سنّت گرایی(Traditionalism) نمودار گرایشی است آگاهانه که عده ای در غرب از ابتدای قرن بیستم در برابر با مدرنیته و جهت برون رفت از بحران های ناشی از آن سامان دادند. این جریان با «رنه گنون» فرانسوی آغاز شد و سپس به دست دیگر سنّت گرایان تکمیل گردید. در ایران «سنّت گرایی» با نام سید حسین نصر عجین گشته است.
رنه گنون(Rene guenon) را بنيانگذار سنت گرايی در جهان مدرن دانسته اند. سنّت گرايی گرايشی بود که در مقابل مدرنيته و بحران های حاصل از آن قد برافراشت و مدعی بازگشت به« سنّت » بود. مشهور است که رنه گنون فرانسوی پس از آن که مسلمان شد و نام عبدالواحد يحيی را بر خود نهاد، در انديشه احيای سنّت برآمد.
گرايش هايی که پس از رنه گنون در حوزه سنّت گرايی شكل گرفت، شاخه ها و عقايد متفاوتی يافتند. به هرصورت اين شاخه از سنّت گرايی از گنون آغاز شد و سپس توسط آناندا کوماراسوامی؛ حكيم و هنرشناس سيلانی شكلی مستقل يافت و بعداً انديشمندانی چون: فريتيوف شوون، تيتوس بورآهارت، مارتين لينگز، مارکو پاليس، آلدوس هاکسلی، لرد نورث بورن، جاکوب نيدلمن، هيوستون اسميت و سيدحسين نصر بدان پيوستند.
از دوران آغازين زندگی گنون اطلاعات درهم و برهمی در دست است، چرا که همواره خاموشی می گزيد. اگر چه پس از مرگش کتابهای زيادی درباره وی به نگارش درآمده و قفل سكوت در اين باره شكسته شد ولی پژوهشگران همواره از سردرگمی و ابهام در انديشه ها و آثار وی گله داشته اند. گنون را متخصص تائويسم، عرفان يهودی، سنت هندو، آيين های رازآميز مسيحی و سنّت و عرفان اسلامی دانسته اند. او در واقع مفسر حكمت جاودان سنّت های گوناگون دينی بود.
در ١٩٠٣ میلادی تصميم به تحصيل در رشته فلسفه گرفت. در ١٩٠۴ میلادی به عنوان دانشجوی رشته رياضی در کالج و علوم باطنی و نيز « معنويت گرايی » رولين پاريس ثبت نام کرد. روح کاوشگر گنون، او را به مطالعه در فرقه های رازآميز مسيحی و هندی از يک سو و فرقه های صوفيه اسلامی از ديگر سو، متمايل کرد. وی در سال ١٩١۶ میلادی با ژاک مارتین؛ تاثیرگذارترین اندیشمند کاتولیک قرن ٢٠ آشنا شد. گنون پایان نامه دکترایش را با نام « مقدمه ای عمومی در مطالعه آموزه های هندو » نگاشت، که بعدها باعنوان "شرق وغرب" چاپ شد.
رنه گنون در کتابهايی که نگاشت به ويژه کتابهای "شرق و غرب" و "بحران جهان مدرن" به وضوح به تفاوت بين جهان مدرن و جهان سنّتی اشاره می کند. او بيماری جهان مدرن را در نفی پيوسته قلمرو متافيزيک و دوری از آموزه های مشترک سنّت های دينی می دانست.
آثار گنون از حيث بحران شناسی تمدن غرب بر دو نوع است:
١) دسته ای که از نقطه نظر کاملاً سنّت گرايی نوشته شده اند. بدين معنا که خطاها و اشتباهات فلسفی و متافيزيک رايج در مدرنيته را برمی شمارد. او در اين آثار به تحليل انتقادی از علم مدرن و نيز فلسفه آن می پردازد و مدعی بهره گيری مدرنيته از علوم سنّتی برای برون رفت از بحران گريبانگير آن است.
٢) دسته ديگر، آثار مرتبط با آموزه های سنّتی است. او در اين نوع آثار کوشيده تا مفاهيم، بنيان ها و علوم سنتی را که با برآمدن مدرنيته به دست فراموشی سپرده شده اند، از نو زنده گرداند. مانند «سيطره کميت و نشانه های آخر زمان» ، « نمادهای بنيادين علوم مقدس ». در واقع اين کتابها نقش اساسی در گسترش مكتب سنت گرايی داشتند.
گنون با مدرنيته و دستاوردهای آن مخالف نيست بلكه آن را مرتبه ای نازل از مراتب هستی و حقايق مشترک و جاودان می داند. به نظر وی بايد در مدرنيته راهی گشود وسنّت را در هسته آن قرار داد امری که می تواند به تعامل بين سنّت و مدرنيته ياری رساند.
نخستين اثر رنه گنون که در حكم دفاع وی از«سنّت» در برابر «مدرنيته» به شمار می آمد، کتاب "از شرق تا غرب "نام داشت. او اين کتاب را پس از جنگ جهانی اول، يعنی در ١٩٢۴ نگاشت. او در اين کتاب در نقش پزشک تمدن معاصر به آسيب شناسی و ريشه يابی نقاط بحران زده می پردازد. آنگونه که با عبارتی تكان دهنده در اين کتاب می گويد: «تو گويی آن (جهان مدرن) ارگانيسمی است که با سر جدا شده از تن به زندگانی که هم سخت و هم آشفته بوده، ادامه می دهد» گنون در اين کتاب و آثار بعديش به بررسی دامنه های اين بحران می نشيند.
به نظر وی مردم غرب از حقايق زنده و سرمدی دين روی گردان شده اند و تنها ارتباطی خشک و بی روح با آن دارند. او اين معضل را تنها برعهده رواج انديشه های عصر جديد نمی دانست، بلكه معتقد بود که در اين ميان عالمان و متخصصان دينی نيز با تن زدن از پاسخ به پرسش هايی که فيلسوفان مدرن در برابر آنها می نهادند، خود را از گفت و گوها و مباحثه های زنده و عالمانه دور نگاه داشتند و بدين سان زمينه ساز پيش داوری های ضددينی در غرب گرديدند.
« مارک سدويک » از شارحان و پژوهشگران سنّت گرايی و آثار گنون می گوید: از ديدگاه گنون و ديگر سنّت گرايان مدرنيته امری باژگونه است. گنون با تمايز بين علم مدرن و علم سنّتی آنها را به ترتيب «علم مقدس » و « علم نامقدس ».
می نامد. به نظر وی علم مقدس برمبنای شهود و بصيرت عقلانی (چشم دل) از يک سو و پذيرش سلسله مراتب هستی از ديگر سو استوار است. شهود عقلانی از معرفت استدلالی فراتر می رود و مستقيماً دلمشغول شناسايی امرمطلق است.
حال آن که علم مدرن يا نامقدس تنها معرفت به مراتب فروتر علم است. از اين رو گنون به علم جديد اعتراضی ندارد او به علم زدگی يا علم گرايی (Scientism) انتقاد وارد می سازد.
علم مدرن به لحاظ ماهيتش با محسوسات سر و کار دارد و از شناخت قلمروهای فراحسی عاجز است. بنابراين، علم مدرن تصوير کل جهان نيست، لااقل تصوير بخشی از آن؛ يعنی عالم طبيعت است. از اين رو با وجود تفاوت در زبان و اشکال متعدد در این علم، جوهره آن در سنّت گرایی یکی است.