به گزارش خبرنگار سياسي "مهر " غروب روز سه شنبه خيابان پاستور پر بود از هياهوي بچه هايي كه به دعوت رئيس جمهور براي افطار آمده بودند.
از دختر بچه هاي 6 ساله تا پسرهاي نوجوان 15 ساله در اين جمع حضور داشتند. بچه ها در مسجد سلمان كه در نهاد رياست جمهوري واقع است بي صبرانه منتظر ورود احمدي نژاد بودند.
وقتي رئيس جمهور وارد مسجد شد بچه هايي كه در صف نماز نشسته بودند براي اداي احترام از جا بلند شدند و عده اي هم به سمت رئيس جمهور دويدند.
در اين ميان دوتن از دختران كه 7-8 ساله به نظر مي رسيدند دست به دست هم از ميان جمعيت عبور كردند و يكي از آنها به ديگري گفت اوناهاش ،اوناهاش ديدمش و بعد سعي كردند جلوتر بروند كه موفق نشدند!
رئيس جمهور تا رسيدن به صف نماز چند دقيقه اي را در ميان جمع بچه ها به احوال پرسي گذراند.خوشحالي كودكان ازديدن رئيس جمهور از چهره هاو نگاهشان به وضوح مشخص بود.هركدامشان سعي مي كردند به نوعي خود را به رئيس جمهور برسانند.
احمدي نژاد پس ازاقامه نماز جماعت در جمع گرم و صميمي كودكان و نوجوانان بي سرپرست كه تحت پوشش كميته امداد و بهزيستي بودند حاضر شد و ضمن صرف افطاري با تك تك آنان گفتگو كرد.
بر سر ميز هاي ديگر جنب وجوش خاصي وجود داشت بچه ها به جاي اينكه مشغول خوردن شام باشند مدام از مسئولان سالن و اعضاي تيم حفاظت، بدون اينكه از نوع مسئوليت آنها خبر داشته باشند مي پرسيدند پس رئيس جمهور كي سر ميز ما مي آيد؟
خيلي از بچه ها از رئيس جمهور امضاء مي خواستند ورئيس جمهور هم قول مي داد كه پس از بازديد از همه بچه ها، به همه آنها امضاء دهد. اما اشتياق و اصرار بچه ها براي گرفتن امضاء آنقدر زياد بود كه رئيس جمهور دلش نمي آمد در خواست آنها را رد كند. بنابراين همانجا مدتي مي ايستاد و كارت هاي كوچك آنان را امضاء مي كرد.
دختر كوچولويي كه به سختي خودش را به ميان جمع رساند با دراز كردن دستش به طرف رئيس جمهور از او خواست تا كارتش را امضاء كند، اما احمدي نژاد براي اينكه به باقي بچه ها هم سر زده باشد با لبخندي به او گفت :بعدا امضاء مي كنم اما دخترك با اصرار گفت خب الان امضاء كنيد! كه در اين لحظه احمدي نژاد تسليم خواست او شد و گفت: چشم امضاء مي كنم. دختر كوچولو كه حسابي خيالش راحت شده بود كه بالاخره امضاء را گرفته دوباره و اين بار با افتخار و صداي رسايي گفت : من دخترشهيدم ها!
شبكه خبر كه گويا نتوانسته بود با رئيس جمهور در اين مهماني مصاحبه بگيرد لگوي خود را به دست پسر بچه اي سپرد و او هم مقابل رئيس جمهور قرار گرفت و پرسيد :ببخشيد شما قرار است چه كارهايي براي مردم ايران انجام دهيد؟ احمدي نژاد كه مصاحبه را جدي گرفته بود پس از گفتن بسم الله الرحمن الرحيم مكثي كرد و پرسيد حالا مصاحبه شما جدي است؟ پسر بچه هم قاطعانه جواب داد: بله خبرنگارم . بعد رئيس جمهور پرسيد خبرنگار كجا؟ اينجا بود كه پسرك نتوانست جواب دهد و گزارشگر شبكه خبر در گوش او گفت" شبكه خبر" و پسر هم بلند گفت "شبكه خبر"
در اينجا ديگر احمدي نژاد بود كه از پسر بچه سئوال مي كرد .
شما چند سالتونه؟
11سال
دوست داري چه كاره بشي؟
خلبان بشم تا از آسمون زمين و نگاه كنم!
تو بايد خلبان بشي كه به كشور و مردمت خدمت كني. باز هم سئوال داري؟
فرحناز رضايي دختر 15 ساله اي بود كه شايد از اولين بچه هايي بود كه توانست خيلي طولاني با رئيس جمهور از هر دري سخني بگويد و وقتي رئيس جمهور را ديد خيلي محترمانه از او خواست تا چند دقيقه اي بنشيند و به حرفهاي او گوش دهد احمدي نژاد هم فورا به در خواست او جواب مثت داد و در كنار او نشست .آنچه درپي مي آيد حاصل گفتگوي او با رئيس جمهور است:
فرحناز:من راي اولي ام وقتي حرفهاي شما رو براي انتخابات شنيدم مطمئن بودم كه مي تونيد مشكلات سازمان بهزيستي و مربيان مارو هم حل كنيد، به همين خاطر به شما راي دادم. اگر وقت كرديد به مجتمع ما هم سري بزنيد.
احمدي نژاد: كدام بهزيستي هستيد؟ آدرسش كجاست؟
فرحناز:بهزيستي آسيه، خيابان كميل ،بين خوش و سلسبيل ،كوچه شهيد منصور جواديون ،پلاك 24
بعضي از مربيان ما با سابقه كار 20-30 سال ماهي 150 هزار تومان حقوق مي گيرند خواستم حالا كه فرصت كردم با شما صحبت كنم مشكل آنها را هم بگم.
بعضي از بچه ها هم هستند كه كه پدرو مادر دارند ،اما خانه ندارند .اگه مي تونيد براي آنها خونه تهيه كنيد تا در كنار پدر مادرشون زندگي كنند. يكي از بچه ها هست كه دوست داره پيش پدرش زندگي كنه اما پدر ش به مسئولان بهزيستي مي گه به من خونه بديد تا بچم رو ببرم وخودم از اون نگه داري كنم.اگه مي تونيد به ما سر بزنيد و از نزديك مشكلات ما رو ببينيد.
احمدي نژاد:چشم حتما به شما سر مي زنم.
فرحناز:چشم اميد ما به شما ست.
احمدي نژاد:اميد شما به خدا باشد.
فرحناز:درسته كه خدا هست اما بعد از خدا شما هستيد.
احمدي نژاد:اميد شما اول خدا، دوم خدا، سوم خدا،و باز هم خدا باشد.
فرحناز: مي دونم كه اول و آخر خدا هست اما شما هم هستيد قراره چهار سال رئيس جمهور ما باشيد. اين هم اولين ديدار و آخرين ديدار ما نيست ان شاالله ديدار هاي بعدي هم با شما داشته باشيم .
احمدي نژاد: دعا كنيد مشكلات حل شود.
فرحناز:شما براي هم دعا كنيد.راستي پدر يكي از بچه ها زندانه .هر شب دور او جمع مي شيم .مي گه پدرم رو مي خوام .اگه مي شه كاري كنيد پدرش از زندان آزاد بشه.سري هم به زندانها بزنيد.
احمدي نژادخطاب به اعلايي مسئول تشريفات رياست جمهوري مي گويد مشخصات پدراين دختر بچه را بگيريد.
فرحناز:من مي خوام سال آينده رشته كودكياري بخوونم و مربي سازمان بهزيستي بشم ان شاالله با بچه ها همينجا مي يايم و شما را مي بينيم .شما ما را حمايت كنيد.بچه ها استعدادهاي زيادي دارند اما مشكل اينه كه بيشتر به خانواده هاشون فكر مي كنند .يكي از بچه ها كلاس سوم ابتداييه اما كار نقاشي او به حديه كه تابلو مي كشه.ما نياز داريم كه آينده مون رو تامين كنند.
احمدي نژاد: به استعدادها فكر كنيد كه اميدمان را زياد مي كند.
فرحناز: ما هميشه اميدواريم ؛اول به خدا بعد هم به پدرمان كه شما جاي پدرمون هستيد.
فرحناز:راستي از انرژي هسته اي چه خبر؟من هر شب اخبار ساعت 9 را گوش مي كنم بالاخره با انرژي هسته اي چه مي كنيد؟
احمدي نژاد:كار مي كنيم. جوانان ما آن را به دست آورده اند.
فرحناز: بعضي ها مي گن انرژي هسته اي حق ملت ايران نيست.
احمدي نژاد: آنها براي اينكه همه چيز دست خودشان باشد اين حرفها را مي زنند.
فرحناز: شنيدم كه آنها مي گن ايران نفت و گاز داره بنابراين ديگه لازم نيست انرژي هسته اي داشته باشد.اگر اينطوره اونها كه خودشون هم نفت و گاز دارن . پس آنها هم نبايد انرژي هسته اي داشته باشند.به نظر من اگر ما جوونها دست به دست هم بديم به كمك شما مي تونيم به سوخت هسته اي دست پيدا كنيم.
احمدي نژاد:شك ندارم.
فرحناز:اجازه مي ديد يه شعربراي شما بخونم:
احمدي نژاد:بخون عزيزم.
با آمدنت پدر جان در اين بدنم آمد جان
من خسته شدم تابم ده من تشنه شدم آبم ده
اين كاسه من آبش كن اين چشم من است خوابش كن
اي دست چون پروانه باغ تو شده اين خانه
من برگ شدم نازم كن من غنچه شدم بازم كن