تاریخ انتشار: ۱۵ خرداد ۱۳۹۳ - ۰۴:۲۰

فصل سوم از کتاب خاطرات آیت الله مهدوی کنی به بیان وقایع مهم زندگی وی در دهه های 40 و 50 هجری شمسی می پردازد. در بخشی از این فصل، آیت الله مهدوی کنی ماجرای قیام 15 خرداد 42 را روایت می کند.

مجله مهر: کتاب «خاطرات آیت الله مهدوی کنی» که در سال 1385 توسط غلامرضا خواجه سروی تدوین و منتشر شده است، در 6 فصل به بیان خاطرات و ناگفته های زندگی رئیس مجلس خبرگان پرداخته است. فصل سوم  این کتاب به بیان فعالیتهای سیاسی و اجتماعی آیت الله مهدوی کنی در سالهای پیش از انقلاب به ویژه دهه چهل و اوایل دهه پنجاه پرداخته است.

در بخشی از این کتاب، روایت آیت الله مهدوی کنی از رخدادهای پانزدهم خرداد سال 1342 این طور نقل شده است:

«بنده روز15 خرداد 42 در تهران بودم. البته ایامی بود که ما از قم مهاجرت کرده به تهران برگشته بودیم. در آن روز من خبر دستگیری حضرت امام را در مدرسه مروی دریافت کردم. یادم است در روز دوازدهم محرم 15 خرداد آن سال از منزل به مدرسه مروی آمدم. آن ایام معمولا در مدرسه درس داشتم که شنیدم امام را دستگیر کردند. به طور کلی جوّ تهران حتی در خیابان های بالای شهر متلاطم بود. مردم به خیابان ها ریخته بودند. غیر از آنچه که ما در اطراف ناصر خسرو و بازار می دیدیم و می شنیدیم تظاهرات گسترده وعمومی بود و ساعت 9 صبح بود که ما این خبر را شنیدیم. بلافاصله همین خبر که در بازار پخش شد، اول صبح بود که تازه بازاری ها شروع می کردند به کار، یک دفعه تمام مغازه ها بسته شد و همه به خیابان ها ریختند، من می دیدم از طرف بازار جمعیت به طرفمیدانارک و خیابان ناصر خسرو و خیابان بوذرجمهری سابق می آید که اکنون به همین مناسبت [اسم آن خیابان را] پانزده خرداد می گویند. من اوایل خیابان 15 خرداد فعلی بودم، داشتم تلفن می زدم که اولین حمله پلیس را مشاهده کردم.دولت و پلیس همچنین حرکتی را قبل از آن انجام نداده بودند؛ یعنی آن حرکت عکس العملی در برابر حرکت عمومی مردم بود. بعد از آن من به توصیه دوستان و طلاب به مدرسه مروی رفتم. در آغاز حمله در مدرسه باز بود.یکی دو بار نیروهای پلیس به مدرسه حمله کردند؛ یعنی مردم را دنبال می کردند، داخل کوچه مروی می آمدند ومردم به طرف مدرسه می آمدند، پناه می گرفتند، آنها [پلیس ها هم] به مدرسه می آمدند، منتها داخل مدرسه نیامدند و متعرض کسی نشدند، ولی صدای تیراندازی ها مکرر همان طور می آمد تا ساعت پنج بعدازظهر مکرر به گوش می رسید. یادم است که سرو صدای تظاهرات و تیراندازی شنیده می شد، منتها صبح شدت بیشتری داشت. در آن هنگام من شعار "یا مرگ یا خمینی" را شنیدم که در کلمات مردم بود. ایشان در ادامه در خصوص دستاوردهای 15 خرداد اشاره می دارد که: بی تردید حرکت 15 خرداد دست آوردهایی برای نهضت امام به دنبال داشت. هر چنددر این حرکت گروهی از مردم شهید و گروهی دستگیر شدند و قیام عمومی ظاهراً سرکوب شد، ولی این گونه تحلیل چیزی بود که رژیم آن را تبلیغ می کرد و این حرکت راساخته و پرداخته گروهی خرابکار و کمونیست ها اعلام کرد. آتش زدن بعضی از کتابخانه های عمومی را با مواد آتش زا دلیل بر این ادعا عنوان می کرد. رژیم می گفت مردم ایران هیچ گاه دست به خرابکاری نمی زنند و مواد آتش زا در دسترس عامه مردم نیست، ولی طرفداران امام این گونه اعمال را کار خود رژیم می دانستند و می گفتند رژیم برای اینکه نهضت را مشوّه نشان دهد به این قبیل کارها متوسل میشود. تبلیغات رژیم در اذهان ساده اندیشان و رسانه های خارجی تا حدودی مؤثر بود و مورد قبول واقع شد، لکن نفوذ امام و روحانیت انقلابی در میان مردم جای خود را باز کرده بود و مسلمانان مبارز انقلابی- که در متن نهضت بودند- تحت تأثیر تبلیغات دولت واقع نمی شدند و مسئولان بلند پایه رژیم این مطلب را می دانستند که آنها با این ترفندها می خواهند چهره نهضت و رهبران آنها را مشوه و وابسته نشان دهند، ولی مردم به رهبران نهضت ایمان داشتند و این حرکت را یک حرکت خودجوش دینی و ملی دانسته تبلیغات رژیم آنها را درکار خود مصمم تر می کرد.»