محمود حسینی‌زاد در نشست ملاحظاتی پیرامون داستان معاصر ایران با بیان اینکه «ادبیات ما این روزها حرکت نمی‌کند» گفت: اینقدر که ما نویسنده داریم، هیچ جای دیگر دنیا ندارند. یعنی مانند همان شعار قدیمی است که «هر ایرانی یک پیکان» و قرار است که هر ایرانی یک کتاب نوشته باشد!

به گزارش خبرنگار مهر، نشست ملاحظاتی پیرامون داستان معاصر ایران با حضور محمود دولت آبادی، محمود حسینی زاد و محمد بهارلو، عصر روز پنجشنبه 20 شهریور در موسسه پرسش در تهران برگزار شد.

حسینی زاد در ابتدای این برنامه گفت: این روزها از هر 5 نویسنده جوانی که به من می‌رسند، 4 نفرشان این سوال را مطرح می‌کنند که چه کار کنیم تا اثرمان ترجمه شود؟ اما آنچه امروز می‌خواهم درباره اش صحبت کنم و دغدغه من است، یک نوع گسیختگی و سکونی است که شاهد آن هستیم.

وی افزود: گفتن ندارد که بعد از انقلاب، جنگ، گسستگی و مهاجرت و ... داشتیم. این عوامل باعث شد تا ادبیات اُفت پیدا کند. بعد یک گروه جوانتر سر کار می‌آیند که به دلیل ملاحظاتی نمی‌خواهند با هم سن و سالان من کار کنند و به دنبال جوانترها می‌گردند. به این ترتیب جریان‌های دهه 70 شکل می‌گیرد. اما مسئله‌ای که برای خود من وجود دارد، این است که یک گسیختگی و سکون در جریان ادبیات ما به وجود آمده است.

این مترجم زبان آلمانی در ادامه گفت: غلامرضا تختی، وقتی تختی شد که با 2 حریف گردن کلفت، کشتی گرفت. تختی اگر با من و امثال من کشتی بگیرد، هنر نکرده است. پس من هم باید 2 تا حریف گردن کلفت داشته باشم تا گردن کلفت بشوم. به خاطر همین است که ادبیات ما حرکت نمی‌کند. وقتی که حریف گردن کلفتی در کار نباشد، حرکتی هم در کار نخواهد بود. ذوقی که این روزها از چاپ شدن آثار براهنی یا ساعدی داریم، به این دلیل است که چیزی برای خواندن نداریم.

نویسنده مجموعه داستان «این برف کی آمده» گفت: بلقیس سلیمانی نشست‌هایی به نام نوبل خوانی در موسسه فرهنگی شهر کتاب برگزار می‌کند که یک بار در یکی از این نشست‌ها گفتم که آثار هانریش بُل دیگر در آلمان خوانده نمی‌شود و کتاب‌های این نویسنده، با وجود ارزشی که دارند، دیگر جزو تاریخ ادبیات محسوب می‌شوند. حالا اگر امروز ما با چاپ کتاب‌های 50 سال پیش، ذوق زده می‌شویم، یعنی یک جای کار می‌لنگد و اگر به من می‌گویند نام چند نویسنده معتبر و سرشناس معاصر را نام ببر و من نام نویسنده‌های 50 سال پیش را می‌برم، اوضاع بسیار ناجور است. ما هم باید در این مملکت به اینجا برسیم که بتوانیم اسم چند نویسنده جدید را ببریم.

حسینی زاد گفت: از یک طرف می‌گوییم وضع کتاب و نشر خراب است و کسی کتاب نمی‌خواند از طرف دیگر ناشرانی را می‌بینیم که با رشد کارشان، دفتر کوچکشان به مرکز و آپارتمانشان تبدیل به برج می‌شود. پس این کتاب‌ها دارند جایی به فروش می‌روند و بده بستان کتاب وجود دارد. از طرفی، این همه کلاس داستان نویسی در کشور وجود دارد. حدود 100 کارگاه داستان نویسی تنها در تهران وجود دارد. اما این همه کارگاه داستان نویسی در تهران و شهرستان‌ها، چقدر خروجی دارند؟

وی ادامه داد: پس کتاب در گردش است اما از طرف دیگر نیست. فکر می‌کنم اینقدر که ما نویسنده داریم، هیچ جای دیگر دنیا ندارند. یعنی مانند همان شعار قدیمی است که «هر ایرانی یک پیکان» و قرار است که هر ایرانی یک کتاب نوشته باشد. مشکل دیگر، موضوعات داستان‌ها هستند. این روزها در فیس بوک، یک آکسیون به راه افتاده که در آن می‌گویند 10 کتاب سرنوشت ساز زندگی‌تان را معرفی کنید. جالب است که هموطنان ما در این زمینه، کتاب‌هایی را معرفی می‌کنند که ویرجینیا وولف هم آنها را نخوانده و معلوم نیست از کجا چنین کتاب‌هایی را خوانده‌اند. اگر این کتابها را خوانده‌اید، کلاسهای داستان نویسی هم برقرار است و اطلاعات همه هم بالاست، چرا هر وقت می‌گویند نویسنده مورد علاقه‌تان را نام ببرید، از دهه 60 نام می‌بریم؟

مترجم مجموعه داستان «موبایل» گفت: موضوع رمان‌ها و داستان‌ها هم به فراخور روزگار، تغییر می‌کند و گاهی اوقات مسائل خاصی مُد می‌شوند. مثلا دوره‌ای پیش می‌آید که در همه داستان‌ها، همه شخصیت‌های اصلی خودکشی می‌کنند و رگه باریکی از خون از ایوان خانه‌شان راه می‌افتد. یا مثلاً شخصیت زن داستان در خیالش یک مرد را دارد ولی مرد داستان در واقعیت یک زن دیگر دارد. کافکا و هدایت هم که قربانشان بروم، همیشه در داستانها حضور دارند. چندی پیش، نقدی از سیمین دانشور می‌خواندم که نوشته بود گویی کافکا را نمی‌توان از ما گرفت. این روزها هم که جدیداً نوشتن از سال‌های جنگ مد شده است. من زمان جنگ حدود 30 سال داشتم و منزلمان هم در محله جماران بود. یعنی امکان داشت هر لحظه عراقی‌ها ما را بمباران کنند. با این وصف خدا شاهد است که نمی‌توانم یک صفحه هم درباره جنگ بنویسم اما شاهدیم که نویسنده‌های 25 ساله امروز، درباره جنگ نوشته و در داستانشان بُمب به خانه می‌خورد و در چشمان مادر داستان هم اشک جمع می‌شود.

حسینی‌زاد در بخش پایانی سخنانش گفت: خواهشم این است که اگر حرفی می‌زنیم، واقعاً به آن عمل کنیم و کاری کنیم که ادبیات تکان بخورد. از من گذشته اما نسل جوان باید با حریف واقعی مبارزه کنند و به جایی برسیم که شخص جریان‌سازی کند نه اینکه خودش را به جریان بسپارد. چون کتاب در هر حال چاپ می‌شود و ایران تنها کشوری است که اگر 3 هزار کتابفروشی داشته باشد، تعداد ناشرانش 4 هزار تا هستند!