قم - نمایش سردار مهر و ماه، حکایت مردی است که می‌گویند حتی شجاعترین رزمندگان نیز از رجزخوانی‌اش، جنگاوری‌اش و خشمش در حین نبرد، هراسناک بودند.

به گزارش خبرنگار مهر، نور صحنه خاموش و روشن می‌شود و زن زیرلب نجوا می‌کند، آمده است تا روضه ببیند، روضه آسمانی که بی ماه می‌شود و رودخانه‌ای که خنکای خود را به رهگذری ارزانی می‌کند اما سیرابی مرد مشک به دوش را حسرت می‌خورد.

سوله‌ای که سالن نمایش خوانده می‌شود، میزبان جمعیتی است که می‌خواهند ساعتی، روضه پر مکرری را به تماشا بنشینند، روضه‌ای که برای تاریخ هنوز زنده است، حکایت سقایی و تشنگی، حکایتی نیست که در بلندای حوادث و تو در توهای تاریخ از یاد برود، حکایت و داستان دستان عباس نامیرا است.

نمایش "سردار مهر و ماه"، حکایت مردی است که می‌گویند حتی شجاعترین رزمندگان نیز از رجزخوانی‌اش، جنگاوری‌اش و خشمش در حین نبرد، هراسناک بودند.

اما عباس(ع) چهره دیگری هم دارد، آن زمان که در دل شب صدای قدم هایش پشت خیمه‌ها، ارامش بخش دل کودکان می‌شود و اوست که تسلی ده دل خستگان است.

محمد رضا کوهستانی نویسنده نمایش، درست دست روی برهه‌ای از عاشورا گذاشته است که عشق عباس(ع) به اوج جلوه‌گری می‌رسد، آن زمان که در بین شراره‌های عطش و خنکای سیرابی، تصویر حسین را نقش بسته در آب می‌بیند و  قطره‌های آب را به رود می‌بخشد.

آب خنك و زلال و گوارا با عباس سخن مي‌گفت، دست رشيد عباس در آب رفت، نوازش آب با دست‌هاي تشنه و جان تشنه تر چه مي‌كند ... باز در موج ها ولوله افتاد... حسين، حسين، حسين.

موسيقي شيرين و دلنشين آبي كه در كام مشك مي‌رفت، جان عباس را از شعف لبريز مي‌كرد.

کوهستانی در به صحنه کشیدن شور آفرینی پسر ام البنین در عاشورا یک برش جلوتر می‌رود، آنجا که دست شمر صحنه تکه کاغذی خودنمایی می‌کند و سخنانی از در دوستی گفته می‌شود.

"امان نامه"، این واژه همان قدر که حامل امنیت و آرامش است، زشت و تلخ است در نگاه سردار.

سرداری که از کودکی مرید حسین(ع) است و قدمی فراتر از قدم او برنداشته و سخنی بالاتر از سخن او نگفته است ... حالا سیاهه‌ای برایش آورده‌اند که ترک حسین(ع) کند.

عباس نگران است، نگران اینکه این سخنان به گوش زینب(س) برسد، می‌ترسد که کودکان و دخترکان هراسان شوند از این دعوت نامه چند رنگ دشمن.

نمایش سردار مهر و ماه، نخستین اثری است که احمد سلیمانی در حوزه آیینی به آن پرداخته است، اثری که اگر بی بدیل خوانده نشود به مدد نورپردازی و صداگذاری‌اش یکی از بهترین آثار آیینی به نمایش درآمده در سال‌های اخیر در قم است.

همکاری سلیمانی و کوهستانی در سال گذشته منجر به آفرینش و اجرای "شام آخر" بود، اثری بدون کلام که مبارزه چند سرباز در موقعیت‌های مختلف جنگ را روایت می‌کرد.

این بار اما جنس این همکاری از نوع اجراهای آیینی است، نمایش تعزیه گونه سلیمانی از لحاظ موسیقی، تصویر و استفاده از امکانات مکانیکی نمایشی متفاوت و متنوع است.

این نمایش از لحاظ فرم، ترکیبی از بازی و حرکت است و گفتگوهای نمایش بین عباس(ع) و شمر رد و بدل می‌شود، آنجا که شمر سخن از خویشاوندی می‌زند و از شخصیت سفید داستان می‌خواهد که به سوی علقمه نرود و آسمان بنی هاشم را بی قمر نکند، " اگر بروی قوم بنی هاشم دلتنگ ماهشان می‌شوند".

کمترین هزینه‌ای که از ما خواستند شبی سه میلیون تومان بود، نمی‌دانم چرا سال‌هاست به جای زیاد شدن امکانات سخت افزاری در شهر مذهبی قم، پسرفت داشتیم، سالن‌ها را از تئاتر می‌گیرند و کاربرد آن را عوض می‌کنند.

علی فرحناک، در نمایش سردار مهر و ماه در نقش شمر ظاهر شده است، چهره سیاهی که می‌خواهد عظمت عباس را در ورق پاره‌ای به نام امان نامه در هم بزند، او که نمی‌داند، سرداری که تمام هیبت مردانگی‌اش در برابر کودکان کم سن و سال می‌شکند، علی وار به دنبال حقیقت است.

بازی فرحناک، در این نمایش یکی از قطب‌های جذب مخاطب بود، می‌گویند در نمایش هر اندازه چهره بدی و شریت، به زیبایی به نمایش درآید، معصومیت چهره خیر نمایان تر می‌شود و بازی فرحناک با خنده‌های رعشه آورش گواه بر این سخن بود.

در نمایشی که پس از غلبه بر مشکلات سخت افزاری توانست به مدت ۱۰ شب روی صحنه برود، سید حمید لاجوردی نقش ماه بنی هاشم را ایفا کرد و مهدی نیک روش طراحی صحنه و لباس و جواد فلاحتی آهنگسازی نمایش را بر عهده داشتند.

اجرای نمایش در یک سوله، نامهربانی با تئاتر است

احمد سلیمانی که بارها، از بی مهری نسبت به نمایش در قم سخن گفته است، در گفتگو با خبرنگار مهر از اجرای نمایش در سالن دبیرستان امام صادق(ع) ناراضی است.

به زعم او در شهری که تعداد زیادی سالن مناسب برای اجرای نمایش دارد، اجرا در یک سوله، نامهربانی با تئاتر است.

کارگردان نمایش سردار مهر و ماه افزود: کمترین هزینه‌ای که از ما خواستند شبی سه میلیون تومان بود، نمی‌دانم چرا سال‌هاست به جای زیاد شدن امکانات سخت افزاری در شهر مذهبی قم، پسرفت داشتیم، سالن‌ها را از تئاتر می‌گیرند و کاربرد آن را عوض می‌کنند.

وی از اینکه  بعد از دو ماه تمرین با گروهی ۳۰ نفره، اثرش را در یک سوله به اجرا در می‌آورد، آزرده خاطر است.

فاصله اسب با دشمن بيشتر شده بود، دستور تيرباران رسيد و عباس در بی دستی، انديشناک مشک و حرم بود...

تير بر مشک نشست. آب و خون درهم آميخت. عباس چشم بر مشک گريان دوخت و هنوز اولين قطره اشکش در نااميدی از آب چکه نکرده بود که تير بر چشمش نشست ... رمق، اندک اندک فرو می‌چکید.

نور صحنه خاموش و روشن می‌شود، بدن نیمه جان عباس می‌لرزد، سرش روی دامان برادر است و چشمانش آرام آرام به خواب می‌رود، صدای لالایی مادری می‌آید ...

............................
کبری فتحی