد. این افرادی که مال مردم را میبرند، معلوم است که خیلی بدند، افرادی که آدم میکُشند، خیلی بدترند، اما از نظر واقع، بلکه از نظر اسلام، آن کسانی که آبروی مردم را میبرند، از آن آدمکشی و مال مردم خوردن خیلی بدتر است، لذا خلق الله شروری دارند. یکی از این خلق الله صهیونیسم و یکی داعشیها و یکی استکبار جهانی است.
اما تقاضا دارم در نظرتان همیشه این جمله باشد که خدایا! پناه میبرم از آدمهای شرور، مخصوصاً آدمهایی که آبرو میبرند. غیبت و تهمت و شایعه و بالاخره حرف زدن پشت سر مردم یا در روی آنها خیلی خطرناک است. ما میدانیم که از استکبار جهانی باید احتراز کنیم. میدانیم که باید لعن به مثل صهیونیسم کنیم و بیزاری از او بجوئیم. باید به هر اندازه که میتوانیم با داعشیها و نظیر داعشیها بجنگیم و آنها را نابود کنیم. اما به این هم توجه داشته باشید که ما باید به خدا پناه ببریم از افرادی که آبرو میبرند، با غیبتشان و با شایعهپراکنی و با تهمت و توهینشان، و اینها زیادند.
بعضی اوقات قربةالیالله غیبت میکند و قربةالیالله تهمت میزند یا شایعهپراکنی میکند. توهین به مسلمانها و توهین در رو و پشت سر میکند. لذا خلق الله شرور معلوم است برای سقوط انسان خیلی مهم است و همیشه بوده است و در این آیه پناه برده شده به خدا از شر خلق الله.
«قُلْ أَعُوذُ بِرَب الْفَلَقِ ، مِنْ شَر ما خَلَقَ ، وَ مِنْ شَر غاسِقٍ إِذا وَقَبَ»یعنی خدایا! پناه میبرم به تو در وقتی که غریزه جنسی تحریک شود، و این غریزه جنسی در میان رذائل، مهمتر و یا از مهمترین رذائل است. غریزه جنسی اگر تحریک شود، از راهی که حرام است و از راهی که عرف و خدا نگفته است، انسان را عجیب به سقوط میکشاند.
یکی از علمای بزرگ یک جمله دارد و جمله خیلی بالاست. مقدس اردبیلی، هم از مراجع بوده و هم از نظر تقدس به اندازهای مقدس بوده که طلبهها لقب مقدس به ایشان دادهاند و جداً مقدس بوده و تشرف داشته است. از او پرسیدهاند اگر در جای خلوتی هیچ کس نباشد به جز نامحرم، آیا شما زنا میکنی یا نه؟! ایشان نگفت نه، بلکه گفت: پناه میبرم به خدا اگر چنین صحنهای برای من جلو بیاید. به اندازهای مهم است که قرآن از حضرت یوسف نقل میکند. حضرت یوسف در همه این صحنههایی که برایش جلو آمد، نمره بیست آورد. اما همین حضرت یوسف وقتی از صحنه زلیخا فرار کرد، قرآن درباره او میگوید: «وَ لَقَدْ هَمتْ بِهِ وَ هَم بِها لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبه»[3] اگر عصمت حضرت یوسف(ع) نبود، همین طور که زلیخا به یوسف تمایل داشت، یوسف هم به زلیخا تمایل پیدا میکرد، اما عصمت او نگذاشت. عصمت میخواهد که انسان بتواند با نامحرم در یکجا باشد و سالم بیرون آید، حال زن باشد یا مرد باشد.
باز قرآن تعریف حضرت یوسف را میکند. در وقتی که در آن مجلس کذایی حضرت یوسف را خواستند و آن زنها اظهار تمایل به حضرت یوسف میکردند، حضرت یوسف موفق شد و از جلسه بیرون آمد و یک جمله دارد: «وَ إِلا تَصْرِفْ عَني كَيْدَهُن أَصْبُ إِلَيْهِن وَ أَكُنْ مِنَ الْجاهِلينَ»[4] خدا کمکم کرد و الا اگر خدا کمکم نکرده بود، همین طور که آنها به من تمایل پیدا کردند، من هم به آنها تمایل پیدا میکردم. قرآن نمیخواهد تاریخ بگوید، بلکه میخواهد زنگ خطر بزند. مواظب باشید خلوت با نامحرم، صحبتهای غیرمتعارف با نامحرم، شوخیها با نامحرم، بیعفتیها و بیحجابیها و بیحیاییها با نامحرم، خطر دارد و خطرش نیز خیلی بالاست، به اندازهای که یوسف و زلیخا میبرد.
یک بزرگی راجع به این صحنه یک جمله دارد و جمله شیرینی است. میگوید زلیخا یک زنی بود که هرچه یک زن میخواست، زلیخا داشت. یک زن، شوهر خوب میخواهد و شوهر او عزیز مصر بود. از نظر تمکن و تمول، اول متمکن و متمول بود و خیلی بالا بود. یک زن، زیبائی میخواهد و او بهترین زیبائیها و جوانیها را داشت. بالاخره هرچه یک زن میخواست، او داشت و اما یک چیز نداشت و آن حیا و عفت و حجاب بود. میگوید همین بیعفتی و بیحیایی، زلیخا را زمین زد که اگر تمام دنیا پشت به پشت یکدیگر میکردند و میخواستند یک زن را زمین بزنند، اینقدر نمیتوانستند که زلیخا به دست خودش، خودش را زمین زد. بعد برعکس آن میفرماید و اما یوسف یک جوانی بود که هرچه یک جوان میخواست، یوسف نداشت. تمکن نداشت، ریاست نداشت و زن میخواست و نداشت و به قول این آقا حتی خودش هم از دیگری بود و زلیخا او را خریده بود. اما یک چیز داشت و آن عفت و غیرت بود که قرآن، همین عفت و غیرت را در سوره یوسف نقل میکند. همین عفت و غیرت یوسف، او را بالا برد به اندازهای که اگر دنیا پشت به پشت یکدیگر میکرد و میخواست یک مرد را اینقدر بالا ببرد، نمیتوانست که عفت و حیای حضرت یوسف، او را بالا برد.
«قُلْ أَعُوذُ بِرَب الْفَلَقِ ، مِنْ شَر ما خَلَقَ ، وَ مِنْ شَر غاسِقٍ إِذا وَقَبَ»؛ یعنی خدایا پناه میبرم به تو در وقتی که تحریک غریزه جنسی شوم.
این موبایلها الان خانه شیطان شده، بلکه موجب بیحیایی و بیعفتی برای دختر و پسر شده است و این خیلی خطرناک است. البته خطرناکتر، این ماهوارههاست. موبایل جعبه کوچک و ماهواره جعبه بزرگ است و عفت و حیا را میبرند و همه چیز دختر و پسر را میبرند. پناه میبریم به خدا «وَ مِنْ شَر غاسِقٍ إِذا وَقَبَ». بعضی اوقات دختر یک پیام به پسر میدهد و پسر تا صبح خوابش نمیبرد. توهم و تخیل دارد و نماز شب که نمیخواند، بلکه قرآن میفرماید کمکم بی دین میشود: «ثُم كانَ عاقِبَةَ الذينَ أَساؤُا السواى أَنْ كَذبُوا بِآياتِ اللهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُنَ»[5]
یا اینکه یک پیام از یک پسر نانجیب به یک دختر با عفت زده شود، باعث میشود این دختر خوابش نبرد. فکرها و تخیلها و توهمها دارد و کمکم همین یک پیام، دختر عفیف را دختر بیعفت میکند. دختر نجیب را دختر هرزه میکند. ناگهان مادرش متوجه میشود که سه یا چهار تا رفیق دارد. ماهواره دارد و موبایل هم برای دخترش خریده و برای پسر هم باید باشد. اینها دو تا قوطی شیطان است. آن شیطان برای بیعفتی و بیعصمتی خیلی معونه میخواهد، اما این معونه هم نمیخواهد. با یک پیام، ناگهان یک بیعفتی در کنار اوست و یا یک رذالت در کنار اوست.
«قُلْ أَعُوذُ بِرَب الْفَلَقِ ، مِنْ شَر ما خَلَقَ ، وَ مِنْ شَر غاسِقٍ إِذا وَقَبَ ، وَ مِنْ شَر النفاثاتِ فِي الْعُقَدِ»؛یعنی خدایا پناه میبرم در آن وقتی که وسوسه زن راجع به تحریک جنسی شروع شود. راجع به مرد نیز همین است و این «وَ مِنْ شَر النفاثاتِ فِي الْعُقَدِ»، یعنی یک شوخی. یک شاعری شعری گفته و خلاصه شعر او اینست که بعضی اوقات یک تبسم و بعد یک جمله شهوت انگیز و بعد تحریک و بعد بیعفتی و بعد بیعصمتی است. این بیحجابی الان همین است. یک حرف در اینست که زنهای ما حجابشان بد شده و این خیلی خطر دارد. یعنی فساد اخلاقی که روز به روز هم بیشتر میشود، خیلی خطر دارد. اگر جامعه ما حیا نداشته باشد، مسلم است خانمی که گلوی باز و سینه باز و لباسهای تنگ داشته باشد، حیا را میبرد و نجابت را میبرد و اما بالاتر از همه، عفت اجتماعی را لکهدار میکند. مثل یک آدم بیغیرت که چقدر پیش شما منفور است، جامعه ما هم در پیش امام زمان و حتی نزد بزرگان منفور است. بزرگان و حتی مراجع خیلی از جامعه ناراحت و منفورند.
این یک مطلب است که خیلی خطر دارد، اما مطلب بالاتر اینست که هرچه یک مرد باید داشته باشد، این خانم میبرد. حیای او را میبرد، مردانگی او را میبرد، همت و غیرت و کار و تلاش او را میبرد و خودش بدبختتر از مرد و مرد بدبختتر از خودش است. لذا این حرف سوم در این آیه شریفه خیلی خطر دارد. پناه بر خدا از اینکه بیعفتی و بیعصمتی در کوچهها زیاد شود. وسوسههای عملی راجع به بدبخت کردن مردها. به یک پیرمرد میگفتند از تو گذشته، تو چرا نگاه میکنی؟ میگفت میخواهم نگاه نکنم، اما نگاه میشود. و به راستی اینطور شده و پیر و جوان و مسن و زندار و بیزن همینطور شدهاند و از مفاسدش اینست که محبت زن و شوهر را لکهدار میکند و وامصیبتا به زن و شوهری که محبت به یکدیگر نداشته باشند.
ناگهان میبینیم خانم عروس دارد، اما رفیق هم دارد یا داماد دارد و اما رفیق هم دارد. مرد کمکم یک تمایلات غلطی، در حالی که زندگی و شرافت و آبرو و شخصیت اجتماعی دارد، اما وقتی این عشق مجازی آمد و از امام صادق پرسیدند عشق مجازی چیست؟ فرمودند: درد. در روایت دیگر امام صادق میفرماید عشق مجازی اینست که وقتی محبت خدا نباشد، رابطه با خدا نباشد، آنگاه عشق مجازی پیدا میشود و این عشق مجازی یعنی عفت جامعه را برده است، حیای جامعه را برده است. حرف چهارم و آخر هم اینست: «وَ مِنْ شَر حاسِدٍ إِذا حَسَدَ»
یعنی خدایا! پناه میبرم به تو از شر حسود در وقتی که حسادتش گل کند، لذا از همه شما تقاضا دارم مواظب باشید که حسودان، حسادتشان راجع به شما گل نکند. اگر حسادت کند، حاضر است شما را بکُشد. آنگاه قابیل میشود و هابیل را میکشد. اول قتلی که روی کره زمین واقع شد، برادرکشی بود و قابیل، هابیل را کُشت به خاطر اینکه حسادتش گل کرد. وقتی حسادتش بیجا گل کرد، آنگاه وقتی حسادت حسود گل کند، به فکر بیجا و با جا و اینکه بیگناه هست یا بیگناه نیست و برادرم هست و غیره، نیست.
یک مثال عوامانه هست و حکایت ملانصرالدین که وجود خارجی نداشته، اما مثالهایش آینه فکر جامعه است. میگویند پسرش مرده بود و اما همکارش هم بود و این گریه و زاری میکرد و به خودش میزد و بعضی اوقات چهار تا لگد هم به قبرش میزد. میگفتند ملا اگر گریه و زاری میکنی، پس این لگد زدن بر قبر برای چیست؟ میگفت گریه میکنم برای اینکه پسرم مرده و اما لگد به قبرش میزنم برای اینکه همکارم بوده و خوشحالم از اینکه همکارم مرده است. به راستی اگر حسادت حسود گل کند، چنین میشود. خودتان خیلی مواظب باشید که حسود نباشید. الان آیا عروس و مادرشوهر با هم میسازند یا نه! همین نساختن آنها یعنی حسادت. کدام عروس است که مادرشوهرش را مثل مادرش حساب کند؟ وظیفه اینست که مثل مادر حساب کند. یا برعکس مادرشوهر باید با عروسش بهتر از دخترش باشد و طرفدار این عروس باشد. اما روزی در ماه رمضان گفتم وضع ما رسیده به اینجا که هنوز نتوانستهایم این اختلاف بین عروس و مادرشوهر و عروس و خواهرشوهر را حل کنیم. این حسد بد چیزی است.
این سوره اول بود و میخواستم سوره دوم که مهمتر از سوره اول است، معنا کنم، اما دیر شد و بماند برای هفته آینده. تقاضا دارم روی اینها فکر کنید و اینها را به کار ببندید. باید این چهار چیز در جامعه ما نباشد و الا جامعه ما بدبخت است. باید این چهار چیز در خانه ما نباشد، و الا خانه ما بیعفت است. باید این چهار چیز در جامعه ما نباشد، و الا جامعه ما ناسالم است و ما الان فساد اخلاقی داریم و این فساد اخلاقی جامعه ما را نابود کرده است.
.............................................................................
پی نوشتها
[1]. یوسف، 53: «چرا كه نفس قطعاً به بدى امر مىكند، مگر كسى را كه خدا رحم كند.»
[2]. الفلق، 1 تا 5: « به نام خداوند رحمتگر مهربان، بگو: پناه مىبرم به پروردگار سپيده دم، از شر آنچه آفريده، و از شر تاريكى چون فراگيرد. و از شر دمندگان افسون در گرهها و از شر [هر] حسود، آنگاه كه حَسَد ورزد.»
[3]. یوسف، 24: «و در حقيقت [آن زن] آهنگ وى كرد، و [يوسف نيز] اگر برهان پروردگارش را نديده بود، آهنگ او می كرد.»
[4]. یوسف، 33: «و اگر نيرنگ آنان را از من بازنگردانى، به سوى آنان خواهم گراييد و از [جمله] نادانان خواهم شد.»
[5]. الروم، 10: «آنگاه فرجام كسانى كه بدى كردند [بسى] بدتر بود، [چرا] كه آيات خدا را تكذيب كردند و آنها را به ريشخند می گرفتند.»