انیمیشن «ارنست و سلستین» یک پیام روشن دارد: دوستی. ولی در دنیایی که موش‌ها و خرس‌ها در دو جهان متفاوت و موازی زندگی می‌کنند و در حالی که موش‌ها غذای خرس‌ها محسوب می شوند دوستی یک موش کوچک و یک خرس بزرگ به این سادگی‌ها نیست.

خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ و هنر: ساخت انیمیشن یکی از راه‌های امروزی برای پیشبرد اهداف فرهنگی در میان کودکان، نوجوانان و خانواده هاست. انیمیشن‌ها هر چند دیروز سعی می کردند جذاب و مهربان باشند اما امروز پرانرژی و گاه حتی خشن هستند، اما از نظر محتوا، بیشتر آنها به نوعی بیان کننده نظریه‌های غالب در زمینه قدرت هستند به همین دلیل شناخت آنها، نقاط قوت و ضعف و در عین حال بررسی سبک کار، موضوع داستانی و پیام آنها، می تواند به شناخت روش‌های پیشبرد نظریه‌های قدرت در جهان امروز کمک کند؛ حداقل این که کمک می کند تا مخاطبانی آسان پذیر و سهل الوصول نباشیم و از ابزارهای امروز در روش‌های خود بهره ببریم.

انیمیشن فرانسوی «ارنست و سلستین» که یکی از انیمیشن های خارجی راه یافته به اسکار سال 2014 بود، موفقیت های زیادی در جهان کسب کرده و هر چند موفق به کسب اسکار نشد و این رقابت را به «یخ زده» آمریکایی واگذار کرد، اما به عنوان یکی از فیلم‌های بخش رقابت اصلی فستیوال جهانی فیلم انیمیشن جهان یعنی فستیوال انیمافست زاگرب در سال 2013 انتخاب شد و فیلم افتتاحیه این بخش بود.

این انیمیشن یکی از آن محصولاتی است که ثابت می کند فقط پیکسار نیست که می‌تواند انیمیشن های تاثیرگذار و متفاوت بسازد بلکه در گوشه و کنار جهان هنوز هستند استودیوهایی که با بودجه کم و با تکنولوژی ساده، بدون بهره گرفتن از جار و جنجال و ستاره های میلیونی و استفاده از شیوه‌های سه بعدی و غیره، باز هم می‌توانند انیمیشنی بسازندکه تایید منتقدان و تماشاگران را به دست بیاورد.

انیمیشن «ارنست و سلستین» دقیقا ابراز وجود سینما فرانسه در برابر آمریکاست. فرانسوی ها تلاش کرده اند با این انیمیشن از توانایی های هنری خودشان در برابر قدرت بازار و توانایی های تکنولوژیکی هالیوود دفاع کنند و در این زمینه موفق هم بوده اند.

آنها بار دیگر بر آوانگارد بودن خودشان پافشاری کرده اند و با انیمیشنی که از نظر فنی بسیار هنرمندانه است، موضوعی ساده را که بر دوستی تکیه دارد، به جای موضوع‌های پرحادثه هالیوودی انتخاب کرده اند؛ موضوعی که مستقیم از دل کتاب های کودک فرانسوی که در نیمه اول قرن بیستم در فرانسه منتشر شده، شکل گرفته نه این که حاصل تلاش گروهی نظریه پرداز و فیلمنامه نویس باشد که با توجه به بازار فروش شکل گرفته است.

امروز دیگر کمتر استودیویی را می توان یافت که به دنبال خلق ابتکار در ساخت انیمیشن های دو بعدی باشد، اما به نظر می رسد در فرانسه هنوز این جسارت وجود دارد و «ارنست و سلستین» یکی از نمونه های آن است.

موفقیت جهانی

این انیمیشن به جز نامزدی در اسکار برای بهترین انیمیشن، نامزد 6 جایزه «انی»( بزرگ ترین جایزه تخصصی انیمیشن) شد. در شصت و پنجمین دور جشنواره بین المللی فیلم کن هم در یکی از بخش‌های جنبی روی پرده رفت و نامزد سه جایزه شد که یکی از آنها را از آن خود کرد. به عنوان بهترین انیمیشن سال فرانسه و بلژیک انتخاب شد و جایزه سزار را به دست آورد.

حضور در جشنواره های کشورهای منطقه ما از جمله جشنواره بین المللی فیلم دبی و برگزیده شدن به عنوان فیلم منتخب تماشاگران هم از جمله افتخارات دیگر این فیلم است.

این فیلم در جشنواره بین‌المللی فیلم تورنتو و هنگ کنگ هم شرکت کرده است.

این انیمیشن 80 دقیقه‌ای به کارگردانی استفان آبیئر، وینسفت پاتار و بنجامین رنر، محصول فرانسه، بلژیک و لوکزامبورگ است.

نویسنده فیلمنامه دنیل پناک است که با اقتباس از نوشته های گابریله وینسنت، قصه فیلم را نوشته است.

گروه کارگردانی چاشنی طنز تلخ بلژیکی را به فرمول فیلم اضافه کرده‌اند، اما فضای دو بعدی و موسیقی آرام، حال و هوای دیگری به فیلم داده‌اند.

در نسخه انگلیسی آن فارست ویتاکر و مکنزی فوی در دو نقش اصلی حرف زده اند در حالی که در نسخه اصلی (فرانسوی) لمبرت ویلسون در نقش ارنست و پائولین برونر در نقش سلستین صداپیشگی کرده اند. فیلم در فوریه 2014 در آمریکا به نمایش درآمد.

قصه از کجا شروع می شود؟

قصه از دشمنی شروع می‌شود. در دو جهان موازی یکی روی زمین که مکان زندگی خرس هاست و دیگری زیر زمین که محل زندگی موش ها است و آنها،مشغول زندگی روزانه خود هستند. موش ها دارند خرید می‌کنند، سوار آسانسور می‌شوند و تاکسی می‌گیرند و یکی از آنها، یک موش کوچک به نام سلستین هم در یتیم خانه درس می‌خواند. درس امروز او بر مساله دشمنی خرس ها با موش ها تکیه دارد و این که موش یک لقمه چپ خرس محسوب می شود.

در این انیمیشن انسان‌ها جایی ندارند و شخصیت های دو دنیا را خرس ها و موش ها تشکیل می‌دهند.

سلستین شک دارد که داستان دشمنی موش و خرس کاملا درست باشد. او که عاشق نقاشی است، مجبور است دندان پزشکی بخواند و برای این کار باید به بالای زمین برود تا بتواند دندان های افتاده خرس‌ها را از زیر بالش هایشان جمع کند. او دندان یک بچه خرس را می‌دزدد اما اعضای خانواده متوجه می شوند و او در حین فرار از پنجره خانه درون یک سطل زباله می افتد و زندانی می شود.

صبح روز بعد یک خرس بیکار و گرسنه که اسمش ارنست است، سلستین را پیدا می کند و می‌خواهد او را بخورد. سلستین می تواند ارنست را مجاب کند تا او را نخورد. استدلال او سرراست است:

«فکر می کنی خوردن موشی مثل من سیرت می کنه؟ من فقط پوست و استخونم و اینکه برا سلامتیت بده که چیزی رو از تو سطل زباله پیدا کنی و بخوری. تو که باور نمی کنی چقدر بیماری تو این چیزا هست مثل آنفولانزا، تیفوس، وبا، بیماری‌های کبدی و … . می‌خوایی هر چی بیماری اینجاست رو بگیری؟!»

در عوض سلستین انباری پر از غذا را به ارنست نشان می دهد.

سلستین به جهان موش ها بازمی‌گردد و ماموریت پیدا می کند که دوباره به جهان خرس‌ها برود و دندان‌های بیشتری جمع کند. این بار او متوجه دستگیر شدن ارنست می‌شود و به او کمک می‌کند تا از دست پلیس فرار کند. ارنست هم در مقابل به او کمک می کند تا دندان های مغازه دندان فروشی را بدزدد و آن‌ها را به جهان موش‌ها ببرد. اینجاست که موش‌ها متوجه حضور ارنست می شوند و موش‌های پلیس ارنست و سلستین را دنبال می‌کنند و در حال فرار در جهان خرس‌ها توسط خرس‌های پلیس تعقیب می شوند.

در پایان داستان ارنست و سلستین توسط پلیس دستگیر و از هم دور می شوند. از ارنست جای سلستین را می پرسند و از سلستین جای ارنست را اما هیچ یک به دلیل علاقه‌ای که به هم پیدا کرده‌اند جای همدیگر را به پلیس‌ها نشان نمی دهند. در نهایت سلستین توسط خرس ها و ارنست توسط موش‌ها دستگیر می‌شوند. سلستین و ارنست در دادگاه از خود دفاع می کنند. وقتی ساختمان دادگاه ها در دو جهان (جهان خرس‌ها – جهان موش‌ها) آتش می گیرند همه به غیر از سلستین و ارنست دادگاه ها را بدون کمک به قاضی ها ترک می کنند. این دو موفق می شوند موش قاضی و خرس قاضی را نجات دهند و ثابت کنند که شایستگی توجه ویژه‌ای را دارند.

زندگی در این دو دنیا مثل دنیای انسان هاست. بعضی ها منفی باف هستند: مثل آموزگار یتیم خانه، بعضی روحیه هنری دارند مثل سلستین و برخی حریص و پول‌پرست هستند مثل خانواده ای در دنیای خرس‌ها که پدر در مغازه‌اش شیرینی می فروشد تا دندان های بچه ها خراب شود و مادر خانواده به آنهایی که دندان خود را از دست داده اند، دندان می فروشد.

سلستین و ارنست هم به نوعی تحت تاثیر همین فشار زندگی هستند. سلستین می گوید: «اونا نمیخوان من نقاشی بکشم، میخوان دندون پزشک بشم» و ارنست ضمن همدردی با سلستین می گوید: «می‌فهمم چی میگی. منم می‌خواستم بازیگر بشم، موسیقی‌دان و داستان گو ولی اونا می‌خواستن من قاضی بشم».

نقد فیلم

با وجود همه جذابیت‌ها و لطافت‌های بصری، داستان فیلم باز هم قابل حدس و شاید شعاری به نظر می رسد. از زمانی که ارنست به چنگ موش‌ها می افتد و از زمان زندانی شدن سلستین توسط خرس‌ها و به‌ویژه در طی محاکمه جداگانه ارنست و سلستین، فیلم دچار نمادهایی تکراری می شود و رسیدن به یک دوستی ساده، از مسیری هیجانی که مستلزم قهرمانی است، ممکن می شود.

داستان «ارنست و سلستین» برگرفته از کتابی با ھمین نام به قلم گابریله ونسان روایت دوستی غیرمعمول یک خرس با نام ارنست و یک موش با نام سلستین است.

بنجامین رنر، کارگردان «ارنست و سلستین» درباره علل موفقیت اثرش می‌گوید: معتقدم کتابی برای اقتباس انتخاب می‌شود که شخصا با آن ارتباط برقرار کنیم. من با کتاب گابریله ونسان این ارتباط را برقرار کردم. البته تفسیر و تعبیر، شخصی است. ولی نکته‌ھای بسیاری در کارش بود که دوست داشتم؛ طراحی تمیز و خالصش، با خطوط کم ولی در عین حال بسیار غنی و با احساس.

این فیلم که در جذب نظر منتقدان موفق عمل کرده اولین انیمیشنی شد که جایزه ماگریت بهترین فیلم را برد.  

گفته شده که 98 درصد منتقدان فیلم را تازه و جذاب خوانده اند و از 46 نقد، موفق به کسب امتیاز 8.4 از 10 امتیاز شده است.

اندرو چان از منتقدان استرالیایی درباره این فیلم نوشته است: داستانی انسانی از دوستی دو دشمن بعید، موشی که سرانجام به هماهنگی با یک خرس می رسد. به همین دلیل منتقدان این فیلم را پیام‌آور دوستی نامیده اند.

این فیلم جایزه بزرگ انجمن منتقدان بلژیک را برده و از سوی انجمن منقتدان فیلم لس آنجلس به عنوان بهترین فیلم انیمیشن انتخاب شده است.

در عین حال طراحی و سبک انیمیشن بخش مهمی از موفقیت فیلم را می سازد. شخصیت هایی که با دست کشیده شده اند از نظر طراحی خیلی مو به مو کشیده نشده اند، تا همان حالت خیال گونه به مخاطب ارایه شود. اما از نظر تنظیمات رنگی که بسیار ملایم اما غنی هستند، کاری شبیه آبرنگ و در نهایت لطافت ارایه شده است.

در سایت راجر ایبرت این انیمیشن امتیاز 3.5 از 4 را دریافت کرده است.

نگاهی به کتاب های منبع فیلم

این انیمیشن با استفاده از داستان‌های یک مجموعه کتاب کودک نوشته گابریله وینسنت (2000-1929) خلق شده است. کتاب های این مجموعه شامل داستان‌های ساده‌ای برای کودکان هستند که موضوع هایی مثل «سلستین و ارنست در پیک نیک» و ...را دربر می‌گیرند.

تصویرگری وینسنت برای این کتاب‌ها فوق العاده است و با خطوطی ظریف و رنگ هایی سرد با لبه هایی که تار می‌شوند، توجه را بر حیوانات متمرکز می کند. 

مقایسه‌ای با دنیای شرق

این فیلم برخلاف برخی انیمیشن های هالیوودی و غربی، جهانی شرقی دارد و داستانش بر پایه مهر و دوستی و پرهیز از حرص و طمع و قضاوت های بی اساس شکل گرفته است؛ مفاهیمی که رنگ و بوی شرقی دارند و بارها در انیمیشن های ایرانی نیز تکرار شده اند. این اثر اقتباسی حال و هوای انیمیشن های دهه های گذشته را دارد که پیام های انسانی خود را به کودکان منتقل می کردند. درحالی انیمیشن های خارجی در ایران دوبله و در شبکه های رسمی کشور پخش می شوند که جای آثاری از این دست خالی است.

از دیگر نکات قابل توجه این است که فرانسوی ها نگاهی جدی به داشته های ادبی خود دارند و با اقتباس از یک مجموعه کتاب این انیمیشن را ساخته اند که این موضوع یادآوری می کند چقدر ادبیات می تواند منبع مهمی برای فیلم ها باشد و با توجه به اینکه ادبیات ایران نیز سرشار از کتاب ها و داستان های قابل اقتباس است این امر می تواند یک یادآوری جدی برای فیلمسازان ایرانی نیز باشد.

از سوی دیگر لازم است به این نکته اشاره شود که الگوی دوستی دو موجود از دو جهان متفاوت و بعضا متضاد بارها در انیمیشن های مختلف تکرار شده ولی در برخی الگوها این رودررویی در قالب دشمنی‌ها و تعقیب و گریزها بوده که نمونه آن تام و جری است و در برخی دیگر سعی شده وجهه دوستی و محبت پررنگ شود.