به گزارش خبرگزاری مهر، دنیا در حال پوستاندازیست و نشانههای آن به وضوح مشخص است. در هفتههای اخیر اخباری در سطح سیاسی و خصوصاً ژئوپولتیک انرژی در رسانهها منتشر شده که با در کنار هم قرار دادنشان، میتوان از صحت پیشبینیهای گذشته در مورد تغییر بنیادین مناسبات قدرت جهانی در میانمدت اطمینان کسب کرد.
در هفتههای گذشته قرارداد مالی بزرگی میان بانکهای مرکزی چین و قطر منعقد شد که به موجب آن، دو کشور میتوانند در زمانهای مقتضی ارزهای خود را با همدیگر مبادله کنند. رویترز ارزش این قرارداد را 35 میلیارد یوآن (معادل 5.7 میلیارد دلار) اعلام کرده است. این در حالیست که قطر بزرگترین صادرکننده گاز طبیعی مایعشده به اقتصادِ تشنه چین است. البته حجم این قرارداد چندان گسترده نیست اما با توجه به ماهیت مستعمراتی کشورهای حاشیه جنوب خلیج فارس نسبت به سیستم پترودلار و خصوصاً نقش ویژه قطر در میان سایر کشورها در نزدیکی به آمریکا، این خبر را میتوان خبری شگفتانگیز پنداشت.
علاوه بر قطر، کانادا نیز قراردادی مشابه با قرارداد قطر، با چین امضاء کرده است، سیبیاس در این زمینه گزارش کرده است که کانادا اولین کشور آمریکای شمالی است که قرارداد مبادلات تجاری مستقیم با چین با ارز یوآن امضاء نموده، این شبکه خبری تخمین زده است که با قرارداد اخیر میتوان انتظار داشت که حجم مبادلات تجاری چین و کانادا، دو برابر و حتی سه برابر افزایش یابد. مارکتواچ نیز حجم این قرارداد ارزی مابین بانکهای مرکزی چین و کانادا را 32 میلیارد دلار (معادل 200 میلیارد یوآن) اعلام کرده است.
از طرف دیگر، جدا از تهدیدهای رسمی پوتین به تغییر ارز مبادلاتی حوزه انرژی این کشور از دلار به روبل، روسیه در روزهای اخیر قرارداد گازی دیگری با چین منعقد کرده که اویلپرایس ابعاد آن را تنها کمی کمتر از قرارداد بزرگ 400 میلیارد دلاری بین این دو کشور در ماه مه توصیف کرده است. به طوری که آلکسی میلر، مدیر اجرایی شرکت گازپروم (غول گازی دولت روسیه) در این زمینه بیان داشته است که با این قرارداد مجموع گاز صادراتی به چین از گاز صادراتی به اروپا بیشتر خواهد شد. در تبیین اهمیت این خبر همین بس که بگوییم با عملیاتی شدن نقل و انتقال گاز مابین دو کشور روسیه و چین، دست آمریکا و اتحادیه اروپا از دو طرف در پوست گردو خواهد ماند، چرا که هم تنها ابزار فشار خود بر پوتین (یعنی وابستگی به درآمدهای صادرات گاز به اروپای غربی) را از دست خواهند داد و هم این که از طرف دیگر طی این قراردادها مطمئناً دو کشور چین و روسیه مبادلات خود را به روبل و یوآن انجام خواهند داد و این یعنی ضرری هنگفت برای آمریکا.
کاهش 25 درصدی قیمت نفت و رسیدن بهای این کالا به محدوده 80 دلار در بازارهای جهانی و مشخص شدن تبانی آمریکا و عربستان سعودی در این زمینه برای تحت فشار قرار دادن روسیه -و البته تا حدودی ایران- نیز نشان از آن دارد که اقدامات اخیر روسیه و چین، به وضوح زنگ خطر را برای آمریکا به صدا درآورده است، وگرنه آمریکا که خود روزانه نزدیک به 9 میلیون بشکه نفت خام از منابع نامتعارف (آن هم با هزینهای سنگین و با استفاده از روشهای گرانقیمت) تولید میکند، چگونه میتواند به کاهش سی دلاری بهای نفت رضایت دهد؟ به خصوص وقتی بدانیم که تولید نفت در آمریکا اگر بهای جهانی آن به کمتر از محدوده 70 تا 80 دلار برسد دیگر صرفه اقتصادی نخواهد داشت!
گذشته از اینها، چین در پاکستان دست به احداث و مدیریت یک بندر تجاری زده است و علاوه بر دریای عمان در خلیج فارس نیز به واسطه ایران حضور پُررنگی دارد. روسیه نیز روز به روز در حال نزدیک شدن به ایران است و این دو تمام تلاش خود را برای رهایی این کشور استراتژیک از معضلِ غیرواقعی هستهای که توسط غرب بر دست و پای ایران پیچانده شده است، صرف میکنند.
با در کنار هم قرار دادن این خبرها و در نظر داشتن روند تدریجی قدرتیابیِ سیاسی، نظامی، پولی و تجاری چین و اقدامات آرام اما مداوم و مؤثر این کشور که به صورت ماهانه و هفتگی بر حجم آن افزوده میشود، میتوان اطمینان حاصل کرد که تغییر و تحولاتی عمیق در زیر پوست سیاست جهانی در حال وقوع است؛ حالا دیگر تنها فکت تحلیلگران برای فهم تغییرات آتی، تصمصم به ایجاد یک بانک و صندوق مالی توسط بریکس در اجلاس اخیر این کشورها در برزیل نیست؛ تغییرات واقعی امروز به وضوح هویدا شدهاند.
چرا تجارت جهانی با روبل و یوآن خطری برای آمریکاست؟
با در نظر داشتن اتفاقات مالی پس از جنگِ دوم (توافق برتون وودز) که طی آن دلار آمریکا با پشتوانه طلا در خزانهداری ایالات متحده به ارز مبادلات جهانی تبدیل شد و صدالبته با در نظر گرفتن سیاستهای مالی آمریکا از دههی هفتاد به بعد که طی آن پشتوانه طلا از ساختار دلار حذف شد، ایالات متحده همواره یک مصرفکننده بیپرداخت بوده است. ایالات متحده در دهههای اخیر و حتی با وقوع بحرانهای ساختاری پیاپی، تنها با استفاده از مزیت نسبی خود (یعنی چاپ دلار) توانسته از کالاهای وارداتی کشورهای دیگر به صورت تقریباً مجانی استفاده کند. در ساختار مالیِ فعلی جهان، آمریکا دلار چاپ میکند و با آن کالا میخرد، در حالی که این دلار هیچ پشتوانهای ندارد. این مکانیسم خصوصاً در مورد انرژی (اَبَرکالای جهان معاصر) به صورت سیستم پترودلار استحکام و قوام یافته است؛ سیستمی که باعث میشود تولیدکنندگان نفت، کالای خود را به صورت مجانی و دو دستی تقدیم آمریکا کنند.
حال و با در نظر داشتن این وضعیتِ کاملاً نابرابر، عدهای از کشورهای در حال رشد جهان خواهان نظمی دیگر هستند، تغییری که هنوز معلوم نیست دقیقاً چگونه خواهد بود، اما اصل موضوع با جدیت پیگیری میشود؛ به گونهای که میشود گفت امروز همه (غیر از ایالات متحده، اتحادیه اروپا و کشورهای وابسته به آنها) خواهان تغییر مناسبات هفتاد ساله جهان هستند. منتها این تغییرات به صورت دفعی و یکشبه نمیتواند اتفاق بیافتد، مسألهای که خصوصاً چین به خوبی به آن واقف است. چین امروز به تنهایی و فقط با ارائه اوراق قرضه دولت آمریکا -که در اختیار این کشور است- به بازارهای جهانی، میتواند یک شبه دولت ایالات متحده را ورشکست کند، اما این کار را نمیکند، چراکه با ورشکستکی دولت آمریکا مقدار زیادی از بدهیهای دولت آمریکا به چین برای همیشه دود میشود و به هوا میرود. پس برنامهای حساب شدهتر مورد نیاز است. یعنی درست همینکاری که شی جینپینگ و پوتین به آرامی در حال انجام آن هستند: فروریزی تدریجی امپراطوری آمریکا! درست مثل همان کاری که ریگان بر سر اتحاد جماهیر شوروی آورد، البته با ابزارهایی متفاوت.
تا به حال چنین تصور میشد که تنها حامیان چین و روسیه در طرح جدید مالی، کشورهای بریکس، ایران و آمریکای لاتین باشند اما وقتی کانادا و قطر (دو متحد افراطی آمریکا از لحاظ سیاسی و اقتصادی) دست به صاف کردن مسیر جایگزینی تجارت با یوآن به جای دلار میزنند، میتوان بر قطعی بودن مسیرِ پیشِ رو نظر داد. روسیه نیز با جاهطلبیهای سیاسی و نظامی پوتین، تنها دو سال با بیاثر شدن تحریمهای اتحادیه اروپا و آمریکا علیه این کشوره فاصله دارد و بعد از آن اگر حتی خود این تحریمها هم برداشته نشوند، با وجود قراردادهای گازی روسیه و چین، این کشور احتمالاً میتواند به تحریمهای غرب لبخندی تمسخرآمیز بزند.
جایگزین دلار چیست؟
این که پس از دلار چه ارزی جای آن را خواهد گرفت سوال بسیار سختی است که جواب دادن به آن نیز در مقطع فعلی تقریباً غیرممکن است. چیزی که امروز به وضوح مشخص است این است که دیگر هیچ کشوری به سلطهی ارز یک کشور قدرتمند بر بازارهای جهانی تن نخواهد داد. اگر پوند استرلینگ در نیمه قرن نوزدهم تا نیمه قرن بیستم و دلار آمریکا در تقریباً هفتاد سال اخیر توانسته بودند با اقداماتی بازار را در مشت خود بگیرند، امروز اما هیچ ارز سومی نخواهد توانست سایر کشورها را مجاب به پذیرش این شرایط نابرابر و سوءاستفاده یک کشور از تمام دنیا کند.
استفاده از چند ارز مختلف، یعنی استفاده مختلط از یوآن، یورو، دلار و روبل محتمل است اما این عمل در مواقع بحرانهای ساختاری (بحرانهایِ ناگزیری نظیرِ بحران سال 2009) باعث میشود که استراتژیستها، سیاستمداران و بانکداران جهانی تمرکز لازم برای مقابله با بحران مالی را نداشته باشند و همین امر نیز باعث فروپاشی کامل سیستم تجارت جهانی خواهد شد.
احتمال سوم به ایجاد یک ارز مشترک جهانی بر میگردد. این احتمال بیش از دو احتمال قبل منطقی مینماید؛ اما این موضوع که چه کشور یا کشورهایی ابتکار عمل در ایجاد این پول مشترک جهانی را در دست خواهند گرفت و کدام نهادهای مالی مدیریت این پول را در اختیار خواهند داشت، مشکلاتی است که نمیتوان به سادگی از آنها گذشت.
شاید یک ارز مشترک با همکاری کشورهای بریکس و اتحادیه اروپا و امریکا (به صورتی که هیچ کشوری در آن حق وتو نداشته باشد و انحصار مالی در آن ممنوع باشد) توسط نهادهایی تازه که جایگزینِ نهادهای فاسد و وابستهی قدیمی نظیرِ صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی میشوند، بتواند مشکل را حل کند. اما این امر بسیار خوشبینانه است. این ارز مشترک در شرایط مخاصمه کنونی جهان مشکل تأمین پشتوانه (حال چه طلا باشد و چه کالایی دیگر نظیر نفت!) خواهد داشت و از آن گذشته تمام کشورها از چین و روسیه تا آمریکا سعی خواهند کرد که آن را به نفع خود مصادره کنند. به همین خاطر نیز قبل از رسیدن به یک پول عادلانه در سطح جهانی، باید شرایط عادلانه و امکانات نهادی عادلانه ایجاد شود وگرنه هیچ تضمینی برای از میان رفتن رقابت و انحصار در امور مالی جهان وجود نخواهد داشت.