شهرت سختی های خودشان را دارد اما خوب است. شیرین است. مردم الان خیلی ما را دوست دارند. در کوچه و خیابان ما را می بینند و سلام و احوالپرسی می کنند. دوستمان دارند و ابراز علاقه می کنند و می خواهند با ما عکس بگیرند و به نوعی گفت و گو کنند. خیلی از افراد معروف هستند که ممکن است چنین شرایطی نداشته باشند، یعنی محبوب نباشند. اما خوشبختانه والیبالیست ها به دلیل نتایجی که در سال های اخیر گرفتند، محبوب شده اند. این دوست داشتن خیلی خوب است اما گاهی هم اذیت می کند.
چند روز قبل در ترافیک اتوبان همت بودم. ترافیک سنگینی بود و همه اتومبیل ها یک سانت، یک سانت جلو می رفتند. ماشین هایی که دور من بودند همه سلام و احوالپرسی می کردند و تبریک می گفتند. یک پراید هم کنار من بود، که پوست روباه روی داشبوردش بود. گفت می خواهم به تو هدیه ای بدهم. برداشت و پوست روباه را به من داد. ابتدا نپذیرفتم اما بعد تشکر کردم زیرا آن چه داشت را به من داد. وقتی این هدیه را گرفتم پیش خودم گفتم، کی می شود بازی ها دوباره شروع شود و ما دوباره بازی ها را ببریم و غرور ملی این مردم را بالا ببریم و آن ها را خوشحال کنیم.
هفته ای یک شایعه ازدواج درباره ما می سازند. این حرف ها برای ما عادی شده است. اما برخی همین شایعات را باور می کنند و این موضوع برای ما ناراحت کننده است. مثلا من و محمد موسوی نشستیم و فسنجان خوردیم. بعد می آیند و همه جا یک عکس منتشر می کنند و هزار حرف از آن در می آورند که آدم شاخ در می آورد. برادر من! یک فسنجان بود و همسر یکی از دوستان آورده بود هیچ حاشیه دیگری نداشت. اکثر این شایعات برای ما خنده دار است. گاهی هم جریان خیلی بد می شود.
من بارها گفته ام و باز هم می گویم که در فضای مجازی هیچ فعالیتی ندارم. نه فیس بوک دارم و نه اینستاگرام و نه هیچ چیز دیگر. می گویند صفحه هایی هست که برای طرفداری از ما ساخته اند. این مشکلی ندارد دست آن ها را هم می بوسم. اما مشکل اینجاست که برخی به اسم من صفحه ای درست می کنند و می گویند که امیر غفور هستم.
در ابتدای سال فشار زیادی روی تیم ما بود. می گفتند بدون ولاسکو نمی توانید ادامه دهید. ولاسکو واقعا مرد بزرگی است و خیلی چیزها را به او مدیون هستیم اما این هم نبود که همه چیز والیبال ایران پای ولاسکو باشد. شاید اگر ولاسکو به ایران نمی آمد والیبال ایران به چنین جایگاهی نمی رسید. این را هم می گویم اما از طرفی در نظر داشته باشید که صرفا ولاسکو همه چیز والیبال ایران نبود. بازیکنان هم در پیروزی های گذشته بی تاثیر نبودند. ولاسکو نمی توانست با 12 بازیکن دیگر اینقدر موفق شود. او خوب زمانی به ایران آمد و خوب کار کرد و نتایج خوبی گرفت. مدیریت هم جفت و جور شد. امسال فشار زیادی داشتیم که شاید بدون ولاسکو نتوانیم نتیجه بگیریم. این موضوع اما انگیزه ما را هم بسیار بالا برد و نتایج خوبی گرفتیم.
کاملا درست است که کواچ 20 روز قبل از اولین مسابقه لیگ جهانی به ایران آمد. تا قبل از آن هیچ تمرینی با او نداشتیم. اما حسین معدنی مرحوم واقعا برای ما زحمت کشید و با او تمرینات خوبی داشتیم. تقریبا همان شکل کار ولاسکو را ادامه دادیم. کواچ تیم آماده ای را تحویل گرفت زیرا ما دو ماه قبل از آمدن او تمرین می کردیم. برخی نظرات کواچ با ولاسکو فرق می کرد اما با این همه تیم ملی والیبال ایران کاملا آماده به او رسید.
حسین معدنی در سالی سرمربی تیم ما بود که خیلی اتفاقات خاص در بازی ها افتاد. او انسان بسیار باشخصیت و خوبی بود و شرایط را خوب مدیریت می کرد. راستش من آن سال با حسین معدنی مشکل پیدا کردم. سر کلاس آنالیز دیر رفتم و در زدم اما درب را باز نکردند. از این که درب را باز نکرد خیلی ناراحت شدم. گفتم درب را باز کنید و بگویید اجازه نداری بیایی. او هم گفت سرمربی هستم و هر کاری می توانم بکنم. مدتی کاری به کار هم نداشتیم. مدتی با هم حرف هم نمی زدیم. خلاصه سرپرست آمد و خواست جلسه بگذارد. من خیلی کله شق بودم. سرانجام صحبت کردیم و حرف زدیم. در آخر گفت: "بازیکن بزرگ زیاد بوده است که افتخار زیاد کسب کرده باشد. اما آن هایی در ورزش می مانند که از نظر شخصیتی قوی باشند" او به من گفت: "سعی کن که از نظر شخصیتی قوی باشی. در حال حاضر از نظر والیبال شرایط خوبی داری اما سعی کن کاری کنی که مردم دوستت داشته باشد. به جای اینکه بگویند امیر غفور فقط والیبالیست خوبی است بگویند که او انسان با شخصیت و دوست داشتنی است."
روزی که حسین معدنی فوت کرد صبح سر تمرین رفتیم، خوشخبر آمد و گفت که او فوت کرده است. قیافه ها همه افتاد. کواچ آمد صحبت کند اما گفت نمی دانم چه بگویم. اما چیزی که می بینم حالت تمرین نیست. خوشخبر هم شروع به حرف زدن کرد. همین که حرف می زد همه بازیکنان بدون استثنا گریه می کردند. می گفت حسین گفته شوخی شوخی نمیرم؟ (سکوت می کند)
ین نقل قول را که ولاسکو گفته "حد والیبال ایران از نهمی لیگ جهانی بالاتر نمی رود" را نمی دانم از کجا آوردند. من هیچ گاه چنین حرفی از او نشنیدم. اتفاقا در یک جلسه خصوصی که با او داشتیم گفت: " می دانم که بدون من هم موفق می شوید و پیشرفت ها را ادامه می دهید." اصلا ولاسکو حرف دیگری نزد. این ها شیطنت هایی است که ایجاد کرده اند. ولاسکو گفت "من زمانی خوشحال می شوم که شما در عرصه جهان موفق شوید. خودم هم در سایت فدراسیون جهانی مصاحبه کردم که بگویم هنوز هم هیچ مشکلی بین ولاسکو و بازیکنان والیبال نیست. حتی ولاسکو به خاطر ایران، آمریکا را در لیگ جهانی شکست داد."
روزی حد آرزویم این بود که لژیونر شوم. دوست داشتم بهتریم بازیکن جهان شوم. اصلا زمانی که والیبال را شروع نکرده بودم، هدفم این بود که بهترین بازیکن جهان شوم. بازی های فوتبال جام جهانی 1998 را می دیدیم و دوست داشتم مثل آن ها بهترین بازیکن ایران شوم و مردم دوستم داشته باشند. تمام این ها را تصویر سازی می کردم. حتی به پدرم گفتم که می روم و پروجای ایتالیا بازی می کنم. هدف ما این بود که در لیگ جهانی هم مدال بگیریم. برخی گفتند که قناعت کردیم. اما معتقدم قدری در بازی آخر به مشکل خوردیم و گرنه این آرزو محقق می شد. هدف معمولا بالاترین چیز است. هدف من قطعا قهرمانی المپیک است البته شاید هم به آن نرسیم. وقتی تا شش تیم دنیا می رسیم چرا اول نشویم. هدف ما الان پنجمی جهان نیست. برای نمره 20 بخوانی 18 را می گیری. اگر هدف ما قهرمانی المپیک باشد و برای آن تلاش کنیم، شاید سکو را بگیریم. بالاترین هدف ما برای تیم ملی بالاترین جایگاه است. تمام توان خود را هم خرج می کنیم.
من هیچ چیزی از کاشان نگرفته ام. چرا، فرماندار شهر یک تابلو داد نماینده مجلس هم یک جعبه شیرنی آورد! شهردار را هم هنوز ندیده ام. گاهی هم هدیه ها متفاوت است. شنیدم به فرهاد قائمی در گنبد اسب داده اند. اما اکثر بازیکنان هدیه زیادی نگرفته اند. آنچه فرماندار و شهردار باید می دادند را لااقل من ندیدم اما من انتظار دارم. بله، درست است که همه ما برای ایران مبارزه می کنیم اما در خود ایران امیر غفور که مبارزه می کند، بچه کاشان است. اسم کاشان هم در تیم ملی هست. اگر من می روم و اسم کاشان هست باید مسئولان شهر هم به فکر باشند. مردم شهرم واقعا به من لطف دارند. از تبعیض با فوتبال ناراحت هستیم. نمی خواستم که اسم فوتبال را بیاورم. اما وقتی یک تیم می بازد و پاداش می گیرد ما می بریم و کسی به روی خودش نمی آورد چه معنی دارد؟ انگار برد و باخت والیبال تکراری شده است. ناخودآگاه این تفاوت ها تاثیر گذار است. با همه این ها بازیکنان والیبال برای پول بازی نمی کنند.
راستش من ناراحت شدم که رئیس جمهور برای دیدن والیبال به استادیوم نیامد. همه والیبالیست ها ناراحت هستند و اگر کسی بگوید ناراحت نیستم دروغ گفته است. نمی خواهم حالا زیاد گلایه کنم. اما عکس رئیس جمهور را در حال تماشای بازی تیم ملی فوتبال دیدیم در صورتی که چنین شرایطی برای والیبال نبود. اما یکسری قول ها دادند که هنوز محقق نشده است و ما هم مجبوریم تا سال آینده صبر می کنیم.
در ایام محرم به هیات صدره و سرفره کاشان می روم. در کاشان نخل می کشند و من هم به آن اعتقاد دارم. خیلی هم حاجت می دهد. شب عاشورا و تاسوعا دوره اش است. ظهر عاشورا هم به بازار می رود. شب دوره مراسمی دارند که هیات ها به مسجد های دیگر می روند و سینه زنی می کنند. ظهر عاشورا هم با نخل به بازار کاشان و کاروانسرا می روند.
پیگیر همه نتایج بازی ها بودم. بسکتبالی ها طبقه بالای ساختمان ما در بازی های آسیایی بودند. با آن ها رفت و آمد داشتیم. خیلی هم از اینکه قهرمان نشدند، ناراحت شدیم. ما خیلی با هم رفیق هستیم. آن اتفاقی که چهار سال قبل برای والیبال در گوانگجو افتاد حالا برای بسکتبال افتاد و قهرمان نشد. بازی های آسیایی جای اشتباه ندارد و چهار سال طول می کشد تا فرصت دوباره ای پدید آید. خود من هر روز بازی ها را چک می کردم. خیلی مهم است که رتبه ایران در آسیا چندم است. همه ما ورزشکار و سرباز ایران هستیم. قبل از بازی فینال داشتیم فینال بسکتبال ایران را دنبال می کردیم. در جریان بازی هم در تایم اوت نتیجه بسکتبال را می پرسیدیم. می خواهم بگویم که اینقدر نتیجه بازی دوستان برای ما مهم است. به نظرم این روزها نباید والیبال را با هیچ رشته ای مقایسه کنند.
همیشه مادرم می گوید که می خواهد بازی های من را در تیم ملی از نزدیک ببیند اما شرمنده او می شوم. کاش این مشکل حضور بانوان هم در سالن های والیبال حل شود. مشکلی اصلا وجود ندارد. در ایران حقوق زن و مرد برابر است پس چرا نباید خانم ها و مادران ما بتوانند بازی های تیم ملی را از نزدیک ببینند. شاید در گذشته برخی خانم ها رفتاری کردند که در سال های گذشته حساسیت هایی بوجود آمد. 6 هزار نفر تماشاگر خانم آمدند و شاید 6 نفر از آن ها رفتار خلاف عرف انجام دادند اما باید طوری این فضا مدیریت شود که به قول معروف به خاطر یک نفر درب مسجد بسته نشود.
من از 13 سالگی والیبال را شروع کردم و از 16 سالگی به تیم ملی رفتم. همه ابتدا می خواهند خلبان شوند اما من از پرواز می ترسم. ما در دوران مدرسه فوتبال بازی می کردیم، می خواستند برای تیم منطقه و استانی از ما تست بگیرند. احسان حاج صفی بچه محل ما در کاشان بود. او آمد به من حال بدهد که انتخاب شوم. آمد و همه را دریبل کرد و دروازه بان را هم دریبل کرد و پاس داد به من تا گل بزنم و انتخاب شوم اما من اوت زدم. این هم فوتبال بازی کردن من بود!