گرشگری ادبی، در سرزمینی که مهد شعر و ادبیات است، چه معنا و مفهومی دارد؟ چرا تورهایی تعریف نشده تا گردشگر علاقه‌مند را با خود همراه کند در مسیری که سعدی و ناصرخسرو پیموده‌اند؟ کسی چه می‌داند «آب رکن‌آباد» و «گلگشت مصفا»یی که حافظ از آن سخن گفته کجاست؟ دنیا ما را با «هزارویکشب» می‌شناسد و ما ازاین امکان غافلیم در حالی که امروز، هر شهر عربی خود را با این قصه‌ها به مردم جهان معرفی می‌کند.

خبرگزاری مهر- گروه فرهنگ و ادب: بسیاری از مکان‌های گردشگری در کشور ما با اسطوره‌ها و افسانه‌ها درآمیخته‌اند. گردشگران بسیاری دلشان می‌خواهد به یوش بروند تا با خانه و فضایی که نیما، پدر شعر نو در آن به دنیا آمده و بزرگ شده آشنا شوند یا خانه جلال آل‌احمد را ببینند. اصلاً در سرزمینی که مهد شعر و ادبیات است، گردشگری ادبی، چه معنا و مفهومی دارد؟ چرا تورهایی تعریف نشده تا گردشگر علاقه‌مند را با خود همراه کند در مسیری که سعدی و ناصرخسرو پیموده‌اند؟ کسی چه می‌داند «آب رکن‌آباد» و «گلگشت مصفا»یی که حافظ از آن سخن گفته کجاست؟

چرا تورهایی تعریف نشده تا گردشگران علاقه‌مند را با مسیری که مارکوپولو در ایران پیموده یا ناصرخسرو در سفرنامه خود به آن اشاره کرده است، آشنا کند؛ اصلا چند درصد راهنمایان گردشگری با ادبیات آشنا هستند و می‌توانند راهنمای چنین تورهایی باشند؟ظرفیت‌‌های شعر و ادبیات در جذب گردشگر کدام است و ما تا چه اندازه از این ظرفیت‌ها برای جذب گردشگر بهره برده‌ایم؟ امروز، پنجم مهرماه و روز جهانی جهانگردی است. به این بهانه با نویسندگان و پژوهشگران به گفتگو نشسته و نظر آنها را درباره گردشگری ادبی و ظرفیت‌های آن جویا شده‌ایم :

فریده گلبو، داستان‌نویس و پژوهشگر در گفتگو با خبرنگار مهر با اشاره به این‌که گردشگری ادبی به معنا و مفهوم امروزی آن در کشور ما تعریف نشده و سابقه چندانی ندارد، گفت: متاسفانه گردشگری ادبی به معنای امروزی‌اش چندان سابقه‌ای ندارد که انتظار داشته باشیم در کشور ما هم مثل کشورهای دیگر مورد اقبال قرار گیرد، اما حتی بیان و طرح این موضوع به تنهایی می‌تواند جرقه شکل گیری این نوع گردشگری را نیز فراهم کند. مثلا گروهی اهل ادب و هنر باهم جمع شوند و بروند بر مزار شاعری چون حافظ و سعدی و شعرخوانی راه بیندازند. بی شک سفرهایی از این دست به مرور می‌تواند برای گردشگران و علاقه‌مندان به سفر جذابیت پیدا کند. من در سفرهای متعددی که به داخل و خارج از کشور می‌روم همواره در برنامه‌ام بازدید از تمام موزه‌ها و اماکن ادبی و هنری را می‌گنجانم.

نویسنده رمان «جاده کور» در پاسخ به این‌که چگونه می‌توان  براساس رمان یک نویسنده مثلا «کلیدر» یا غزل‌های سعدی، تور گردشگری تعریف کرد و گردشگران را به مکان‌ها و شهرهایی برد که دولت‌آبادی به آن اشاره کرده، گفت: به نظر من، این آثار در درجه نخست باید برای مخاطب، جذابیت داشته باشند و بتوانند انگیزه سفر کردن و درک فضایی که در آن شکل گرفته‌اند را در خواننده بیدار و تقویت کنند تا او تشویق شود که فضاهایی که شاعران و نویسندگان درآثارشان به آن اشاره کرده‌اند را بیابد و ببیند، اما حتی اگر آثار ادبی ما از چنین جاذبه‌ای برخوردار باشند، از صد‌ها خواننده کتاب، شاید یک نفر علاقه‌مند باشد که قدم در چنین سفری بگذارد و آن یک نفر هم استثناست.

گلبو معتقد است: دنیای امروز، دنیای تبلیغات است. تبلیغات، می‌تواند از هیچ، همه چیز بسازد. در چنین شرایطی می‌توان با بهره‌گیری از مکانی که تبلیغات در اختیار ما قرار می‌دهد به معرفی گردشگری ادبی بپردازیم. ضمن این‌که اگر کسی برایش شعر و هنر و ادبیات مهم باشد، می‌تواند با یک جستجوی کوچک در اینترنت به اطلاعات گسترده‌ای دست پیدا کند ک هر شهری کدام مفاخر ادبی و هنری را در خود جای داده است.

نویسنده رمان «دو غریب» در پاسخ به این‌که داشتن اطلاعات صِرف، به کار گردشگر ادبی نمی‌آید، بیان کرد: مسلما اطلاعات، به تنهایی نمی‌تواند زمینه‌ای را فراهم و مخاطب را تشویق کند که به منطقه‌ای سفر کند. باید این اطلاعات با تبلیغات و امکانات وسیعی که در اختیار رسانه‌ها قرار دارد، در مخاطب چنان شور سفری را به‌ وجود آورد تا زمینه برای ایجاد گردشگری ادبی فراهم شود. بی شک اگر گردشگری ادبی در جامعه ما رواج پیدا کند، می‌تواند به مرور همچون نفت درآمدزا باشد.

گلبو به این‌که ما کمتر به گردشگری ادبی پرداخته و جاذبه‌های ادبی و فرهنگی‌مان را معرفی کرده‌ایم، اشاره کرد و افزود: متاسفانه کمتر پیش آمده ما برای قابلیت‌های گردشگری و فرهنگی‌مان تبلیغ و این قابلیت‌ها را به کسی معرفی کنیم. بنا و فضاهای تاریخی که در کشور ما توسط هنرمندان ساخته شده‌اند نیز از قابلیت‌های متعددی برخوردارند که یکی از آنها درگیر کردن مخاطب با حسی است که در پسِ این بنا، مد نظر سفارش دهنده یا هنرمندی بوده که آن را ساخته‌ است. برای مثال با رفتن به مسجد شیخ لطف‌الله در اصفهان، حس عروج در ما جان می‌گیرد. شیوه کاشی کاری که در مساجد ایران به ویژه اصفهان وجود دارد، قابلیت این را دارد که این حس را در بیننده زنده کند. وقتی ما چنین قابلیت‌های فرهنگی و هنری داریم، چرا نمی‌توانیم با معرفی درست آن، زمینه‌ای را فراهم کنیم که مقصد گردشگران ادبی و فرهنگی شویم.


ادبیات یعنی صدا و ما جهانیان را به سکوت فرامی‌خوانیم

محمدرضا اصلانی، نویسنده، شاعر و مستدساز با اشاره به این‌که گردشگری ادبی در مقوله توریسم فرهنگی، گنجانده می‌شود گفت:  گردشگران فرهنگی در همه جای دنیا، بیش از 50 سال سن دارند، بازنشسته شده‌اند و اطلاعات بیشتری به نسبت مردم دیگر دارند. طبیعی است که این نوع گردشگر به مراقبت و توجه بیشتری نیاز دارد و از درجه بالاتری به نسبت گردشگری عادی برخوردار است. گردشگر فرهنگی، حاضر نیست با وضع نامرتب و به هم‌ریخته‌ای روبرو شود، اما هیچ امکانی در اختیار این گردشگر قرار نمی‌گیرد. در قدیم، دو فرهنگ و تمدن بزرگ ایران و یونان بوده‌اند و تعداد سایت‌های فرهنگی ایران، 10 برابر یونان است. دوم اینکه ما از شاعران خود چه می‌بینیم؟ جز مقبره چه چیز دیگری از شاعران و نویسندگان خود به جهانیان عرضه می‌کنیم؟

شاعر مجموعه«شب‌های نیمکتی، روزهای باد» گفته‌های خود را باطرح این پرسش‌ها ادامه داد: از حافظ چیزی باقی نمانده، اما خانه سپهری کجاست؟ با چه می‌نوشته؟ کجا نقاشی می‌کرده؟ خانه پروین اعتصامی در حال فروریختن است؟ گردشگری ادبی ما در بازدید از مقابر سوت و کور خلاصه می‌شود. اگر به قونیه می‌روند تا مقبره مولانا را ببینند با مجموعه‌ای آشنا می‌شوند؛ سماع هست؛ موسیقی هست اما اینجا همه چیز در یک سنگ قبر خلاصه می‌شود. مردم ما از مرگ خسته شده‌اند. به دنبال زندگی می‌گردند. شما در فرانسه تنها سنگ قبر ویکتور هوگو را نمی‌بینید. بلکه در فضایی نفس می‌کشید که هوگو در آن زندگی کرده، نوشته، قلم به دست گرفته و ... کتابی را می‌بینید که دوست داشته و خوانده؛ کسی به پرلاشز نمی‌رود. یک بار می‌روند سنگ قبر می‌بینند و شاخه گلی هم بر سنگ شاعر و نویسنده دلخواه خود می‌گذارند و برمی‌گردند؛ همین و همین. ما نمی‌توانیم مردم جهان را با مرگ آشنا کنیم. ادبیات یعنی صدا و ما جهانیان را به سکوت دعوت می‌کنیم. مقبره خیام و عطار و حافظ و سعدی را ببینید چه سوت و کور است.

اصلانی به حساسیت‌هایی که در ارتباط با ادبیات معاصر ما وجود دارد اشاره و بیان کرد: خانه سهراب سپهری کجاست؟ کسی با سپهری که مشکلی ندارد. گردشگری ما گردشگری مردگان ادبی نیست.

تنها اعراب به آتشکده آذرگشسب ستم نکردند

فریدون جنیدی، گردشگری ادبی را به معنی گردش در کتاب و نوشتار  دانست و گفت:  وقتی غزلیات سعدی را می‌خوانیم با دنیایی سرشار از درخت و گل و بوته روبه‌رو می‌شویم. آنجاست که درمی‌یابیم «سرو خرامانی» هست به نام «زن» که بارها و بارها از سوی سعدی ستایش شده است.


او در پاسخ به این‌که اگر بخواهیم به‌طور ویژه به «شاهنامه» فردوسی بپردازیم(به جز خواندن متن شاهنامه و سیر و سفر در فضایی که فردوسی به نگارش درآورده) به چه مکان‌هایی برمی‌خوریم گفت: نخست «آتشکده آذرگشسب» یا همان تخت سلیمان. به این آتشکده تنها اعراب ستم نکردند که رومیان هم به اندازه کافی به این مکان، جفا کردند. پیش از انقلاب هم یک گروه از باستان‌شناسان آلمانی، دست‌نوشته‌هایی را در این آنشکده کشف کردند.... این داستان را به محمدرضا پهلوی گزارش کردند و آن شاه نادان گفت: همان که این دست‌نوشته‌ها دست ایرانی‌های احمق نباشد خوب است. پس آلمانی‌ها، 50 صندوق دست نوشته از تخت سلیمان را با خود بردند و از انجا که اروپاییان، ایرانی‌ها را کوچک می‌پندارند گفتند: در سفری که اشکانیان به مصر رفته‌اند، این نوشته‌ها را با خود به صحاری مصر برده‌اند و کسی نپرسید اگر سپاهی برای کشورگشایی به کشور دیگر رود برای چه باید 50 صندوق دست نوشته به آنجا ببرد؟

به گفته جنیدی، خوب است مکانی که نبرد رستم و سهراب یا رستم و اسفندیار در آن رخ داده را مشخص یا فضایی را بازسازی کنیم که نشان‌دهنده هفت خان رستم است. من در دفتر دوم «داستان ایران» این مکان‌ها را شناسایی کرده و به خوانندگان شناسانده‌ام. اینها نتیجه 35 سال گردش من در دنیای شاهنامه است.

نویسنده مجموعه 11 جلدی«داستان‌های رستم پهلوان»، در پاسخ به این‌که آیا می‌توان ردپای فردوسی را در توس یافت، بیان کرد: شهرها بی‌هویت شده‌اند. 90درصد جوانانی که در تهران می‌بینیم خود یا پدرانشان از روستا گریخته و به شهر آمده‌اند. نه آن فرهنگ زیبای روستایی را نگه داشته‌اند و نه کاملا شهرنشین شده‌اند. دولت، پرده‌پوشی می‌کند. تهران، از پل کردان آغاز می‌شود تا پایان پردیس... شهری که از بزرگ‌ترین کلانشهرهای جهان و در عین حال بی‌هویت‌ترین است. ما که آن اندازه به «اسپندارمذ» احترام می‌گذاشتیم حالا شهرمان، کثیف‌ترین است.

هزار و یک شب را دودستی به عرب‌ها پیشکش کرده‌ایم

آرش نورآقایی، نویسنده، پژوهشگر و رئیس هیئت مدیره کانون سراسری راهنمایان گردشگری کشور در گفتگو با خبرنگار مهر به این‌که قصه‌سرایی، امروزه یکی از میراث معنوی جهانی شناخته می‌شود، اشاره و بیان کرد: کشورهایی همچون ترکیه و فلسطین، نحوه‌ قصه‌سرایی خودشان را در فهرست یونسکو به ثبت رسانده‌اند و ما در عوض، قصه‌های ایرانی و قصه‌سرای ایرانی و به عنوان بهترین نمونه، نقالی‌ شاهنامه را به تاریخ سپرده‌ایم و خود خفته‌ایم. این‌ها، تنها بخش بسیار کوچکی از توانایی‌‌های ادبیاتی و دنیای وسیع افسانه‌ها و اسطوره‌های ایرانی است که قابلیت جهانی شدن و در جهان عرضه شدن را دارند و می‌توانند در گردشگری مفید واقع شوند.

این پژوهشگر و راهنمای گردشگری بر این باور است که بسیاری از مکان‌های گردشگری که در کشور ما وجود دارند، با اسطوره‌ها و افسانه‌ها درآمیخته‌اند، اما موضوع این است که تا‌کنون از این منظر به آن‌ها توجه نشده و ما از تمام ظرفیت‌های موجود استفاده نکرده‌ایم. به طور مثال اگر تنها به روایت‌های شاهنامه فردوسی توجه کنیم، با دنیایی از افسانه و اسطوره‌ها مواجه می‌شویم که کمترین بهره‌ای از آن‌ها نبرده‌ایم.

اکنون این سئوال مطرح است که با استفاده از مضامین افسانه‌ها و مفاهیم اسطوره‌ها در توسعه گردشگری چه می‌توان کرد؟ نویسنده کتاب «عدد، نماد، اسطوره» با اشاره به این‌که برای پاسخ به این سئوال بهتر است به چند پیشنهاد فرضی توجه کنیم، گفت: فرض کنید در سیستان و بلوچستان که آن را محل تولد «رستم» و محل بسیاری از اتفاقات شاهنامه می‌دانیم، موزه‌ای به نام «موزه‌ شاهنامه» بسازیم و در آن، برخی از داستان‌های شاهنامه را به روش‌های کارآمد و روزآمد روایت کنیم و تصویر و مجسمه‌‌ بعضی از شخصیت‌های شاهنامه را طراحی و اجرا کنیم. آیا نتیجه‌‌ این کار، این نخواهد بود که در وهله نخست، گردشگران را به بخش دیگری از ایران که امروز کمتر مورد توجه گردشگران قرار می‌گیرد، هدایت و ادبیات حماسی سرزمینمان را به گردشگران معرفی می‌کنیم. همچنین در این میان، ارج زبان فارسی و فردوسی هم بیش‌تر می‌شود.

نورآقایی با اشاره به این‌که ما هم می‌توانیم یک مقبره نمادین برای شیرین و فرهاد بسازیم، گفت: فرض کنید، ما هم، چون ایتالیایی‌ها در یک باغ مصفا که نمونه‌اش را در ایران بسیار داریم، یک مقبره‌ نمادین از شیرین و فرهاد بسازیم و تراژدی این عشاق را برای گردشگران یادآوری کنیم. جالب این‌که ما در کوه بیستون مکانی را به نام «فرهاد تراش» می‌شناسیم و در شهرستان ایوان استان ایلام، اثری به نام «تاق شیرین و فرهاد» داریم که هر کدام قصه‌ای هم برای خود دارند، اما ما یا از این قصه‌ها کمتر آگاهی داریم و یا این‌که برایشان منزلتی قائل نیستیم و این در حالی است که در قرون شانزدهم و هفدهم میلادی، همین قصه‌ها و افسانه‌ها پای گردشگران اروپایی را به ایران باز کرد تا راز گوهر شب چراغ و قالیچه‌ حضرت سلیمان و گنبد طلا را بدانند.

او با اشاره به این‌که کشور ما را با قصه‌های هزار و یک‌شب می‌شناسند؛ در حالی‌که امروز هر شهر عربی، خود را به عنوان شهر هزار و یک‌شب به دنیا معرفی می‌کند، گفت: ما دماوند را داریم و آرش را، آیا نمی‌توانیم بر فراز دماوند، مجسمه‌‌‌ای از آرش بسازیم و برای هر کوهنورد خارجی، اسطوره‌ او را روایت کنیم؟ از همه‌ این‌ها مهم‌تر، کشور ما را در دنیا با قصه‌های «هزار و یک‌شب» می‌شناختند و «چهل ستون» و «هشت بهشت» را محل قصه گویی شهرزاد می‌پنداشتند. موضوعی که ما از آن به شدت غفلت کردیم و اکنون هر شهر عربی خود را با عنوان شهر هزار و یک شب به دنیا معرفی می‌کند
اما کشور ما چقدر توانسته از این ادبیات و اسطوره‌های خود برای جذب گردشگر استفاده کند؟ آرش نورآقایی، رئیس هیئت مدیره کانون سراسری انجمن‌های  صنفی راهنمایان گردشگری ایران، پرسش ما را این‌گونه پاسخ داد: شاید لازم به یادآوری نباشد که ایران ما از لحاظ تنوع اسطوره‌ها و افسانه‌ها مقام ویژه‌ای دارد. با این وجود، ما از این زاویه، خود را در میان کشورهای دیگر دنیا مطرح نکرده‌ایم. من حتی از این تاسف، پا را فراتر می‌گذارم و اظهار می‌کنم که امروزه کمتر کسی از هم‌میهنان از تنوع اسطوره‌ها و نقش آن‌ها آگاهی دارد. چنان‌که اگر از همه‌ خوانندگان این نوشتار سئوال شود مجسمه‌‌ای که در وسط میدان «حر» وجود دارد، مجسمه چه شخصیت اسطوره‌ای است، احتمالا کمتر کسی به آن پاسخ درست خواهد داد.

وی ادامه داد: از این موضوع که بگذریم و نگاهی به اسامی شهرها، قلعه‌ها، مکان‌ها و آثار تاریخی کشورمان بیندازیم، متوجه اسامی اسطوره‌ای بسیاری می‌شویم و نام‌هایی را می‌بینیم که مربوط به افسانه‌هاست: «قصر شیرین، قصر بهرام، زیج منیژه، قلعه رستم، قلعه ضحاک، زندان سلیمان، تخت سلیمان، کوه بلقیس، تخت جمشید، هفت خوان، فرهاد تراش، شیرین و فرهاد و …» این اسامی نشان دهنده‌ این موضوع است که روزگاری نه چندان دور، چگونه شخصیت‌های افسانه‌ای و اسطوره‌ای در باور مردم ایران حضوری فراموش نشدنی داشته‌اند.

نورآقایی در ادامه گفت: اگر ایتالیایی‌ها برای رومئو و ژولیت مقبره نمادین ساخته‌اند، ما نیز به شیوه‌ای دیگر برای اشخاص مورد احترام، قدمگاه و مقبره ساخته‌ایم. به طور مثال در جزیره‌ هرمز و در میان آب‌های خلیج فارس، سنگ سیاه بزرگی وجود دارد که از آن به عنوان مقبره‌ «الیاس پیغمبر» یاد می‌کنند و در نزدیکی آن، در خشکی، بنایی وجود دارد که به مقبره‌ «خضر پیغمبر» معروف است، در حالی که به لحاظ اعتقادی، هر دوی این بزرگان را زنده‌ و جاوید می‌دانیم. از سوی دیگر، معروف‌ترین بنای تاریخی کشورمان، «تخت جمشید» است که با استناد به نام«جمشید»، می‌تواند یکی از بنیادی‌ترین شخصیت‌های اسطوره‌‌ای ایرانی را به گردشگران معرفی کند و ارزش مضاعفی (از لحاظ گردشگری) به این فضای فرهنگی جهانی بخشید؛ چرا که جمشید تقریبا از آن اسطوره‌های جهان‌شمول است که در بیش‌تر فرهنگ‌ها معادل دارد.

-------------

گزارش از: زهره نیلی