تاریخ انتشار: ۱۵ بهمن ۱۳۹۲ - ۱۱:۵۲

در خاطرات بسیاری از روحانیون مبارز پیش از انقلاب از سنگی در مدرسه فیضیه با عنوان «سنگ انقلاب» نام برده می‌شود که مرور این خاطرات خالی از لطف نیست. گفتنی است این سنگ تا چند سال پیش در ضلع جنوبی مدرسه فیضیه و نزدیک درب ارتباطی مدرسه با حرم قرار داشت که به هنگام تعمیرات سال‌های اخیر به زیر رواق شمالی این مدرسه منتقل شده است.

مباحثات: این تخته‌سنگ از زمان مبارزات شهید نواب صفوی مورد توجه قرار گرفته است. چرا که وی برای نخستین بار برای رساندن صدای خود به حاضران در مدرسه و اغلب پس از اقامه نماز جماعت بر روی آن می‌رفت و به سخنرانی می‌پرداخت.

آیت الله مهدوی کنی در این باره می‌گوید: «فداییان اسلام قم در جلسات خود تصمیم گرفتند تا شش نفر از طلبه‌های فداییان اسلام پس از غسل شهادت هر روز در مدرسه فیضیه سخنرانی کنند و طلاب را نسبت به فجایع رضا شاه آگاه کنند تا هیچ طلبه‌ای در تشییع جنازه شرکت نکند. هر روز ساعت پنج بعد از ظهر، یکی از سخنگویان فداییان اسلام روی سنگ فیضیه – که بعدا به سنگ انقلاب معروف شد – سخنرانی می‌کرد» (۱)

پس از رحلت آیت الله بروجردی این سنگ تبدیل به محل سخنرانی بسیاری از مبارزان شد. «با مرگ آیت الله بروجردی و قرار گرفتن امام خمینی در رأس امور، این مدرسه به کانونی برای تصمیم‌گیری‌های مهم و پایگاهی برای افشاگری و روشنگری مردم در برابر رژیم شاهنشاهی تبدیل شد. بنابراین می‌توان گفت مطرح شدن مدرسهٔ فیضیه در صحنهٔ سیاسی کشور به سال‌های پس از ۱۳۴۰ بازمی‌گردد که اصلی‌ترین پایگاه سخنرانی امام و سپس شاگردان ایشان برای تهیه، تکثیر و توزیع اعلامیه، نامه‌ها و سخنرانی‌های امام می‌شود. همچنین در این مدرسه سنگی قرار داشت که سخنرانان انقلابی روی آن می‌ایستادند و سخنرانی می‌کردند از این رو این سنگ به «حجر انقلاب» معروف شد. (۲)

محمد جعفری گیلانی نیز در خاطرات خود از سنگ انقلاب می‌گوید: «در پی دستگیری دو نفر از طلاّب به خاطر یک مسئله جزئی – به دستور رئیس شهربانی -، آقایان محمد جواد حجتی کرمانی و علی حجتی کرمانی، سید هادی خسروشاهی و گرامی که تیپ‌های جوان آن روز حوزه بودند، درمدرسه فیضیه جمع می‌شوند. علی حجتی، روی سنگ معروف به حجرالانقلاب می‌ایستد و سخنرانی می‌کند.» (۳) و علی حجتی کرمانی نیز درباره سخنرانی‌های خود می‌گوید: «یکی دو سال قبل از فوت آیت الله بروجردی، در قضیه‌ای به دو نفر از طلاّب قم اهانتی شد، به طوری که آنها را دستبند زده و به شهربانی بردند. این، در حوزه خیلی اثر گذاشت. ما با عده‌ای از دوستان در مدرسه فیضیه جمع شدیم و روی همان سنگ معروف به «حجر الانقلاب» سخنرانی کردیم و طلاّب را تهییج کردم که باید به منزل آقای بروجردی برویم و تظلم کنیم که چرا شهربانی به طلاّب اهانت کرده است».