تاریخ انتشار: ۲۹ آبان ۱۳۹۳ - ۱۱:۳۳

حسین درخشان که بسیاری او را با نام «پدر وبلاگ نویسی ایران» می شناسند از زندان آزاد شد.

مجله مهر: درخشان جز اولین وبلاگ نویسان ایرانی است که تا پیش از سال 84 بسیاری او را با نوشته ها و اقداماتش علیه نظام می شناختند. اما پس از آن بود که در مواضع و رویکرد وی تغییرات اساسی به وجود آمد. گرچه پیش از این به فعالیت علیه نظام پرداخته بود، اما در حالی به ایران بازگشت که خط فکری او کاملاً تغییر کرده و دیگر همه او را به عنوان یک حامی جمهوری اسلامی و بازگشته از عقاید پیشین خود می شناسند.

درخشان که سال 87 به کشور بازگشته بود عصر دیروز در مطلبی در شکبه های اجتماعی در رابطه با نحوه آزادی خود گفت: «پس از اينكه مرخصي دو هفته ايم تمديد نشد و دستور دادند كه به زندان برگردم، ساعت ٦ عصر از قرنطينه به اندرزگاه ٨ اوين رسيده بودم و تازه داشتم با همه سلام و عليك ميكردم كه ابلاغ شد كه باقيمانده حبسم مورد عفو مقام معظم رهبري قرار گرفته است. آزاد شدم، پس از شش سال. خدايا شكرت. ممنون از حضرت آيت الله خامنه اي. ممنون از ياوران و دعاگويان روزهاي سخت، بخصوص برادرم شهاب اسفندياري. و شرمنده و ممنون و مديون همسرم، پدرم، و مادرم . خواهرم و برادرم. تا آخر عمرم.»

اما دکتر شهاب اسفندیاری استاد دانشگاه و منتقد سینما مصاحبه ای منتشر نشده با درخشان را که دو سال پیش صورت گرفته بود؛ در صفحه شخصی خود منتشر کرد و نوشت: «با توجه به پرسش ها، ابهام ها و دروغ هایی که از دیروز و پس از عفو و آزادی حسین درخشان در فضای مجازی منتشر شده، یک گفتگوی تفصیلی را که دو سال پیش با حسین انجام دادم ولی به دلایلی منتشر نشده بود را اکنون منتشر می کنم.»

در بخش هایی از این مصاحبه آمده است:

«برخی می پرسند از کجا معلوم اگر درخشان را رها کنند مثل مازیار بهاری و رکسانا صابری دوباره نرود آن طرف و شروع نکند علیه نظام و انقلاب کار کردن؟

درخشان: من شاید در این سالها تنها کسی بوده‌ام که تغییرات فکری‌ام از داخل سلول انفرادی شروع نشد. من از ناف پاریس و  قلب لندن و با هر چه در توان داشتم از انقلاب اسلامی دفاع کردم و بخاطرش هزینه دادم. از ورود به آمریکا منع شدم. شرکت هوستینگ آمریکایی‌ وبلاگم مرا بیرون انداخت. از همه بزرگتر، یکی از وابستگان  لابی اسراییل (موسسه واشنگتن) به نام مهدی خلجی، بخاطر نوشته‌های وبلاگم که او را در خدمت ماشین جنگ بوش و چنی معرفی کرده بودم، شکایتی دو میلیون دلاری علیه‌ من در دادگاه کانادا مطرح کرده که هنوز مفتوح است.  صدها نوشته‌ی پر از تهمت و دشنام علیهم منتشر شد. با این همه دهها مطلب و مصاحبه به زبان فارسی و به زبان انگلیسی از من روی ایتنرنت هست که در آن از کشور و مردمم دفاع کرده‌ام و پشیمان هم نیستم. تغییرات فکری‌ام نیز یک روند کاملا تدریجی و مستدل داشت که در اثر مطالعات تازه‌تر و سفرهای بسیار و مشاهدات گوناگون حاصل شد. هنوز در آرشیو وبلاگم این روند قابل دیدن است. حرفهای من از جنس اعتراف‌های کلیشه‌ای که خیلی‌ها به‌خاطر آن آزاد شدند و بعد هم زیر همه‌اش زدند نیست.  

اگر آزاد شوی سراغ چه کارهایی می روی؟ برنامه ای داری؟

درخشان: هدف کلی من هنوز همان است که پیش از تمام این سختی‌های زندان و غیره داشتم. ولی ابزارم بجای روزنامه‌نگاری، احتمالا هنر و ادبیات خواهد بود. من می‌خواهم به کمک این ابزار به دنیا نشان بدهم که تمام ظلمی که به ایران می‌شود بخاطر این است که می‌خواهد نظامی متفاوت در غایات و روش‌ها بنا کند. ایران با تفسیر نوین و روزآمدی از اسلام، یک حرف تازه برای بشریت دارد که چون تهدیدی برای «همگنی» روزافزون نظام سلطه حساب می‌شود این همه مورد تهاجم است. من می‌خواهم از این گفتمان دفاع کنم. چه با قلم، چه با دوربین. دفاع من از انقلاب اسلامی کاملا تئوریک و نظری است. این نظام می‌خواهد در دنیایی که روز‌به روز تحت تاثیر قدرتهای مادی استعماری همگن‌تر می‌شود، متفاوت باشد. بزرگترین منبع تولید این تفاوت، گفتمان اسلام شیعی است که هرگز در تاریخ معاصر، گفتمان حاکم بر کشورداری هیچ ملتی نبوده است. من ارزش این تلاش برای رسیدن به تفاوت را خوب می‌فهمم، چون در طی نزدیک به ده سال از زندگی‌ام در اروپا و آمریکای شمالی فهمیده‌ام که همگن سازی و سلطه‌ی گفتمان مادی‌گرا و سرمایه‌سالار لیبرال دموکراسی بزرگترین گرفتاری‌ها را برای  بشر پسا - صنعتی و محیطی که در آن زیست می‌کند داشته و بر کل جهان بی‌عدالتی و ظلم را حاکم کرده است

در این مدت آیا برای کمک به وضعیت تو از بین چهره های نامدار کسی اقدامی انجام داده است؟ از کسی انتظاری نداری؟

درخشان: نمی‌دانم. اغلب نامدارها البته حق دارند نگران نامشان باشند و تا وقتی از چیزی مطمئن نیستند ریسک نکنند. امید اصلی‌ام هم به آن کسی است که «شفیع من لا شفیع له» و «مجیب من لا مجیب له» است. اما به هرحال برخی هم بوده‌اند که پیگیری‌‌هایی کردند. شنیدم همان نامه‌ای که آن اوایل آقای احمدی‌نژاد برای من نوشتند حاصل پیگیری‌های ‌آقای صفارهرندی وزیر سابق ارشاد بوده. ولی عده ای با اغراضی گفتند که کار آقای مشایی بوده. از نامه‌ها و پیگیری‌های برخی وبلاگ نویسان داخل کشور و برخی فعالین فرهنگی و رسانه‌ای هم خبر دارم و از آنها ممنونم. ولی می‌دانم که مشکل من به این آسانی حل نمی‌شود. همه‌ی امیدم به نظر لطف و عنایت و عفو حضرت آیت الله خامنه ای است که شنیدم با بزرگواری در چند نوبت دستوراتی در مورد من صادر کرده‌اند که امیدوارم به نتیجه برسد.

از تمام کسانی که سالها مطالب و طرز فکرم را دنبال کرده‌اند و هزینه‌هایی که بخاطر وفاداری به وجدانم داده‌ام را می‌دانند انتظار دارم برادرانه یا خواهرانه، به کمکم بیایند. هر جور می‌توانند، علنی یا خصوصی، اعلام کنند که شاهد این سیر فکری بوده‌اند و از بخشوده شدن من حمایت کنند. اگر در این سیر من صداقتی دیده‌اند بگویند تا جو سنگینی که در اثر شایعات ظالمانه درباره‌ی من ایجاد شده بشکند.  تک تک این حمایت‌ها موثر خواهد بود. از کسانی هم که تازه مرا شناخته‌اند می‌خواهم  بر اساس سنت اسلام که همیشه فرد مدعی بازگشت را بدون سوءظن و عیب‌جویی پذیرفته است، از نظام بخواهند که با حسن نیت ادعای بازگشت مرا بپذیرد و فرصتی برای اثبات ادعایم به من بدهد.

حرف من به همه این بزرگان این است که من با پای خودم به ایران برگشتم تا بتوانم خدمتی کنم. امیدوارم بعد از سه سال و اندی زندان اکنون این فرصت به من داده شود. منطق حکم می‌کند که فعالیت عملی با قلم و دوربین در بیرون زندان برای جبران خطاهای گذشته‌ام بسیار موثرتر است تا پوسیدن روح و جسم من درگوشه‌ی زندان.»

گفتنی است حسین درخشان در بهمن ۱۳۸۶، نزدیک به یک سال پیش از بازگشت به ایران و بازداشت متعاقب آن، در مطلبی با عنوان «پشیمانم، به خاطر نگاه سابقم درباره فلسطین و لبنان» به صراحت از مواضع پیشینش درباره‌ی اسراییل اظهار پشیمانی کرد و نوشت:

«اعتراف می‌کنم که می‌شد در عین پرداختن به هدفم، به رفتار غیرانسانی حکومت اسراییل با ساکنان مناطق اشغالی و همینطور تا اندازه‌ای با شهروندان عرب مسلمان ساکن خود اسراییل حداقل اشاره بکنم. ولی متأسفانه من کمی از روی ترس به خاطر از دست دادن حمایت معنوی دوستان سابق و نیز رسانه‌های اروپایی و آمریکایی و همینطور کمی احساسات خفیف نژادپرستانه‌ی ضد عرب و کمی هم تنبلی، حتی یک کلمه هم در این باره ننوشتم.»

برچسب‌ها