مجله مهر- "سینمای ایران رو به نابودی است"، "تا دو هفته دیگر، سالنهای سینما تعطیل میشوند"، "مطمئن باشید سینماها تعطیل میشوند اگر..." و... اینها تیترهایی است که به نقل از برخی فعالان و آگاهان بر تحولات سینمای ایران از ابتدای سال 91 به کرات در رسانهها مختلف منتشر شده و کماکان هم میشود. مروری بر مرجع طرح این "هشدار"ها و نیز استدلال ایشان گواهی است بر غیرتبلیغاتی و اصیل بودن آنها اما چرا با گذشت بیش از 9 ماه از سال هنوز خبری از "تعطیلی" نیست و اتفاقاً اخبار منتشر شده درباره جشنواره سیویکم فیلم فجر نشان از شوروحال سینماگران برای ارائه آثار دارد؟
تناقض موجود در این فضا جدی است چراکه هم به راحتی نه میتوان هشداردهندگان را با توجه به تنوع دیدگاهشان به "اغراق" و "سیاهنمایی" متهم کرد و نه میتوان آمار و ارقام مدیران در توصیف چرخه تولید در سینمای ایران را زیر سوال برد. برای رسیدن به تصویری روشنتر از این تناقض کمی صبر کنید؛ در این گزارش بهدنبال پاسخی برای همین ابهام هستیم.
هشدار اول؛ بحران در مدیریت اکران سینماها
با مروری بر محورهای اصلی هشدارها نسبت به تعطیلی سینما میتوان دریافت اصلیترین وجه اشتراک این هشدارها بحث "بحران مخاطب" بودهاست. نکتهای که یکی از پرچمداران طرح آن در سال جاری امیرحسین علمالهدی از کارشناسان سینمای بود. این کارشناس اقتصاد سینما که همزمان با برگزاری جشنواره سیام فیلم فجر با استناد به ترکیب آثار درباره شرایط اکران در سال 91 هشدار داده بود در روزهای پایانی بهار در گفتوگو با رسانههای مختلف تأکید کرد: "در صورت ادامه روند فعلی اکران 50 تا 80 سینما در سراسر کشور عملاً تعطیل خواهند شد."
استدلال علمالهدی در این زمینه ناظر بر مجادلات و اختلافات در حوزه مدیریت اکران سینماها بود. مجادلاتی که چندی بعد نیز سبب انتشار بیانیهای از سوی کارگردانان و تهیهکنندگان فیلمهایی شد که قرار بود همزمان با عید سعید فطر به اکران عمومی درآیند. سینماگران امضاکننده این نامه خواستار پیگیری هر چه سریعتر شرایط اکران شده وهشدار دادند که اگر این شرایط ادامه پیدا کند، سینمای ایران به تعطیلی کشیده خواهد شد.
هشدار دوم؛ حکایت مالیات و عوارض سالنهای سینما
بحران مدیریت اکران اما تنها محور هشدارها نبود چراکه در این میان شرایط اقتصادی ایجاد تعادل میان دخل و خرج سالنهای سینمایی را برای سینماداران دشوار کرده بود. افزایش قیمت گاز، آب و برق در کنار مالیت و عوارض شهرداری شرایطی را برای سینماداران فراهم آورد که ناگزیر از نامهنگاریهای سرگشاده به مسئولان مربوطه شدند.
این نامهنگاریها که جریان آن محدود به سال جاری نیست و از سالهای قبل آغاز شده بود امسال و در اواخر پاییز منجر به انتشار نامهای هشدارآمیز به امضا سینماداران شد. سخنگوی شورای صنفی نمایش برای اولینبار از ارسال این نامه خبر داد و تأکید کرد سینماداران درباره احتمال تعطیلی کامل سالنهای سینمایی در آیندهای نزدیک به دلیل وضعیت نامناسب اقتصادی هشدار داده و از دولت و مجلس برای رفع این بحران کمک خواستهاند.
طبق اعلام شورای صنفی اکران از چهارشنبه 8 آذرماه چهار فیلم "من مادر هستم" (فریدون جیرانی)، "بیخود و بیجهت" (عبدالرضا کاهانی) و "زندگی خصوصی آقا و خانم میم"(روحالله حجازی) روانه پرده سینماها شدند و طبق هشدار سینماداران قرار بر این بود که در صورت عدم حل معضل سالنهای سینمایی پس از این آثار هیچ فیلم دیگری اکران نشود. تهدیدی که البته تا به امروز عملی نشده است.
هشدار سوم؛ عدهای کمر به قتل سینما بستهاند!
در کنار کیفیت مدیریت سینما و انتقاد از برخی کمکاریها، طیفی از هشداردهندگان خبر از "تعمد یک جریان" برای نابودی سینمای ایران دادند. مجمع فیلمسازان سینمای ایران یکی از همین معترضان است که ماه قبل با صدور بیانیهای تأکید کرد: "مردم ایران و آنها که قلبشان برای فرهنگ و هنر ایران اسلامی میتپد، طی سالهای اخیر شاهد جریانی بودهاند که کمر به قتل سینمای ایران بسته است. جریانی که اگر تدبیر خردمندان آن را متوقف نکند، رفته رفته و در آیندهای بسیار نزدیک، شاهد مرگ این سینما خواهیم بود."
در این بیانیه که امضای سینماگرانی چون علیرضا داودنژاد، مهدی فخیمزاده، کیومرث پوراحمد، مجیدقاریزاده، مهردادفرید، داود موثقی، منوچهرمصیری، محمد احمدی و عزیزاله حمیدنژاد بر پای آن بود هشدار داده شد: "بیم آن میرود مسئولان و مدیران فرهنگی کشور نیز ناخواسته چنین جریانی را همراهی کنند و در تشییع پیکر بیجان این سینما جلودار همه باشند!"
اندکی بعد شورای مرکزی انجمن تهیهکنندگان مستقل سینمای ایران هم در بیانیهای ششبندی هشدار دادند که "هر روز فضا برای تنفس و فعالیت بخش خصوصی تنگتر شده و روند حضور رانتخواران بخش عمومی و دولتی، تولیدات مستقل سینمای ایران را به مخاطره انداخته است." در این بیانیه ضمن تأکید بر اینکه "سالنهای سینمای کشور، بخصوص سالنهای بخش خصوصی در آستانه تعطیلی قرار دارند" آمده بود: "مسئولیت مجموعه اقداماتی که به این شرایط حاد تبدیل شده با سازمان سینمایی است."
پرچمدار این تحلیل درباره شرایط حاکم بر سینمای ایران بهروز افخمی است. کارگردانی که چند سال پیش در یک برنامه تلویزیونی مدعی شد که عدهای برای نابودی سینمای ایران نقشه کشیده و آرامآرام در حال اجرای آن هستند. افخمی هفته گذشته در گفتوگو با هفته نامه "نگاه پنجشنبه" باردیگر بر این تحلیل تأکید کرد و گفت: "چهار پنج سال پیش گفتم از نظر من سینما مرده است، خیلیها به آن واکنش نشان دادند اما امروز دیگر استخوانهای سینما هم باقی نمانده است. وقتی صاحبان سینما میخواهند سالنهایشان را تعطیل کنند فکر نمیکنم کسی بتواند ادعا کند چنین سینمایی سینمای زنده و باقی است!"
بازتاب هشدارها؛ مرثیهسرایی رسانهها و سکوت مدیران
طبیعت داستان این بود که این هشدارها بیش از هر چیز منجر به تغییر رویه و اصلاح برخی امور در حوزه مدیریت سینمایی شود اما آنچه شاهد بودیم بیشتر بازتاب رسانهای هشدارها در قالب مرثیهسرایی برای سینما و همزمان سکوت مسئولان سینمایی بود. جالب اینکه در این میان بخش قابل توجهی از بازتاب این هشدارها در رسانههای بیگانهای نمود داشت که طبیعتاً سهمی از تعطیلی و یا ادامه حیات سینما در ایران نخواهند داشت.
با وجود تمام این تفاسیر سینمای ایران امروز بهنسبت سال قبل در حوزه تولید حداقل از نظر کمی نه فقط افت نکرده که به تأیید آمار شرایط مطلوبتری هم دارد. به گزارش واحد پشتیبانی تولید بنیاد سینمایی فارابی تا اول دی ماه امسال، 22 فیلم آماده نمایش (اکران نشده)، 21 فیلم در مرحله صداگذاری، 9 فیلم در مرحله تدوین، 12 فیلم در مرحله فیلمبرداری و 45 فیلم در مرحله پیش تولید قرار دارند و این آماری امیدوارکننده است.
یک نگاه متفاوت؛ سینما را از نو به وجود آوریم
در میان این هشدارها و امیدها اما واقعیتی را نمیتوان نادیده گرفت. بهروز افخمی در همان مصاحبه به نکته قابل تأملی اشاره میکند که در حل تناقض مورد مبحث در ابتدای این گزارش میتواند موثر باشد: "امروز بدن سینما مرده و از بین رفته، اسکلت آن اما قویتر شده است. یعنی زیرساخت فنی سینما قویتر شده. ما الان سالنهایی داریم که واقعاً میتوان درآنها فیلم نمایش داد در حالی که 15 سال پیش اینگونه نبود و من فکر میکردم ما اصلاً برای چه داریم فیلم میسازیم. الان هم وسایل فنی، هم امکانات تولید و هم امکانات لازم برای نمایش درست فیلم وجود دارد."
کارگردان "عروس" براساس همین تحلیل معتقد است: "اگر فیلمسازها واقعاً علاقند به سینما و فیلمسازی باشند به نظرم این امکان را دارند که دوباره شروع کنند؛ مثل چندباری که قبلاً در تاریخ سینمای ایران سینما از نو به وجود آوردهاند. الان هم میتوان این کار را کرد به شرطی که در این اوضاع و احوال افسردهای که هستیم، نباشیم. افسردگیای که دلیلی هم ندارد و فقط دوست داریم ادای افسردگی دربیاوریم."
آنچه واقعاً نیاز به هشدار دارد
اینکه چقدر میتوان با این تحلیل موافق بود یا مخالف بحث دیگری است اما واقعیتی در آن نهفتهاست که جای تأمل دارد. سینمای ایران امروز همانقدر که در حوزه سختافزار پیشرفت کرده و به توفیقاتی دست پیدا کرده، در زمینه نرمافزار نه فقط درجا زده که در مواردی پس رفت کردهاست و این میتواند بهانه اصلی تمام هشدارها باشد.
دلسردی و ناامیدی نه فقط در محتوای آثار سینمای ایران که در پروسه تولید و مدیریت سینمای ایران چنان سایه انداخته که گویی پر کردن فرم جشنواره فجر هم حکم امضای قرارداد پایان کار برای سینماگران پیدا کرده و کمتر نشان از شوروحال حاصل از آمادگی برای حضور در یک "جشن" دارد.
معضلاتی چون آب و برق و مالیات لاینحل نیست اما درجازدن و ناامیدی بلایی غیرقابل جبران است. مخاطب سنیمای ایران هم اگر امروز دل و دماغی برای حضور در سالنهای سینما ندارد شاید نگران ابتلا به همین ناامیدی است؛ نامیدیای که دم زدن از مرگ سینما بیشتر به آن دامن میزند. سینمای ایران واقعاً پیر شده از بس درباره "مرگ" خود شنیدهاست!