به گزارش پایگاه اطلاع رسانی آیت الله هاشمی رفسنجانی می نویسد که آیت الله هاشمی رفسنجانی در سالروز بازگشت آزادگان به کشور از شادی غیر قابل توصیف خود از آن روز تاریخی نوشت. متن دستنوشته ایشان به همین مناسبت بدین شرح است:
وقتی به لحظه ورود آزادگان به وطن میاندیشم، تمام وجودم سرشار از شور و شعف میشود. عزیزانی که در راه دفاع از انقلاب اسلامی و وطن در بند بودند، مخصوصاً در سیاهچالهای رژیمی که بویی از انسانیت نبرده بود. به واسطه سوابقی که در زندان داشتم، میدانستم هر لحظه حبس چقدر سخت میگذرد!!.
به ویژه اینکه شرایط اسرای ما در عراق از دو جهت متفاوت بود: اولاً آنان در یک کشور دیگر که ۸ سال با ما مشغول جنگ بود، اسیر و محبوس بودند. ثانیاً از قبول قطعنامه و پذیرش آتشبس چند ماهی گذشته بود و عزیزان در بند ما در برزخی از خوف و رجاء بودند.
در آن حال و هوا، وقتی خبر ورود اولین گروه از آزادگان را شنیدم، ناخودآگاه به یاد روح خدا افتادم که همین چند ماه پیش به خدا پیوسته بود. میدانستم غم فراق آن عزیز سفر کرده، در برگشتن فرزندان در بندش، هم برای آزادگان و هم برای مردم ایران تازه و سنگینتر میشود. اسرا با کولهباری از رنج و محنت چندین ساله اسارت و با امید وجود دلگرمکننده امام(ره)، میآمدند.وقتی خبر همراه با تصاویر بازگشت اولین گروه آزادگان را شنیدیم و دیدیم که چگونه از مرز خسروی وارد میهن خویش میشوند، حالتی به من دست داد که هنوز هم پس از گذشت چندین سال نمیتوانم توصیفش کنم.
میدانستم چه ساعات و لحظاتی بر آنان گذشته است، وقتی که در کنار پیکرهای مطهر همرزمان شهیدشان، دستبند اسارت بر دستهایشان بسته میشد، وقتی که با حالتی تحقیرآمیز آنان را سوار بر خودروها میکردند و در جهت مخالف جادههای منتهی به وطن، به سوی عراق میبردند، وقتی که به زور از آنان میخواستند جلوی دوربینهای تلویزیونی از خوشحالی اسارت!! بگویند، وقتی که دور از چشم صلیب سرخ جهانی بینشان بودند و یا نامههای خانوادهها را برای شکنجه روحی به آنان نمی دادند، وقتی که با شلاقها پذیرایی میشدند، وقتی که تن نحیفشان به جرم سجود بر خاک نمناک زندان زیر ضربههای شلاق کبود میشد، وقتی که خبرهای دروغین شکستهای رزمندگان ایرانی را از بلندگوهای زندانها پخش میکردند تا زنجیر مقاومت آنان را بگسلند، وقتی که خبر رحلت امام(ره) را با آب و تاب فراوان میدادند و نمیگذاشتند برای تسلاّی دل خویش گریه کنند و مخصوصاً وقتی که جنگ تمام شده بود و آنان از زمان آزادی خویش میپرسیدند و بعثیها آن کلام زندانیان رژیم پهلوی به مبارزین را تکرار میکردند که آنقدر باید بمانید تا موی سرتان مانند دندانهایتان سفید شود!!
در این شرایط سخت بود که پیکی از سوی مرحوم یاسر عرفات با نامه دیکتاتور عراق رسید. نامهای که تداوم تبادل آن منجر به آزادی آزادگان شد مکاتبات حساس و کارگشای اینجانب با صدام دیکتاتور بغداد در فضا و شرایطی خاص از بیم و امید شکل گرفت که نهایتاً به آزادی آزادگان انجامید.
ظرافت سیاسی ایجاب میکرد که طی نامهها که مجموعاً ۱۲ نامه مبادله شد، شأن و جایگاه ملت ایران حفظ شود و از سوی دیگر دشمن بیمنطق را کما فیالسابق به کارهای غیرمنطقیتر نکشاند. خدا را شکر که صدام در لابلای نامهها، زیادهطلبی خویش در اشغال کویت را افشاء کرد و همین باعث شد که نامههای من با ادبیاتی خاص نوشته شود، ادبیاتی که حتی امروز وقتی حامیان دیروز صدام میخوانند، به خاطر نمکنشناسی صدام و روحیه بزرگوارانه مردم ایران عرق شرم بر پیشانی خویش میبینند. نامهها میآمد و میرفت تا در تاریخ ۲۳/۵/۶۹ آخرین نامه صدام آمد که نوشته بود: «مبادله فوری و همهجانبه اسرای جنگ به هر تعدادی که در عراق و ایران در اسارت به سر میبرند» و جالبتر اینکه در ادامه نوشت: «با این تصمیم، ما دیگر همه چیز روشن شده و بدین ترتیب همه آنچه را که میخواستید و بر آن تکیه میکردید، تحقق مییابد.»
صدام برای اولین بار- به ما- راست گفت، ایران به آنچه که میخواست رسیده بود و من در جواب او نوشتم: «اعلام پذیرش مجدد معاهده ۱۹۷۵ الجزایر از سوی شما راه اجرای قطعنامه و حل اختلافات را هموار ساخت» و از او خواستم که «آزادی اسرا با آهنگ و سرعت هرچه بیشتر ادامه یابد و تکمیل گردد.»
و بدین صورت بود که عزیزان در بند ما پس از سالها دوری، قدم بر خاک میهن اسلامی گذاشتند. به یاد دارم که پس از آزادی آنان، سید آزادگان مرحوم حجتالاسلام ابوترابی در یک جلسه طولانی و دو نفره، خط سیر حالات اسارت را از لحظه شروع تا لحظه پایان ترسیم کرده بود، حالاتی که هنوز هم وقتی به یاد میآورم، با اینکه سالها از آزادی آنان میگذرد، غم تمام وجودم را فرا میگیرد. اما خوشحالم که درایتهای امام راحل قبل از رحلت، شرایطی را فراهم کرد که امروز آن عزیزان را در میان خویش داریم و خوشحالترم که هنوز نیامده بودند که در مجلس شورای اسلامی قوانین بسیار نیرومندی برای خدمات به آنان در زندگی، اشتغال، درمان و مهمتر از همه تحصیل تصویب کردیم و الان قشر بسیار فرهیختهای در کشور داریم که اگرچه در میانسالی هستند، اما در کنار جانبازان، خانوادههای شهدا و مفقودان و انبوه ایثارگران سرمایههای بیبدیل جامعه ما میباشند و در این بین، سرنوشت نامعلوم گروهی از عزیزان که فکر میکردیم به صورت گمنام اسیر باشند، چون کوه بر دلمان سنگینی میکند.
در میان آزادگان عزیز، عزیزان آزاده دیگری داریم که اگرچه به وطن برنگشتند، اما در میانه اسارت، آزاد و رها شدند و علاوه بر اجر اسارت، ثواب مضاعف شهادت را نیز در پرونده زندگی افتخارآمیز خویش ثبت کردهاند. شهیدان عزیزی چون مهندس تندگویان که شهادت در اسارتشان اولاً نشان از ثبات قدمشان دارد و ثانیاً سبعیّت رژیم بعث را در تاریخ ثبت میکند، حال آنکه قوانین تمام جوامع و مراکز بینالمللی مربوطه، بر حفظ کرامت و سلامتی جسمی و روحی اسرا تأکید دارد.
اینجانب به همه آزادگان، مخصوصاً آنانی که در زمان فرماندهی من در جنگ به اسارت درآمدند، سلام و درود میفرستم و امیدوارم در کنار تلاش و کوشش خویش برای رونق زندگی فردی و اجتماعی، همچنان عزیز مردم ایران بمانند و اگر نارسایی و کمتوجهی و غفلتی در رسیدگی به مطالبات بر حق خویش احساس میکنند، مانند سالهای اسارت صبوری کنند و به مسئولان مربوطه نیز سفارش میکنم که قدر این دردانهها را بدانند که تک تکشان در کنار جانبازان، یادگاران جنگ و استوانههای مستحکم برای بقای خیمه انقلابند و بدانند حق آنان در مقابل صبر ارزشمندی که در زندانهای بعثیها داشتند، با هیچ اجر و مزد مادی ادا نمی شود و خدای بزرگ ما را نخواهد بخشید، اگر آنان در راه احقاق حقوق حقه خویش احساس کمتوجهی و یا خدای ناخواسته احساس غبن کنند، هرچند به خاطر آشناییهایی که با آنان داریم، میدانیم سالهای سخت زندان را برای اعتلای کشور و رضایت خداوند تحمل میکردند و همواره نزد مردم قدرشناس ایران عزیز و محترمند.
وقتی به لحظه ورود آزادگان به وطن میاندیشم، تمام وجودم سرشار از شور و شعف میشود. عزیزانی که در راه دفاع از انقلاب اسلامی و وطن در بند بودند، مخصوصاً در سیاهچالهای رژیمی که بویی از انسانیت نبرده بود. به واسطه سوابقی که در زندان داشتم، میدانستم هر لحظه حبس چقدر سخت میگذرد!!.
به ویژه اینکه شرایط اسرای ما در عراق از دو جهت متفاوت بود: اولاً آنان در یک کشور دیگر که ۸ سال با ما مشغول جنگ بود، اسیر و محبوس بودند. ثانیاً از قبول قطعنامه و پذیرش آتشبس چند ماهی گذشته بود و عزیزان در بند ما در برزخی از خوف و رجاء بودند.
در آن حال و هوا، وقتی خبر ورود اولین گروه از آزادگان را شنیدم، ناخودآگاه به یاد روح خدا افتادم که همین چند ماه پیش به خدا پیوسته بود. میدانستم غم فراق آن عزیز سفر کرده، در برگشتن فرزندان در بندش، هم برای آزادگان و هم برای مردم ایران تازه و سنگینتر میشود. اسرا با کولهباری از رنج و محنت چندین ساله اسارت و با امید وجود دلگرمکننده امام(ره)، میآمدند.وقتی خبر همراه با تصاویر بازگشت اولین گروه آزادگان را شنیدیم و دیدیم که چگونه از مرز خسروی وارد میهن خویش میشوند، حالتی به من دست داد که هنوز هم پس از گذشت چندین سال نمیتوانم توصیفش کنم.
میدانستم چه ساعات و لحظاتی بر آنان گذشته است، وقتی که در کنار پیکرهای مطهر همرزمان شهیدشان، دستبند اسارت بر دستهایشان بسته میشد، وقتی که با حالتی تحقیرآمیز آنان را سوار بر خودروها میکردند و در جهت مخالف جادههای منتهی به وطن، به سوی عراق میبردند، وقتی که به زور از آنان میخواستند جلوی دوربینهای تلویزیونی از خوشحالی اسارت!! بگویند، وقتی که دور از چشم صلیب سرخ جهانی بینشان بودند و یا نامههای خانوادهها را برای شکنجه روحی به آنان نمی دادند، وقتی که با شلاقها پذیرایی میشدند، وقتی که تن نحیفشان به جرم سجود بر خاک نمناک زندان زیر ضربههای شلاق کبود میشد، وقتی که خبرهای دروغین شکستهای رزمندگان ایرانی را از بلندگوهای زندانها پخش میکردند تا زنجیر مقاومت آنان را بگسلند، وقتی که خبر رحلت امام(ره) را با آب و تاب فراوان میدادند و نمیگذاشتند برای تسلاّی دل خویش گریه کنند و مخصوصاً وقتی که جنگ تمام شده بود و آنان از زمان آزادی خویش میپرسیدند و بعثیها آن کلام زندانیان رژیم پهلوی به مبارزین را تکرار میکردند که آنقدر باید بمانید تا موی سرتان مانند دندانهایتان سفید شود!!
در این شرایط سخت بود که پیکی از سوی مرحوم یاسر عرفات با نامه دیکتاتور عراق رسید. نامهای که تداوم تبادل آن منجر به آزادی آزادگان شد مکاتبات حساس و کارگشای اینجانب با صدام دیکتاتور بغداد در فضا و شرایطی خاص از بیم و امید شکل گرفت که نهایتاً به آزادی آزادگان انجامید.
ظرافت سیاسی ایجاب میکرد که طی نامهها که مجموعاً ۱۲ نامه مبادله شد، شأن و جایگاه ملت ایران حفظ شود و از سوی دیگر دشمن بیمنطق را کما فیالسابق به کارهای غیرمنطقیتر نکشاند. خدا را شکر که صدام در لابلای نامهها، زیادهطلبی خویش در اشغال کویت را افشاء کرد و همین باعث شد که نامههای من با ادبیاتی خاص نوشته شود، ادبیاتی که حتی امروز وقتی حامیان دیروز صدام میخوانند، به خاطر نمکنشناسی صدام و روحیه بزرگوارانه مردم ایران عرق شرم بر پیشانی خویش میبینند. نامهها میآمد و میرفت تا در تاریخ ۲۳/۵/۶۹ آخرین نامه صدام آمد که نوشته بود: «مبادله فوری و همهجانبه اسرای جنگ به هر تعدادی که در عراق و ایران در اسارت به سر میبرند» و جالبتر اینکه در ادامه نوشت: «با این تصمیم، ما دیگر همه چیز روشن شده و بدین ترتیب همه آنچه را که میخواستید و بر آن تکیه میکردید، تحقق مییابد.»
صدام برای اولین بار- به ما- راست گفت، ایران به آنچه که میخواست رسیده بود و من در جواب او نوشتم: «اعلام پذیرش مجدد معاهده ۱۹۷۵ الجزایر از سوی شما راه اجرای قطعنامه و حل اختلافات را هموار ساخت» و از او خواستم که «آزادی اسرا با آهنگ و سرعت هرچه بیشتر ادامه یابد و تکمیل گردد.»
و بدین صورت بود که عزیزان در بند ما پس از سالها دوری، قدم بر خاک میهن اسلامی گذاشتند. به یاد دارم که پس از آزادی آنان، سید آزادگان مرحوم حجتالاسلام ابوترابی در یک جلسه طولانی و دو نفره، خط سیر حالات اسارت را از لحظه شروع تا لحظه پایان ترسیم کرده بود، حالاتی که هنوز هم وقتی به یاد میآورم، با اینکه سالها از آزادی آنان میگذرد، غم تمام وجودم را فرا میگیرد. اما خوشحالم که درایتهای امام راحل قبل از رحلت، شرایطی را فراهم کرد که امروز آن عزیزان را در میان خویش داریم و خوشحالترم که هنوز نیامده بودند که در مجلس شورای اسلامی قوانین بسیار نیرومندی برای خدمات به آنان در زندگی، اشتغال، درمان و مهمتر از همه تحصیل تصویب کردیم و الان قشر بسیار فرهیختهای در کشور داریم که اگرچه در میانسالی هستند، اما در کنار جانبازان، خانوادههای شهدا و مفقودان و انبوه ایثارگران سرمایههای بیبدیل جامعه ما میباشند و در این بین، سرنوشت نامعلوم گروهی از عزیزان که فکر میکردیم به صورت گمنام اسیر باشند، چون کوه بر دلمان سنگینی میکند.
در میان آزادگان عزیز، عزیزان آزاده دیگری داریم که اگرچه به وطن برنگشتند، اما در میانه اسارت، آزاد و رها شدند و علاوه بر اجر اسارت، ثواب مضاعف شهادت را نیز در پرونده زندگی افتخارآمیز خویش ثبت کردهاند. شهیدان عزیزی چون مهندس تندگویان که شهادت در اسارتشان اولاً نشان از ثبات قدمشان دارد و ثانیاً سبعیّت رژیم بعث را در تاریخ ثبت میکند، حال آنکه قوانین تمام جوامع و مراکز بینالمللی مربوطه، بر حفظ کرامت و سلامتی جسمی و روحی اسرا تأکید دارد.
اینجانب به همه آزادگان، مخصوصاً آنانی که در زمان فرماندهی من در جنگ به اسارت درآمدند، سلام و درود میفرستم و امیدوارم در کنار تلاش و کوشش خویش برای رونق زندگی فردی و اجتماعی، همچنان عزیز مردم ایران بمانند و اگر نارسایی و کمتوجهی و غفلتی در رسیدگی به مطالبات بر حق خویش احساس میکنند، مانند سالهای اسارت صبوری کنند و به مسئولان مربوطه نیز سفارش میکنم که قدر این دردانهها را بدانند که تک تکشان در کنار جانبازان، یادگاران جنگ و استوانههای مستحکم برای بقای خیمه انقلابند و بدانند حق آنان در مقابل صبر ارزشمندی که در زندانهای بعثیها داشتند، با هیچ اجر و مزد مادی ادا نمی شود و خدای بزرگ ما را نخواهد بخشید، اگر آنان در راه احقاق حقوق حقه خویش احساس کمتوجهی و یا خدای ناخواسته احساس غبن کنند، هرچند به خاطر آشناییهایی که با آنان داریم، میدانیم سالهای سخت زندان را برای اعتلای کشور و رضایت خداوند تحمل میکردند و همواره نزد مردم قدرشناس ایران عزیز و محترمند.