پروفسور استوارت سیم استاد دانشگاه نورث آمبریا انگلستان معتقد است که سیاستهای آمریکا در خاورمیانه یکی از عوامل شکل گیری گروه های تروریستی است و لذا غرب نمی تواند بخشی از راه حل مبارزه با تروریسم باشد.

به گزارش خبرنگار مهر، خشونت و در شکل افراطی آن ترور دارای علل وعوامل گوناگون و مختلفی است. مقابله و مبارزه با آن نیز از رهگذر تنها یک راه و از جمله راه حل نظامی میسر نیست. در واقع خشونت و در شکل افراطی آن ترور دارای علل وعوامل ساختاری است که تا این علل و عوامل ساختاری از بین نرود مبارزه با آن بیشتر شبیه طنز است.

بر این اساس سیاست "جنگ علیه ترور" که بعد از 11 سپتامبرتوسط دولت بوش مطرح شد حتی بدون در نظر گرفتن نیت واقعی آن غافل از علل و عوامل ساختاری شکل گیری تروریسم است. طنز قضیه این است که خود این تروریسم از یک منظر واکنشی به سیاستهای آمریکا در مناطق مورد بررسی از جمله افغانستان و برخی کشورهای خاورمیانه بوده است.

نظر به اهمیت علل و عوامل ساختاری تروریسم از جمله داعش آنرا در گفتگو با پروفسور استوارت سیم استاد دانشگاه نورث آمبریا انگلستان به بحث و گفتگو گذاشتیم که حاصل آن در ادامه از نظر می گذرد.

خبرگزاری مهر-گروه بین الملل: ریشه و علل و عوامل ساختاری شکل گیری تروریسم از جمله داعش چیست؟

استوارت سیم: پاسخ به این پرسش چندان  ساده و آسان نیست. در واقع اگربخواهیم چند علت را برشمریم ممکن است دچار تقلیل گرایی در این خصوص  شویم. در واقع یکی از علتهای تروریسم نارضایتی از قدرت آمریکا و سیاستهای این کشور نزد جهان غیر غربی است. البته در اینجا باید به نارضایتی از اروپای غربی نیز اشاره کرد.

ایالات متحده آمریکا به عنوان یک ابرقدرت نفوذ زیادی بر سیاست جهانی دارد که البته باید توجه داشت که این نفوذ همواره با رضایت مورد پذیرش قرار نگرفته است.

سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا در خاورمیانه خیلی موفقیت آمیز نبوده است. همچنین سیاست آمریکا در افغانستان نیز توفیقی نداشته است و با موفقیت همراه نبوده است.

در واقع سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه به گونه ای بوده است که به وسیله بسیاری از کشورها در ضدیت با اسلام تعبیر و تفسیر شده است. در واقع همین سیاست باعث نارضایتی از ملت آمریکا نیز شده است.
متاسفانه سیاستهای دولت آمریکا در خاورمیانه به گونه ای بوده است که برخی گروهها را به این سمت و سو کشانده که حملات تروریستی را علیه این کشور تدارک ببینند.

راه حلی که برای مقابله با تروریسم از سوی غرب ارائه می شود حتی با فرض اینکه واقعا قصد و نیت چنین کاری وجود داشته باشد راه حلی نظامی است که راه مقابله با تروریسم نیست؟

بله در واقع بخشی از معضل تروریسم این است که غرب در وهله اول نمی داند و مطمئن نیست که چه عاملی در گام اول برای جلوگیری از رشد تروریسم لازم و  ضروری است. در واقع علل و عوامل ساختاری در مبارزه با تروریسم بر اساس راه حلهای ارائه شده از سوی غرب نادرست است. همیشه نمی توان با گروههای تروریستی به بحث و گفتگو نشست. بسیاری از آنها اساساً با آن ارزشهای ارائه شده و آنچیزی که غرب بر آن توجه و تمرکز دارد و آنرا به عنوان ارزش مطرح می کند مخالف هستند و آشتی و سازگاری با آن ارزشها به هیچ عنوان ندارند.

هنگامی که غرب در مناقشاتی که در جهان غیر غربی وجود دارد از جمله عراق و افغانستان دخالت می کند در واقع اتفاقی که می افتد این است که بخشی از جمعیت این کشورها را به طور خودکار "منزوی" و "بیگانه" می سازد.همین بیگانه سازی زمینه های شکل گیری تروریسم را مهیا می سازد.

حتی زمانی که یک کشور و یا گروههای مخالف دولتی از غرب بخواهند که مداخله نظامی انجام شود نیز شاهد این امر خواهیم بود. از سوی دیگر چون تمامی شرایط در کنترل نیست شاهد بلایا و مصائب انسانی نیز خواهیم بود.

در واقع یکی از عوامل شکل گیری تروریسم این است که غرب ارزشهای خود را به عنوان ارزشهای جهانشمول معرفی می کند و گاهی سعی دارد این کار را با زور انجام دهد و گروههایی نیز در مقابل آن واکنش نشان می دهند؟

بله همین طور است. برای نمونه در حال حاضر ایالات متحده این تصور را دارد که می تواند مدل دموکراسی خودش را به هر جایی که خواست صادر کند. آمریکا در این نگرش عمدتاً تفاوتهای فرهنگی این مناطق را نادیده می گیرد.

یکی از مسائلی که در مبارزه با تروریسم حتی با فرض وجود چنین اراده ای از سوی غرب مورد غفلت واقع شده بی توجهی به علل و عوامل ساختاری آن بوده است. چه مکانیسمهایی برای رفع خشونت ساختاری و شکل حاد آن در قالب تروریسم وجود دارند؟

یکی از نهادهایی که مسئول رفع خشونت ساختاری در جهان است سازمان ملل متحد است. اما قدرت این سازمان در مقایسه با قدرتهایی چون ایالات متحده آمریکا ناچیز است. در حال حاضر یکی از علل وعوامل ساختاری خشونت "فقر" است. هم اکنون فقر یکی از معضلات جهانشمول است که گستره وسیعی دارد. اگر  شرایط اقتصادی برای کشورهای فقیر به گونه ای باشد که تا حدی بتوانند شرایط اقتصادی خود را بهبود بخشند بخشی از راه حل مقابله با خشونت ساختاری طی خواهد شد.

اما غرب در این خصوص سابقه خوبی ندارد. اگر تاریخ استعمار را مرورکنیم درخواهیم یافت که غرب در این زمینه سابقه خوبی ندارد. آنچیزی که تحت عنوان "جهانی شدن" از آن یاد می شود نیز تنها مطلوب غرب بوده است و می توان آنرا استعمار در شکل جدید آن تلقی کرد.

تفاوتهای مذهبی نیز می تواند منجر به خشونت شود ولی ریشه این اختلافات به گمان من ناشی از شرایط اقتصادی است و ریشه در اقتصاد دارند. اگر چه برای رفع و زدودن خشونت ساختاری نتوان راه حلی ارائه داد که انرا کاملاً از بین ببرد ولی یقیناً کاهش بی عدالتی در سطح جهانی باعث کاستن از خشونت ساختاری خواهد شد.

.............

گفتگو از جواد حیران نیا