آناندا كنتیش كومار اسوامی در ماه اگوست 1877 میلادی در سیلان متولد شد. پدرش، سِرموتو كوماراسوامی، از یک خانواده متشخص سیلانی بود. او اولین آسیاییای بود كه از جانب پادشاه انگلستان لقب شوالیه (سِر) میلادی گرفت و اولین هندویی بود كه به جامعه وكلای مدافع انگلستان راه یافت. سرموتو در 1876 میلادی با زنی انگلیسی به نام الیزابت كلی بیبی ازدواج كرد. آناندا تنها فرزند آنان بود. سرموتو در 1879 میلادی اندكی پیش از آنكه بتواند به انگلستان برود و به همسر و فرزندش كه سال گذشته به آنجا رفته بودند بپیوندد، درگذشت.
آناندا نزد مادرش در انگلستان بزرگ شد. در سن دوازده سالگی به كالج وایكلیف در استون هاوس در گلوسستر رفت و بیش از شش سال در آنجا ماند. تحصیلاتش را تا ورود به دانشگاه لندن ادامه داد و از آنجا لیسانس علوم با رتبه اول در زمین شناسی و گیاه شناسی گرفت. سالهای 1903 و 1906 میلادی را در سیلان گذراند و اولین نقشه برداریهایش را از معادن آن كشور به انجام رساند. در سفر به سیلان با دیدن آثار صنعتگرایی غربی بر هنر و صنایع دستی بومی و بنابراین بر زندگی مردم بود كه علاقه به ارتباط میان دین، فلسفه، كار، هنر و صنایع دستی در او بیدار شد.
سالهای 1906 تا 1916 میلادی را بیشتر در هند و انگلستان سپری كرد. بخشی از فعالیتهایش در هند فعالیتهای سیاسی در نهضت ملی گرایی بود. در 1910 میلادی به سیر و سیاحت گستردهای در شمال هند دست زد و مقدار معتنابهی نقاشی و تصویر جمعآوری كرد كه بعدها همینها، اساس مجموعه هنر آسیایی در موزه بوستن شدند. طی این سالها در انگلستان، در میان دوستان و آشنایانش بسیاری از چهره های پیشرو آن دوره دیده میشوند، از جمله: دبلیو.بی. ییتز، اریك گیل، ویلیام روتنشتاین، ای. جی. پنتی و سی. آر. اشبی كه از او چاپخانهای را، كه ویلیام موریس كتابهای نشر كلمسكات را در آن چاپ كرده بود، خریداری كرد. در این چاپخانه كوماراسوامی شخصا ناظر بر طرح و چاپ اولین اثر عمدهاش هنر سینهالی در قرون وسطی بود.
در سال 1917 میلادی موزه هنرهای زیبای شهر بوستون از او دعوت کرد تا برای تأسیس نخستین بخش فرعی هنر هندی در موزهای آمریکایی به آنجا منتقل شود. بدینترتیب، کوماراسوامی در بُستن ماندگار شد، و بهجز همکاری در ایجاد مجموعه بزرگ هنر هندی و هنر خاور دور در آن موزه، با نگارش کتابها، مقالهها، و فهرستهای گوناگون آوازه بلندی در زمینه هنر شرقی یافت.
از 1932 میلادی نوشتههای کوماراسوامی حال وهوای تازهای یافت: وجه دینی و مابعدالطبیعی به مشخصه غالب و مؤکدی در آثارش مبدل گشت، و نوشتههایش به مباحث نظری و مسائلی همچون سرشت فرآیند خلاقیت هنری، ماهیت هنر دینی، نسبت هنرمند و هنر با طبیعت و نقش هنر در جوامع، گرایش تام یافت. به جز سنت دینی هند که او هیچ گاه از آن رویگردان نشد، در این دوره تأثیر آثار رنه گنون عالم الهیات سنّت گرای غربی، به ویژه پژوهشهای گنون درباره ودانته و تحلیل خلا معنوی غرب، بر نوشتههای کوماراسوامی مشهود است. کتاب استحاله طبیعت در هنر 1934 محصول همیندوره از زندگی اوست. پخته ترین آثار کوماراسوامی در این دوره به انجام رسید.
از جمله کتابهای کوماراسوامی می توان به "اسطوره های هندوها و بوداییان"، "مبادی شمایل نگاری بودا"، "هندوئیسم و بودیسم" ، "هنر هند و اندونزی" ، "خواستگاه تصویر بودا" و "مقدمه بر هنر" اشاره کرد.
درست است که آراء کوماراسوامی مدتها در معرض مناقشات طولانی از سوی هنرپژوهان و نظریه پردازان هنر بوده است، آنچنان که 26 سال پس از مرگ وی، در آغاز همایش سالانه هنر هندی که تحت اشراف مجمع کالج آرت در 1973 میلادی برگزار گشت، این مطلب تقریباً به طعنه بیان شد که همه این گونه همایشها باید به موافقت یا مخالفت با آراء کوماراسوامی در زمینه ای خاص آغاز شود. اما با اینهمه، این پرسش به ذهن می آید که آیا به راستی آراء و اندیشههای او، به ویژه در قلمرو هنر شرقی، چنان تازه و بدیع بوده است که بتواند به این گونه مناقشات دامن بزند. به نظر میرسد منظومه ای که او از نظریات هنری، به ویژه درباب هنر هند و خاور دور، ساخته و پرداخته است، بدیع و نو باشد.
در هنر و صنایع دستی هند بود كه كوماراسوامی مطالعه اش را درباره الگوهای رمزی و اسطورهای، كه شالوده آثار هنری سنتی را میسازند، آغاز كرد. در اینجا میتوانست شروع به بیان این نكته كند كه چگونه هنر، در بافت معمولی كار و زندگی بشری، همچون بازتاب متنوع اصول ثابت است؛ مانند گونه های بسیار پرشمار معرفت و وجود معنوی. و آنجا كه هنر، علم به چگونگی ساخته شدن اشیاست، آثار هنری تكیه گاه محسوسی برای تامل درباره آن واقعیات درونی ای هستند كه انسان را قادر به درک حقایقی می كنند كه مربوط به سرشت راستین و هدف نهایی او هستند.
کوماراسوامی می کوشد با استنتاجات خود و ترکیب گنجینه سنت یا اندیشههای اصیلی که در مآخذ سنت هندی، چینی، افلاطونی و جز اینها عرضه گشته اند، وحدتی نو بخشد، و چنان که راجر لیپسی در مقدمه اش بر جلد نخست از مقاله های برگزیده کوماراسوامی خاطرنشان ساخته است، «کوماراسوامی آن چه را نظریه «سنتی» هنر نامید، به شیوه خاص خویش با نقاط قوت چشمگیر خودش، و احیاناً با ضعف ها و کاستی هایش، بیان کرد».
از سوی دیگر، کوماراسوامی بر آن است که این نظریه سنتی هنر نه تنها در مورد انواع هنر شرقی قابل تطبیق است بلکه حتی می توان آن را درخصوص هنر اروپایی ما قبل مدرن، که گاه آن را هنر مدرسی می نامد، به کار بست. او تأکید می ورزد که روزگاری شرق و غرب می توانستند یکدیگر را به خوبی درک کنند ولی در پی برون گرایی فزاینده غرب رفته رفته این تفاهم جهانی از میان رفت.
وی در کتاب استحاله طبیعت در هنر، به تبیین فلسفه هنر در آسیا می پردازد، و در آغاز کتاب بیان می کند که مبنای نظریه عمومی هنر برای هماهنگ ساختن دیدگاههای غربی و شرقی با یکدیگر است. حجّت او بر این مدعا، تفسیر برخی کلمات عالمان مدرسی، چون توماس آکوینی، و متألهان عارف مشربی، چون مایستر اکهارت، است. کوماراسوامی تصریح می کند که «مواعظ« اکهارت را از فرط قرابت به آموزههای هندی به حق می توان «اُپنیشد اروپا» نام نهاد.
کوماراسوامی می کوشد در راستای تلاش همیشگی اش در توجیه همه عناصر سنت، معنایی مقبول برای تمثال پرستی در هند بیابد. او با تمسک به آموزههای گوناگون، و گاه متعارض همچون وحدت وجود ودانته ای و نظام هیچ گرایی در کیش بودایی متأخر، سعی آشکاری می کند تا نشان دهد کیش هندو آئینی توحیدی یا، به تعبیری دقیق تر و یگانه انگارانه است، و سپس، به هر ترتیبی، ولو با تأویل کلمات حکیمان هندی، مقصود خویش را پی می گیرد. ولی در نهایت، معنای انتزاعی ای که از تمثال پرستی به دست می دهد، با آن چه از سوی نیایشگران هندو در عمل صورت می گیرد، بسی متفاوت می نماید.
فهم دستاوردهای كوماراسوامی بناچار با فهم دستاوردهای رنه گنون مربوط میشود. كوماراسوامی منكر هر نظری بود كه كارش را كاری پیشگویانه میدانست، اما مسلما مقدر بود كه او و گنون یادآور غرب به اصول اولیه باشند، به قول خودش كه میتوانست درباره گنون هم صادق باشد «به روشی كه میتوان آن را نادیده گرفت، اما نمیتوان رد كرد».
گنون باز گشت به سنّت را عمدتا از راه توضیح آموزههای مابعدالطبیعی براساس ودانته انجام داد، ولی كوماراسوامی عمدتا از طریق نشان دادن این كه چگونه چنین آموزههایی در مضامین صور خیال آثار هنری متجسم میشوند. به تعبیر دقیق تر، كوماراسوامی در نتیجه مطالعه آثار گنون در حدود سال 1930، به اندیشه سنّت رسید. مطالعات کوماراسوامی تا آن زمان بر روی محتوای رمزی و اسطورهای هنر مطالعه روی وسیله ای بود كه به مدد آن سنّت در یک بافت دینی معین فعال می شود.
اگر دین را انكشاف امر قدسی بر انسان، و سنت را ادامه انتقال این بصیرت مقدس در زندگی روحانی، نفسانی و عملی انسان بدانیم، به بهترین وجه میتوان فهمید كه سنت چیست. هنگامی كه كوماراسوامی از جامعه سنتی یا از دیدگاه طبیعی در باب هنر سخن میگوید، جامعه ای را در نظر دارد كه مبنا و هدفش، آن اصول اولیه معرفت و وجود است كه ریشه در امر قدسی دارند. یعنی اصل متعالی آن امر یگانه، همان معیار نهایی حقیقت، در همه افكار و اعمال انسانی است. در این مورد هیچ دلیلی بر صدق یا كذب نمی توان داشت.
وی در خصوص فلسفه برهما معتقد است: «در فلسفه والای برهما تغییر ساحت های خشونت باری از این دست ناشناخته است، در این فلسفه انتظار نمی رود که جهان توسط یک جنگ، یک انقلاب و یا یک فعل الهی به طور معجزه آسا و ناگهان استحاله شود، این فلسفه برهه های عظیمی از زمان را در بر می گیرد...ما دستی را که هند به سوی ما دراز کرده، در درون خویش حمل می کنیم. اهداف ما یکی است: نجات اتحاد نوع بشر و سازگاری کامل آن... بیایید آن ها را به هم پیوند زنیم».
وی در آثارش اشاره کرده است: سنت، به تمامی، وسایلی را كه ما را مستعد تجربه مطلق میكند، پیش مینهد. هركس كه مایل به كاربرد این وسایل نیست، در موقعیتی نیست كه منكر آن شود كه رویه پیشنهادی، طبق ادعا، میتواند به اصلی بینجامد كه دقیقا چیزی نیست و در جایی نیست، و در عین حال سرچشمه همه چیز در همه جاست. آنچه ناسازگارترین امر با مكتب اصالت تسمیه است، این واقعیت است كه با مفروض گرفتن امكان تجربه مطلق، هیچ برهان عقلانی ای نمی توان در كلاس ارائه كرد، و هیچ ضبط و مهار تجربی ای ممكن نیست.
در واقع كوماراسوامی نمی گوید كه سنّت از دین به هر صورتی فراتر میرود. همه آثارش خلاف آن را اثبات میكند؛ این كه سنت مربوط به حفظ چیزی است كه لبِّ دین است و لذا بر این اساس وابسته به دین است. از این رو سنّت، به وسیع ترین معنا، زبان روح مطلق است و از آنجا كه هر دینی خطابش به بخشهایی از نوع بشر در زمانها و مكانهای مختلف، و مطابق با اوضاع و احوال مختلف است، سنّت از لهجههای بسیاری ساخته شده كه زبان جهانی را میسازند. این زبان جهانی روح مطلق را، كه به لحاظ تصدیق یك اصل برین و مطلق، امری یكپارچه است، فلسفه جاودان خوانده اند.