در میان الفاظ، کلمات پرشکوهى دیده مى‌شود که گویى جامه ارغوانى به تن کرده و دامن کشان بر زمین راه مى‌روند! و الفاظ دیگرى وجود دارد که با هیاهو، همچون لشکرى با آهنگ رزم، جلوه مى کنند و پاره اى دیگر مانند تیغ دودم، بران اند! و یا مانند نقاب، اهمیت و بزرگى معنى و مفهوم را زیر پرده مى پوشانند، و گاه همچون برق درخشان و لبخند آسمان در شب هاى زمستان!...

خبرگزاری مهر ـ گروه فرهنگ: جرج جرداق محقق و پژوهشگر مسیحی عالم ادبیات عرب، نیاز به معرفی چندانی ندارد چون محبت امیرالمومنین علی(ع) باعث آوازه و شهرت این مرد در جهان شده است. جرداق در نوشته‌ها و واگویه‌هایش با امام علی(ع) می‌گوید که نه مسلمان است و نه شیعه ولی علی(ع) را دوست دارد. می‌توان این جمله را به گونه‌های مختلف تفسیر کرد و شاید یکی از تفاسیرش این باشد که جرداق خود را تنها لایق این می‌داند که علی(ع) را دوست بدارد.

البته قدم گذاشتن در راه محبت امام علی(ع) و همین دوست داشتن به ظاهر ساده،‌ باعث خلق آثار عمیق فکری و ادبی درباره یکی از برجسته ترین شخصیت های جهانی (یکی از تعابیری که برای امام علی(ع) به کار می‌برد) شده است. بنابراین می‌توان این نتیجه را گرفت که محبت علی ابن ابی‌طالب(ع)، مسلمان، مسیحی، یهودی و ... نمی‌شناسد و جذبه‌ای است که می‌تواند هر انسانی را متوجه خود کند اما این مهم بستگی به این دارد که آن انسان، چقدر دریچه قلبش را به روی این آینه حضرت حق(ع) گشوده باشد.

با توجه به درگذشت جرج سمعان جرداق، که او را با لقب «عاشق امام علی(ع)» می‌شناسند، مروری بر سطرهایی از کتاب «امام علی صوت العداله الانسانیه» (امام علی صدالت عدالت انسانی) او خواهیم داشت. در ادامه سطرهایی از این کتاب را با ترجمه سید هادی خسروشاهی بازخوانی می‌کنیم:

-------------------

«على بن ابیطالب در منبر با آرامش خاطر و اعتماد کامل به خویشتن و سخن عادلانه خود، مى ایستاد و سخن مى گفت. او بسیار زیرک، سریع الادراک بود و راز دل مردم و هوس ها و خواست هاى درونى آنان را به خوبى مى دانست. دلى داشت مالامال از مهر آزادى، انسانیت و فضیلت، تا آنجا که چون زبان افسونگرش به سخن گشوده مى شد و راز درونش را بیان مى داشت، مردم خفته را بیدار مى‌ساخت و عواطف انسانى آنان را به جنبش درمى آورد.

درباره انشاى خطابى او، چیزى جز این نتوان گفت که این سبک، اصل صاحب کتاب الصناعتین « ابوالهلال عسکرى » . اساسى در بلاغت عربى است مى‌گوید: هنر تنها در ابداع معانى نیست، بلکه نیکویى لفظ، نغز و زیبابودن کلمات، پاکى و بى آلایشى، آراستگى و شیرینى آنها، به همراه صحت ترکیب و دورى آنها از سستى و ضعف، نیز از شرایط بیان اصیل است.

در میان الفاظ، کلمات پرشکوهى دیده مى‌شود که گویى جامه ارغوانى به تن کرده و دامن کشان بر زمین راه مى‌روند! و الفاظ دیگرى وجود دارد که با هیاهو، همچون لشکرى با آهنگ رزم، جلوه مى کنند و پاره اى دیگر مانند تیغ دودم، بران اند! و یا مانند نقاب، اهمیت و بزرگى معنى و مفهوم را زیر پرده مى پوشانند، و گاه همچون برق درخشان و لبخند آسمان در شب هاى زمستان!... »

-------------------

بخش دیگری از این سطور درباره بلاغت و فصاحت مولی علی(ع) در خطبه‌ها و جملات نهج‌البلاغه است. جالب است که بسیاری از مسلمانان در طول تاریخ سعی داشته‌اند تا این معنی را القا کنند که نهج‌البلاغه کتابی است که سید رضی (ره) آن را نوشته است و بسیاری از علمای دیگر مسلمان این مهم را ثابت کرده‌اند که نهج‌البلاغه گردآوری سید رضی از سخنان امام علی(ع) است و جرج جرداق مسیحی نیز هم‌صدا با این گروه از علمای مسلمان است و نهج‌البلاغه را با آن کلام معجزه‌گون از مجموعه کلمات و جملات امیرالمومنین می‌داند.

-------------------

«و باز در میان کلمات، الفاظى وجود دارند که در مقام نکوهش، چون پتکى بر سر کوفته مى شوند! و یا بالعکس، در مقام بخشایش و خوشنودى، چون آب زلال از چشمه جارى اند! و یا در بزرگداشت و تعظیم، همچون پرتو شهاب اند! و بعضى دیگر از واژگان، شکل و رنگ ویژه اى ندارند و فقط براى تقویت و تأکید جمله و تحکیم معنى به کار مى روند و درواقع با هر وضعى سازگارند! همه این صفات، بر خطبه ها و همه مفردات و تعبیرات امام على منطبق است. و علاوه بر اینها، به نظر مؤلف کتاب الصناعتین الفاظ اگر داراى آن صفات باشند خود نیکو است، پس اگر آنها در خطبه هایى مانند خطبه هاى على بن ابیطالب زیبایى لفظ را با جمال معنى و شکوه ظاهرى را با نیروى معنوى جمع کند، چگونه خواهد بود؟ و چه مقامى را در عالم سخن و سخنورى خواهد داشت؟

و اکنون مطلبى را نقل مى کنیم که در یکى از فصل هاى گذشته این کتاب، تحت عنوان «روح بزرگ» درباره «بیان» امام على به ویژه خطبه هاى وى گفته ایم: نهج البلاغه یا سبک و روش بلاغتى امام، از فکر و خیال و عاطفه، آیاتى به دست داده که تا انسان هست و تا خیال و عاطفه و فکر انسانى وجود دارد، با ذوق بدیع ادبى و هنرى وى پیوند خواهد داشت. آیات به هم پیوسته و متناسب، جوشان از حسى عمیق و ادراکى ژرف، بیان شده با شور و شوق واقعیت و گرمى حقیقت، با میل به شناخت ماوراى این حقیقت و واقعیت، زیبا و نغز که زیبایى موضوع و بیان در آن به هم آمیخته، تا آن جا که تعبیر با مدلول و شکل با معنى چنان یکى مى شود و متحد مى گردد که حرارت با آتش، نور با خورشید و هوا با هوا یکى هستند! و تو در قبال آن چیزى نیستى مگر به مثابه خسى در برابر سیل خروشان و دریاى مواج و تندباد کوبنده. یا مانند مردى در مقابل یک پدیده طبیعى که باید بالضرورۀ و به حکم جبر جریان به آن تن دردهد. ... با یگانگى و وحدتى که اگر در اجزاى آن تغییرى داده شود، وجود آن از بین مى رود و تغییر ماهیت مى دهد!

بیانى که اگر براى انتقاد سخن گوید، گویى تندباد خروشانى است. اگر فساد و مفسدین را تهدید کند، همچون آتش فشان هاى سهمناک و پرغرش زبانه مى کشد و اگر به استدلال منطقى بپردازد، عقل ها و احساسات و ادراکات بشرى را تحت تأثیر قرار مى دهد و راه هر دلیل و برهانى را مى بندد و عظمت منطق و برهان خود را ثابت مى کند و اگر به تفکر و دقت دعوت کند، حس و عقل را در تو همراه مى سازد و به سوى آنچه مى خواهد، سوق مى دهد و تو را با جهان هستى پیوند مى دهد و نیروها و قواى تو را آن چنان متحد و یگانه مى سازد که حقیقت را کشف کنى! و اگر تو را پند و اندرز دهد، مهر و عاطفه پدرى و راستى و وفاء انسانى و گرمى محبت بى انتهاء را در آن خواهى یافت. و آنگاه که براى تو، از ارزش هستى و زیبایى هاى خلقت و کمالات جهان هستى سخن گوید، آنها را با قلمى از نور ستارگان! در دل و قلب تو ترسیم مى کند!

بیانى که بلاغتى از بلاغت و قرآنى از قرآن است! بیانى که در اسباب و اصول بیان عربى، به آنچه که بوده و خواهد بود، پیوند دارد تا آنجا که درباره آن گفته اند: سخن او فروتر از کلام خالق و فراتر از سخن مخلوق است!»