به گزارش خبرنگار مهر، انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات نشست تخصصی با عنوان "نقد چگونه ممکن می شود؟" با سخنان دکتر محمد علی مرادی سه شنبه شب ۴ آذر در سالن کنفرانس انجمن های علوم اجتماعی برگزار کرد.
مرادی در این نشست گفت: نقد که واژه درست فارسی آن سنجش است، محصول دوران جدید است در گذشته مجادله و مناقشه و تخطئه وجود داشته است که البته اینها با مفهوم نقد یا سنجش در دوران جدید تفاوت جدی دارد اما سنجش به معنای گسترده و به معنای امروزین آن واجد بنیادهای جدی فلسفی است که در بستر شکل گیری فلسفه دوران که به آن فلسفه انتقادی می گویند، برساخت شد.
در این دوران بود که کانت سه کتاب تاریخ سازش را به نامهای، سنجش خرد ناب، سنجش خرد عملی، سنجش نیروی داوری، نوشت و با نوشتن آنها رویکردی خاص پدید آمد که در سنت فلسفه و تمدن غربی ادامه یافت. همچنین مارکس مهمترین کتابش را بنام کاپیتال، با زیر عنوان سنجش اقتصاد سیاسی نوشت. سنجش خرد ابزاری، دستاورد بزرگ مکتب فرانکفورت بود اما اگر بخواهیم سنجش را به مثابه یک مفهوم درک کنیم باید مفهوم مقابل آن را بشناسیم و آن مفهوم دگم است.
وی افزود: در رویکرد دگم، ذهن واجد یک ساده انگاری است که حقیقت را تطابق ذهن با واقعیت می داند. بدین شکل که ذهن، واقعیت را مشاهده میکند و از طریق بازتاب واقعیت در ذهن بهطور سر راستانه حقیقت شکل می گیرد اما کانت با تغییر این معادله ذهن را در مرکز قرار داد و بیان کرد ما خود را با طبیعت تنظیم نمیکنیم بلکه این طبیعت است که خودش را با ما تنظیم میکند و اگر چه ذهن پدیدارها را از طریق سهیدن یا گونه نگرش دریافت میکند اما با یک سازکار پیچیده از طریق خود انگیختگی واقعیت را دوباره برساخت می کند.
پس خطا را نبایستی در بیرون جست. این ذهن است که همواره در معرض خطا است و بنیاد این خطا را باید در خود خرد و ذهن یافت نه در این یا آن اشتباه اما در اندیشه دگم، انسان در پی این کوشش است که چیزهائی را بشناسد که اساسا در توانائی او نیست. از این رو واجد بلند پروازیهائی است که این بلند پروازی ها خطا را ممکن می کند. در واقع سوفیسم انسانها نیستند، بلکه سوفسیم خود خرد است. پس داناترین انسان نیز نمی تواند خود را از آنها برهاند از این رو باید همواره خود را در برابر این خطاها محافظت کند اما هیچگاه نخواهد توانست از این خطاها که همواره او را گمراه میکند و فریب میدهند کاملا رها شود.
بر این بنیان نظری است که ذهن همواره درمعرض خطا است و همواره باید در صدد باشد که خطاهای خود را بیابد و ناگزیر به سنجش مداوم نیارمند است. این درک جهان نو را دگرگون کرد و فلسفه کرانمند را ممکن ساخت که انسان همواره از شرایط امکان یا امتناع بپرسد. درفراهم آوردن این چنین زمینه ای بود که هنگامی که کانت از خواب دگماتیست بیدار شد، اندیشه انتقادی را سامان داد. این اندیشه انتقادی که بر کرانمندی انسان تاکید دارد فلسفه کرانمند را باعث شده است.
پس پرسش از اینکه نقد چگونه ممکن است، مستلزم باور به این کرانمندی است و بر پایه این مبانی است که نقد یا سنجش در تمامی عرصه ها فرهنگ و تمدن بشری جاری و ساری می شود اما در سرزمین ما این مبانی پا نگرفت. فلسفه ستنی ما با این تلقی از نقد بیگانه است اگرچه فرمهای زندگی و ساختارهای اجتماعی، سیاسی که این نحوه فکر را اقتضا می کرد، به سرزمین ما پا گذشت و حتی بسط گسترش یافت اما از جنبه اندیشه ، غیبت نظری آن مشهود است. نظام حقوقی ما چند صباحی سیستم دادستان و وکلات را لغو کرد و هم چیز را به قاضی یا حاکم شرع سپرد که او هم قاضی هم وکیل، هم دادستان باشد. این نوع فرم از آیین دادرسی ناشی از اندیشه انتقادی بود که در یک فضای گسترده در شهرهای بزرگ شکل می گیرد.
این محقق و پژوهشگر فلسفه ادامه داد: علم قاضی واجد کرانمندی خاص است از این رو جدال دادستان، وکلا، تنها می تواند علم کرانمند قاضی را ارتقا دهد و بر این راستا بود که در کنار قاضی، وکیل و دادستان هیئت منصفه را هم ایجاد کردند تا که این خطای خرد را کاهش دهند. آنگاه تازه حق استیناف یا تجدید نظر ایجاد شد تا باز هم ضریب این خطا را کاهش دهند. پس با اتکا به این درک از خرد است که نمی توان زندگی و مقدرات کسی را به دست قاضی، محول کرد اما در ایران چند سالی بدون توجه به این مبانی خرد کرانمند، این نوع فرم از آئین دادرسی را لغو کردند اما زود دریافتند که در شهری ده میلیونی نمیتوان بر بنیانهای خرد گذشته مسائل را ساماندهی کرد. لاجرم آن فرم دوباره احیا شد.
براین پایه است که در نظام سیاسی نیز همواره اکثریت و اقلیت باید باشند و در بستر این خرد است که با حضور جدی و توامان دولت و اپوزیسیون، می توان امیدوار بود که سازکاری پوپا و با ثبات فراهم شود تا حداقل خطا صورت گیرد و از طریق چالش جدی و نقد برنامه های دولت است که می توان خطا را کاهش و حداقلی ساخت. برای پرهیز از این خطا است که رکن چهارم جامعه یعنی مطبوعات و شبکه رسانهها و اطلاع رسانی است که می کوشد خطا را کاهش دهد. چالش دولت و جامعه مدنی نیز ناشی از این درک از خرد است که نمی توان هم زمان هم در دورنمای (Perspektiv) دولت بود، هم در دورنمای جامعه. در عرصه دانشگاه نیز نمی توان هم در دورنمای استاد بود هم در دورنمای دانشجو. اینجاست که در تمامی عرصهها گفتوگو شکل می گیرد. گفتو گو خود گونه ای نقد و سنجش است. در مونولوگ سنجشی صورت نمی گیرد.
این استاد دانشگاه تصریح کرد: از این منظر است که هیچ کس حرف آخر را نمی زند و اگر هم بنا به اقتضای عمل، حرف آخری زده شد، نمیتواند از تیغ نقد بگریزد. نقد یا سنجش در دوران جدید با این درک در همه قلمروها از ادبیات، فیلم، نقاشی و اجتماع، رویکرد همگانی شد و نقد و سنجش، جزئی جدائی ناپذیر در تمدن و فرهنگ نوین بشر شده است. هر فیلمی تنها یک امکان را از جنبه فرم، سبک و محتوی تحقق داده است. متن شکسپیر را کارگردانهای مختلف به گونه دیگر اجرا می کنند. سمفونی پنجم و نهم را در برلین، لندن، پاریس و نیویورک با رهبریهای متفاوت به گونه ای بسیار متفاوت اجرا می کنند.
در فرهنگ ما حافظ به سعی سایه، متفاوت از حافظ قزوینی یا شاملو است. این در ترجمه رمان ها نیز صادق است. بعد از باختین بود که تازه فهمیده شد که رمانهای داستایوفسکی را چگونه باید دید. از این رو ترجمههای آنها در انگلیسی و آلمانی بازبینی شد و ترجمه ای جدید از آن صورت گرفت. متن های کلاسیک را با نگاه انتقادی تصحیح میکنند و چاپ انتقادی یعنی اینکه به مسائلی دقت شده است که در چاپ گذشته به آن توجه نشده بود.
بر پایه اندیشه انتقادی است که ذهن زنده فرض می شود. بدین شکل که ذهن همواره واجد ابعاد گوناگون خود انگیختگی است. این خود انگیختگی است که متن، تصویر، فیلم وموسیقی و دیگر ابعاد جهان فکری و فرهنگی را می سنجد و دوباره آن را بر می سازد و در این سنجش است که می توان امکان های متفاوت را تحقق داد. پس نقد یا سنجش با تغییر در درک ما از خرد ممکن می شود. بدون این تغییر در فرم خرد سنجش و نقد صورت نمی گیرد بلکه خود را به فرم نقد و سنجش نشان میدهد اما فرمی از ستیز است که می کوشد تخریب کند. می تواند تخریب در نقطه نظری مشروع باشد و مشروعیت خود را از موقعیت خاصی از زندگی بگیرد اما پرواضع است که با نقد و سنجش متفاوت است.