خبرگزاری مهر- گروه فرهنگ و ادب: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی همزمان با برگزاری بزرگداشت محمد ابراهیم باستانی پاریزی اقدام به انتشار ویژهنامهای به یاد این استاد فقید تاریخ وادبیات کشور کرد. در قسمتی از این یادنامه بخشی از گفتگوی باستانی پاریزی در مورد دیدار استادان دانشگاه تهران با حضرت امام خمینی(ره) در اوایل انقلاب و پیش از انقلاب فرهنگی منتشر شده است که در ادامه این مصاحبه از نگاه شما میگذرد:
... از موضوع که ملاقات با امام خمینی (ره)، دور نشویم!
یک روز خانم هما ناطق که اهل قلم و کتاب بود و زن فاضلهای است و الان در پاریس استاد است، وارد گروه شد. خانم ناطق، عضو گروه تاریخ بود. آن روز من و زریاب خویی، نشسته بودیم و صحبت می کردیم. ناطق ما را مخاطب قرار داد و گفت: «چرا شما در این جا با خیال راحت نشسته اید؟ کاری بکنید! گفتم: چه اتفاقی افتاده است؟ گفت: میخواهند دانشگاه را تعطیل کنند! پیش نویس حکم اخراج پنجاه استاد هم تهیه شده است. شما باید از این کار جلوگیری کنید!»
موضوع تعطیل شدن دانشگاه جدی بود؟
از مدتها چنین شایعهای وجود داشت و میگفتند که اگر بعضی از فعالیتها زیاد شود و کارهای غیرعادی زیاد بشود، دانشگاه تعطیل خواهد شد! یکی از کارهایی که آن زمان بعضی از گروهها کردند، این بود که آمدند بعضی از اتاق را گرفتند و استاد را بیرون کردند.
عکس العمل شما و مرحوم زریاب خویی به خبری که هما ناطق آورده بود، چه بود؟
زریاب گفت: خانم ناطق! در برابر تعطیل شدن دانشگاه ما چه کاری می توانیم انجام بدهیم؟ خانم ناطق که میدانست دکتر زریاب خویی، شاگرد آیت الله خمینی بوده است، گفت: آقای دکتر زریاب! شما شاگرد آقای خمینی بودهاید! با توجه به این مسئله، تلفنی بزنید، نامهای بنویسد و ارتباطی بگیرید تا کاری انجام بدهید! دکتر زریاب گفت: من سالهاست که آیت الله خمینی را ندیده ام و الان هم ارتباطی با ایشان ندارم. خانم ناطق وقتی این حرف را شنید، رو کرد به ما دو نفر و گفت: شماها همتی ندارید و اتاق را ترک کرد، در حالی که میگفت: همه تان عضو ساواک هستید!
در آن زمان امام خمینی(ره) در قم بود و هنوز به تهران نیامده بود. بعد از رفتن خانم ناطق، من و دکتر زریاب حرف میزدیم که یک مرتبه آقای سید حسین مدرسی طباطبایی که از روحانیون قم بود و در آن زمان خیلی هم جوان بود، وارد شد. آقای مدرسی طباطبایی در آن زمان نویسنده بود و در زمینه تاریخ کارهایی را به چاپ رسانده بود و الان گویا از استادان به نام اسلام شناسی در دانشگاههای آمریکاست و سالهاست در آنجا مقیم است. این شخص در آن روزگار با حوزه علمیه قم مربوط بود و داماد یکی از روحانیون بزرگ شیراز است و با شخص امام(ره) هم مصاحبت داشت. وقتی آقای مدرسی طباطبایی آمد، من رو کردم به او و گفتم: آقای مدرسی! شما می دانید که آقای دکتر زریاب شاگرد مستقیم آقای خمینی بوده است؟ گفت: بله، میدانم. گفتم: خبرهایی میرسد که میخواهند دانشگاه را تعطیل کنند. شما میتوانید وسیلهای فراهم کنید که آقای زریاب با استاد قدیمی خودش ملاقات کند؟ جواب داد: من این بار که به قم بروم، گفت و گو می کنم و به شما خبر میدهم.
به همین سادگی؟
حقیقت این است که بعد از اینکه آقای مدرسی طباطبایی رفت، من فکر می کردم که او موضوع را فراموش میکند و دنبال کار را نمیگیرد. اتفاقا فردای آن روز، مدرسی طباطبایی از قم تلفن کرد و گفت که من با دفتر امام(ره) و شخص ایشان صحبت کردهام. پیشنهاد کردم که چند تن از استادهای دانشگاه با امام(ره) ملاقات کنند و در مورد به هم نخوردن وضع دانشگاه و تعطیل نشدن آن، مطالبی طرح شود.
در واقع، مدرسی طباطبایی برای شما وقت قبلی گرفته بود؟
بله آن مقدار که یادم است، او برای روز یکشنبه هفته بعد، برای ما وقت گرفته بود. ما پیش از ساعت 10 صبح باید خودمان را به قم می رساندیم و به دفتر امام خمینی می رفتیم. طباطبایی می گفت که این کار دو تا شرط هم دارد: استادهایی که می آیند، زیاد نباشند. از هر گروهی فقط یک یا دو استاد بیایند و مجموعه افراد بیش از 15-10 نفر نباشند.
شرط دوم چه بود؟
اما شرط دوم این بود که استادهایی که به ملاقات آیت الله خمینی میروند، افراد خوشنامی باشند و به اصطلاح طاغوتی نباشند! البته این شرط را خود ما هم میدانستیم. مدرسی طباطبایی گفت که انتخاب استادها به عهده شماست، چون امام به خاطر شما جایزه این ملاقات را داده و وقت داده است، چون شما شاگرد ایشان بودهاید و ایشان شما را مستقیما میشناسد. با این خبر، قرار شد که دکتر زریاب ملاقات کنندهها را انتخاب کند اسامی آن را به مدرسی طباطبایی بدهد تا او آنها را به دفتر امام در قم بدهد. دکتر زریاب، با در نظر گرفتن این دو شرط، بلافاصله با بعضی از استادها تماس گرفت.
اشخاصی که در این ملاقات حضور داشتند، چه کسانی بودند؟
حالا دیگر اسم همه اشخاص یادم نیست، چون بیش از 30 سال گذشته است. تا آنجا که به خاطر می آورم، در این ملاقات کسانی که با هم بودیم، عبارت بودند از: مرحوم علی اصغر مهدوی پسر حاج امین الضرب، ایرج افشار، مرحوم محمد تقی دانش پژوه، دکتر ساعدلو از دانشگاه حقوق، دکتر زریاب خویی و چند نفر دیگر هم بودند. حالا تاسف میخورم که نام این اشخاص را فراموش کردهام.
شما صبح آن روز به قم رفتید، یا روز قبلش؟
آقای مدرسی طباطبایی به ما گفته بود: کسانی که همان روز میتوانند خودشان را به قم برسانند، صبح بیایند، اما اگر میدانید که صبح نمیرسید، شب قبل بیایید تا من جایی را در قم برای شما تهیه کنم و شب را استراحت کنید و صبح همه به ملاقات امام برویم.
ما چون نمیدانستیم که صبح ساعت 10 بتوانیم در قم باشیم، شب قبلش به قم رفتیم و آن شب را در باشگاه یک کارخانه صنعتی در قم به سر بردیم. جای آن محل یادم نیست، ولی یادم هست که درخت و باغ و خوابگاهی داشت. چند اتاق را به استادها اختصاص دادند و از ما پذیرایی کردند و ما صبح آماده شدیم و به منزل امام خمینی رفتیم.
این منزل در یک کوچه واقع شده بود. البته دو منزل در اختیار امام بود. در یکی از آنها خود امام و خانوادهاش مستقر بودند و خانه دیگر، درست در برابر همین خانه بود و اتاقهایی برای پذیرایی داشت و ملاقاتها در آنجا صورت میگرفت. البته آن زمان چون روزهای اول انقلاب بود، جمعیت زیادی از شهرستانهای اطراف و دور برای ملاقات امام به قم آمده بودند. به همین جهت، ما وقتی وارد کوچه شدیم، جمعیت زیادی را در آنجا دیدیم! آن همه جمعیت طبعا نمی توانستند امام را ملاقات کنند، ولی خوشحال بودند که به قم آمده اند.
مجلس ملاقات چگونه گذشت؟
طبق پیش بینی و تدارک قبلی آقای مدرسی طباطبایی، دکتر زریاب خویی از قبل متنی برای سخنرانی خودش تهیه کرده بود، تا از روی آن حرف بزند و آن در باب اهمیت دانشگاه و مقام استادان دانشگاه بود و اینکه دانشگاه در طول این سالها در خدمت جامعه بوده، دکتر و مهندس و حقوقدان و... تربیت کرده و کاری هم که خلاف باشد و به ضرر جامعه تمام شود، از دانشگاه صادر نشده است. همچنین، دانشگاه در خدمت طاغوت نبوده و کار خودش را کرده است، حالا ممکن است در افتتاح آن رفت و آمدی صورت گرفته باشد که تشریفات بوده و ربطی به کار اصلی دانشگاه ندارد. این مطالب را خود امام هم میدانست. بخش مهم حرفهای دکتر زریاب خویی این بود که به امام گفت: «این امکان باید ایجاد شود که دانشگاه همچنان به فعالیت خودش ادامه دهد و این شایعه که می گوید دانشگاه بعد از مدتی تعطیل خواهد شد، منتفی شود».
شما تمام جزئیات این ملاقات را به خاطر دارید؟
کاملا! ما وقتی وارد شدیم، روی زمین نشستیم! چون در آن روزها صندلی و مبل و این قبیل وسایل وجود نداشت. ما نشستیم و منتظر شدیم که آیت الله بیاید. در گوشهای از همین اتاق جایی بود که در آن جا سماور گذاشته بودند و چای درست می کردند. به هر کدام از ما هم چای دادند و ما خوردیم تا آیت الله از در وارد شدند و ما به احترام ایشان بلند شدیم و بعد هم نشستیم.
امام خمینی چون کسی را در آنجا نمی شناخت، گفتگو بین ایشان و دکتر زریاب خویی بود و یادم هست که امام به آقای زریاب گفت: میرزا عباس خویی!» دکتر زریاب خویی بعد استادها را معرفی کرد و گفت: «شما استاد ما بوده اید و ما برای دست بوس به خدمت شما آمدهایم». وقتی زریاب خویی این حرف را گفت، امام گفت : «آقا میرزا عباس! خود شما استاد هستید». بعد از صحبتهای مقدماتی، امام گفت: «اگر آقایان مطلبی دارند بگویند». یادم هست که دوربینهایی در آن اتاق بود که مرتب فیلم برمیداشتند. خب، صحبتهای زریاب شروع شد و طولانی هم شد. خاطرم هست که در آن نزدیکیها کسی بود که می گفت: «مطلب زیاد شد» و اشاره میکرد که زریاب خویی کوتاه بیاید. او هم گفت: «که اگر مطلب من زیاد است، اجازه بدهید کوتاهش کنم». امام گفت: «نه! هر چه دارید، بگویید و هرچه نوشتهاید، بخوانید». در نتیجه، زریاب تمام مطالب خودش را گفت. بعد از زریاب، امام (ره) صحبت کرد و فکر میکنم به همان اندازهای که زریاب صحبت کرده بود، امام هم صحبت کرد و بنا کرد به جواب دادن. از علم حرف زد و ارتباط علم با دین و مسائلی از این دست.
معروف است که امام در برابر حرفهای زریاب، به گونهای جدی موضع گیری کرد. درست است؟
ماجرا این است که زریاب در نطق خودش اشاره کرد که خواجه نصیرالدین طوسی با اینکه ناچار بود که با خوانین مغول و پادشاهان ارتباط داشته باشد، مساله علم را پیگیری میکرد و دانش و ساختن زیج و اداره رصدخانه و نوشتن کتاب و رسالههای فلسفی را فراموش نکرده بود. بنابراین، دانشگاه هم اگر یک وقت با اهل حکومت خوش و بشی کرده است، قابل بخشش است. تاکید زریاب روی مساله خواجه نصیر مقداری زیاد بود. امام خمینی در صحبت های خودش که به همه مسائل اشاره کرد، به این مسئله هم جواب داد که: «شما به خواجه نصیر اشاره کردید و اینکه در متن حکومت بوده است، ولی خواجه نصیر مغولان را آدم کرد و مسلمان کرد، ولی شماها که نتوانستید این کار را بکنید!» این جواب را آقای خمینی به زریاب داد و در عین حال دلگرمی داد که دانشگاه باید باشد و کار خودش را بکند و جلسه تمام شد.
نکته ای که یادم مانده و مخصوصا به آن توجه داشتم، این بود که در طول این مجلس که بیش از دو ساعت شد، همه ما روی زمین نشسته بودیم. خود امام خمینی هم بر زمین نشسته بود. وقتی جلسه تمام شد اما با اینکه پیر نبودیم، با دشواری از جایمان برخاستیم، ولی آیت الله خمینی، مثل فنر از جای خودش بلند شد و با سرعت رفت. گویی جوان 25 ساله ای یک دقیقه بر زمین نشسته بود و بعد هم برخاست و رفت.
اثر این ملاقات چه بود؟
این ملاقات و گفتوگوهایی که در آن زمان بود و مسائلی که طرح شد و حرف هایی که زریاب زد و بیاناتی که امام خمینی بر زبان آورد. متاسفانه آن روزها در جراید و روزنامه ها انعکاس درستی نداشت. تا آنجا که یادم می آید، برخی از روزنامهها آن را به انتقاد هم گرفته بودند، باید اذعان کنم که اثر این امر در دانشگاه خیلی مهم بود، چون بعدها متوجه شدیم که اتفاقا در نظر بوده است که عده ای از استادها برکنار شوند و دانشگاه نیز برای مدتی تعطیل شود، منتها همین ملاقات باعث شد که تعطیلی دانشگاه به تاخیر بیفتد و دانشگاه در همان سال اول انقلاب، یک سال دیگر به کار خودش ادامه داد.