به گزارش خبرنگار مهر، اخیرا کتاب فلسفه سیاسی حضرت آیتالله العظمی سیدعلی خامنهای (دام ظله الوارف) اثر حجتالاسلام والمسلمین دکتر محسن مهاجرنیا عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی منتشر شد. ویژگی این کتاب، توجه محقق آن به نوآوریهای فکری، ادبیات نوین، پایبندی به صبغه فلسفی از طریق پیوند بنیادهای نظری با سامانه های عملی، رعایت جامعیت موضوع و ابعاد فلسفه سیاسی است. نویسنده می گوید در این اثر تلاش شده است تا علاوه بر کثرت استناد به اندیشه حضرت آیت اللهالعظمی سیدعلی خامنه ای، پایبندی به اختصار و ایجازنویسی و پرهیز از حواشی، رعایت شود. در گفتگویی با دکتر مهاجرنیا ابعادی از اندیشه سیاسی مقام معظم رهبری مورد بررسی قرار گرفت.
*یکی از ویژگیها و حقوق شهروندی، برخورداری از کرامت انسانی است. همه انسانها به اعتبار انسان بودن دارای، کرامت ذاتی هستند اما کرامت شهروندی جنبه اکتسابی دارد و با اسباب خاص و با راهبرد عقل و دین به دست می آید. در فلسفه سیاسی آیت الله خامنه ای کرامت انسانی چه جایگاهی دارد؟
برآیند مجموعه ای از اوصاف و ویژگی های انسانی در آحاد شهروندان و مناسبات اجتماعی است که به مثابه یک حق در زندگی اجتماعی و با پذیرش تابعیت یک جامعه محقق می شود. برای دستیابی کرامت دو شرط اساسی وجود دارد:
وجود دولت کریمه؛ دولتی است که عزیز و سربلند و دارای اعتقاد راسخ با شاخص هایی باشد: برخورداری از ایمان و معنویت در همه اجزای جامعه و مناسبات سیاسی و اجتماعی، تامین قسط و عدل، حرکت بر طراز علم و معرفت، وجود صفا و اخوت در جامعه، بر طریق صلاح اخلاقی و رفتاری مشی ناید، از اقتدار و عزت برخوردار باشد، است، پویایی و حرکت و پیشرفت دائمی داشته باشد.
وجود شهروندان کرامت طلب؛ در فلسفه سیاسی آیت الله خامنه ای، چنین شهروندانی به اصولی پایبند هستند؛ مثلا اصل ایمان، اصل حاکمیت الهی، اصل عقلانیت، اصل آزادگی، اصل عزت، اصل شوکت، اصل نجابت و شرافت، اصل غیرت و حمیت، اصل عدالت، اصل مقاومت، ایشان بر این باورند که بر پایه این اصول است که حقوق شهروندی و کرامت انسانی در جامعه اسلامی محقق می شود.
*آزادی یکی از مهمترین و جنجالی ترین حقوق انسانی است که در جهان امروز به شدت مطرح است و برخی از کشورهای مدعی دموکراسی و حقوق بشر از آن به عنوان ابزاری استفاده می کنند. آزادی در فلسفه سیاسی حضرت آیت الله خامنه ای چه جایگاهی دارد؟
آزادی به معنای رها شدن از قید و بند طاغوتها و امکان حرکت و پرواز به سوی سرمنزل انسانیت که تعالی معنوی و الهی تعریف شده است. ایشان دو نوع آزادی درونی و بیرونی بیان می کنند. معتقدند موانع آزادی درونی از موانع بیرونی تأثیرگذارتر است زیرا آزادی درونی رهاشدن از همه خرافات و جهالتها، آزادی از تعصبهای جاهلانه و کج فکریها، آزادی از شر نظامها و سنتها و رویههای جاهلی و طاغوتی و تشریفات، تجملات، مواضع طبقاتی نادرست و ضدانسانی، رنگ سیاه و سفید، این نژاد و آن نژاد و شرایط اقلیمی است. به طوری که آزادی درونی سبب آزادی بیرونی می شود و اسارت درونی هم اسارت بیرونی را در پی دارد. از منظر وی، منشأ آزادی ابتدا در رسالت انبیاء است و آزادی روح انسان از هویها و هوسها و قیدها و بندهای مادی هنوز هم در انحصار مکاتب الهی است.
بنابراین ایشان، اهداف بعثت خاتم الانبیاء را آزادی انسانها در شش مورد معرفی می کند: آزادی از قید ظلم و ستم و تحمیل، آزادی از قید خرافه ها و اعتقادات نادرست ذلت آفرین، آزادی معنوی، آزادی اجتماعی، آزادی حقیقی و آزادی عقلانی و به یک اعتبار آزادی را به سه بخش، آزادی مطلق، آزادی معنوی، آزادی اجتماعی تقسیم می کنند و به اعتبار متعلق آزادی آنرا به دو قسم درونی و بیرونی تقسیم نمودند و با رویکرد عمومی آنرا به دو دسته کلی آزادی حقیقی و آزادی ظاهری تقسیم می کنند. ایشان براساس بنیادهای معرفتی و اعتقادی خویش قلمرو آزادی را مبتنی بر آموزه های الهی می داند و معتقدند آزادی دارای معیار و ارزشهایی است که براساس آن ارزشیابی و تحدید می شود و در مجموع آزادی با دو نوع عوامل و موانع محدودکننده درونی و بیرونی مواجه است که در نگاه کلی آنها را به چهار دسته عوامل و موانع محدودکننده معنوی، اخلاقی، سیاسی و اجتماعی تقسیم می کنند.
*نگاه ایشان به آزادی لیبرالی چگونه است؟
آیتالله خامنهای به نقد آزادی در تفکر لیبرالیستی غرب میپردازند و معتقدند در غرب آزادی واقعی وجود ندارد. آنچه هست متناقض با اراده انسانها و متضاد با آزادگی روح و عقل است که تحت سیطره سرمایهداری افسارگسیخته ابزاری برای اسارت انسانهاست. قلمرو این آزادی منافع مادی سرمایهداری و قدرت سیاسی است و همین مسأله باعث دوگانگی غرب در برخورد با آزادی در روابط غرب با سایر کشورها شده است.
*مشارکت مردم در امور سیاسی کشور و در تعیین سرنوشت خودشان، امروزه شاخص مهمی در سیاست است. نگاه و دید مقام معظم رهبری به مشارکت شهروندان چیست؟
در فلسفه سیاسی آیت الله خامنه ای از دو نوع مشارکت نام برده شده است: یکی مشارکت مطلوب دینی، متناسب با نظام مردم سالاری دینی و دیگری مشارکت غربی متناسب با نظامات غیردینی غرب که امروزه در بسیاری از کشورها جریان دارد. مقصود از مشارکت سیاسی دینی، نوعی فعالیت آزادی و داوطلبانه با احساس تعلق به جامعه با اهداف و انگیزه های الهی است که از طریق آن شهروندان یک جامعه امور سیاسی ـ اجتماعی خود بر اساس وظیفه با همدلی و همراهی شرکت می کنند و به صورت مستقیم یا غیرمستقیم، حمایت جویانه یا رقابت آمیز در شکل دادن به حیات سیاسی و اجتماعی خویش سهیم می شوند. این مشارکت رفتاری داوطلبانه، هوشمندانه و همدلانه و رقابتی است که با اهداف و انگیزه های دینی از طریق روشهای مشروع برای انتخاب سیاستها و اداره عمومی، انتخاب رهبران سیاسی در جامعه می باشد. بنابراین مشارکت ساسی، نوعی مبارزه سیاسی است که در آن هر گروهی درصدد است تا تقاضاها و منافع خود را تبدیل به تصمیمات و قوانین مصوب سیستم سیاسی نماید که پس از آن توسط سیستم سیاسی اعلام یا اجرا گردد. شهروندان در هیچ شرایطی تمامی اختیارات خود را به حکومت و حاکمان واگذار نمی کنند تا حاکمان همه کاره شوند و استبداد شکل گیرد و آزادیهای اساسی و سیاسی شهروندان، از آنان سلب شود. بنابراین آنچه در مباحث آکادمیک در باب دو الگوی مشارکت واگذارانه و الگوی کارگزارانه مطرح شده است در مشارکت مطلوب در مردم سالاری ایشان جایگاهی ندارد.
*پس مشارکت در فلسفه سیاسی ایشان برچه مبنایی قرار دارد؟
برای مشارکت در فلسفه سیاسی آیت الله خامنه ای اصول و پیش فرض هایی ارائه شده است: اصل اراده انسان ها، هویت شهروندی، مقتضای نفی سلطه، خلافت الهی انسان، نیاز طبیعی، مقتضای عدالت، امر به معروف و نهی از منکر، مسئولیت متقابل دولت و مردم. و مشارکت می تواند در اشکال مختلف رسمی و غیر رسمی، سازمان یافته و سازمان نایافته، داوطلبانه و اجباری، در تمام عرصه های زندگی اجتماعی، اعم از اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی مطرح است.
در حوزه سیاسی، شهروندان متناسب با میزان سهم خود در سامانه سیاسی، در فرآیند تصمیم سازی و تصمیم گیری و نظارت مشارکت می کنند. هرچه جامعه به سمت مردم سالاری دینی میل نماید، گستره و عمق مشارکت نیز بیشتر می شود. مشارکت اجتماعی که یکی از انواع مهم مشارکت است حوزه ها و حدود گسترده تری دارد که همراه با مشارکت سیاسی، واقعیت مشارکت شهروندی را شکل می دهد. مشارکت در زندگی سیاسی دو اثر مهم صیانت بخشی و عظمت ملی را در پی دارد.
*سامانه تشکیلات سیاسی و حاکمیت که شما در این کتاب از آن به آیین شهریاری تعبیر کردید، در فلسفه سیاسی مقام معظم رهبری چه جایگاهی دارد؟
در طرح این بحث به چهار مفهوم اساسی؛ قدرت، مشروعیت، نظم سیاسی و مردم سالاری دینی تمرکز شده است. اولین مفهوم پدیده قدرت است که اولین مفهوم کلیدی آیین شهریاری است و مفهومی چند وجهی و پدیدهای نسبی است که ماهیتی فلسفی و جامعهشناختی دارد و شامل قدرت سیاسی هم میشود و در یک وضعیت اجتماعی بروز میکند و از انواع آمادگیها و صلاحیتها و قابلیتها برای صاحبان قدرت به سامان میرسد. قدرت هم افق با مفاهیمی چون سلطنت، ملک، اقتدار و نفوذ، به معنای توانایی فکری و عملی برای ایجاد شرایط و نتایج مطلوب است که شکلها و سطوح این «توانایی» متفاوت است: هم تحمیل اراده را در بر میگیرد، هم به رابطه کسانی که میخواهند نتایج مطلوب به بار آورند، اشاره میکند و هم انواع مشارکتهای سیاسی مسالمتآمیز یا غیرمسالمتآمیز افراد، گروهها و احزاب، حکومتها و دولتها را دربر میگیرد. توانایی هر کدام از این نیروهای اجتماعی ـ سیاسی، برای ایجاد شرایط و نتایج مورد خواست خود در عرصه سیاستهای داخلی و خارجی قدرت مربوط به آن نیرو محسوب میشود. بنابراین از قدرت فرد، قدرت گروه یا حزب، قدرت یک حکومت و یا از قدرت یک دولت میتوان نام برد.
این نیروها، توانایی فکری و عملی خود را در عرصه مبارزه سیاسی، داخلی یا خارجی، در برابر نیروهای دیگر که آنها هم میتوانند افراد، گروهها و احزاب، حکومتها و دولتها باشند به کارها میبندند تا به هدفی که دارند و به نتیجهای که میخواهند برسند و گاهی قدرت به مجموعه عواملی اطلاق میشود که موجب میشود فرد یا گروهی، گروهی دیگر را به اطاعت وادارد. در فلسفه سیاسی آیتالله خامنهای قدرت پدیدهای خنثی است که به واسطه کاربرد آن متصف به خیر یا شر میشود و به همین لحاظ است که ماهیت قدرت از دیدگاه دین و مکاتب بشری بسیار متفاوت میشود و در اسلام برای مصونیت صاحبان قدرت شرایط دشواری چون عصمت، عدالت، تقوی، فضیلت قائل شدهاند. در نظام اسلامی حاکمیت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست و قدرت سیاسی از خدا ناشی میشود و شهریاران، باید قدرت خود را از خداوند کسب نمایند و هر قدرتی که به خدا منتسب نباشد طاغوت است. مشروعیت دومین مفهوم کلیدی آیین شهریاری است.
در پاسخ به چیستی، مفهوم، ماهیت، منبع، مبنای مشروعیت سیاسی و منشأ قدرت الزامآور حاکمان و لزوم اطاعت از آنان و ملاک در پذیرش مشروعیت سیاسی حق اعمال قدرت توسط حکومت اسلامی بر مبنای فلسفه سیاسی آیتالله خامنهای اشاره شد که مشروعیت مفهومی عمیق و متعالی و جایگاه رفیع دارد. برخوردار از بار اعتقادی و منطبق با نظام تشریع الهی و مبنای تسلط مردم بر سرنوشت خویش است. بنابراین مشروعیت توجیه عقلی یا عقلانی حق حاکمیت و انطباق قدرت بر قانون حاکم بر جامعه و پذیرش همگانی و مقبولیت مردمی و رضایت عامه مردم است که براساسا، موازین شرعی و الهی شکل میگیرد. این مشروعیت که در مقام ثبوت از منشأ الهی و در اثبات از مقبولیت مردمی برخوردار است، از سوی خداوند به افراد برگزیدهاش یعنی پیامبر (ص) و امامان معصوم (ع) و به توسط آنان به عالمان و فقیهان واجد شرایط رهبری واگذار شده است. اما این واگذاری به نحو تفویض نیست حق تولید امور و زمامداری مردم را به کسی اعطا نمیکند این حق متعلق به خداست و او ولایت و حاکمیت را از مجاری خاصی اعمال میکند. آیتالله خامنهای بر این باورند که تنها با دو شرط حاکمان به قدرت میرسند و با فقدان هر کدام از شرایط مشروعیت نیز منتفی میشود. بنابراین چنانچه فقیهی در مقام ثبوت از همه شرایط مورد نظر شرع مقدس برخوردار باشد ولی مردم او را قبول نکردند، حکومت او مشروعیت نیست.
نظم سیاسی سومین مفهوم کلیدی آیین شهریاری است که با عناوینی چون دولت، نظام سیاسی، حکومت و حاکمیت شناخته میشود. با وجودی که، انسانها همواره با قدرت دارای تشکیلات سیاسی، نهادها و سازمانهای اداری، سیاسی، قضایی و نظامی که در قلمرو خود مسلط بوده و از نظر داخلی، حاکمیت بلامنازع داشته و از نظر خارجی، حافظ تمامیت سرزمین و منافع ملت و یکایک شهروندان خویش به شمار میآمده، سروکار داشتهاند. معالوصف، وجود نظم سیاسی و حکومت مطلوب و ایدهآل برای اداره و رهبری جوامع انسانی و حاکمان شایسته، شیوههای تحصیل قدرت و رابطه شهروندان و شهریاران از پرسشهایی هستند که تاریخ حیات جمعی هیچ گاه، خلأ آنها را احساس نکرده است. هر فیلسوفی بر مبنای مفروضات خویش بدانها پاسخ داده است. افلاطون زندگی بدون نظم سیاسی را غیرممکن و ارسطو حکومت را مقتضای طبع بشری معرفی نمود و فارابی با تشبیه مدینه به ارگانیسم بدن آن را به مثابه قلب میدانست و آیتالله خامنهای هم با همین تشبیه میفرماید: «در نظام اسلامی حکومت (نظم سیاسی) ستون فقرات و قلب و مغز و ادارهکننده اندامها و فرماندهنده به سلسله اعصاب است» و بر مبنای استدلال عقلی و استلزامات اعتقادی به ضرورت نظم سیاسی میرسند.
ایشان با تقسیم حکومتها به دو نوع خوب و بد، حکومت اسلامی را مصداق حکومت مطلوب معرفی میکنند و آن را مصداق «ولایت» در لسان آموزههای دینی میدانند که در چهار عنوان؛ نظم سیاسی نبوی، نظم سیاسی علوی، نظم سیاسی ولوی و نظم سیاسی مهدوی مطرح شده است. و در نظم سیاسی فقیه محور به ویژگیهایی چون؛ انسجام درونی، ضمانت اجرایی درونی و روانی، شایستگیهای برجسته رهبری در این نظم سیاسی، ابتناء بر مصالح معنوی و واقعی انسانها اشاره میکنند و ساخت قدرت در این نظم سیاسی را در دو مدل جمهوری اسلامی و مردمسالاری دینی بیان میکنند و برای نظم ولایی دو نوع اهداف غایی، بلندمدت مانند: هدف عدالت، آزادی، رفاه و امنیت، تعلیم و تربیت، برقراری نظم و قانون را بیان کردهاند. برجستگیهای دیدگاه ایشان در این است که اولا، منشأ نظم سیاسی خود را از منبع ارزشهای دینی میدانند. ثانیا، این نظم به دنبال تامین سعادت دنیوی و اخروی انسانها است و ثالثا با بهترین محتوی و در قالب بهترین ساختار یعنی نظم ولایی سامان یافته است. این نظم در دوره معاصر، با دو عنوان جمهوری اسلامی و مردمسالاری دینی ارائه گردید.
*مردم سالاری دینی، چه؟
مردمسالاری دینی، چهارمین مفهوم اساسی آئین شهریاری است که در فلسفه سیاسی آیتالله خامنهای، الگویی از سامانه زندگی سیاسی میباشد و در نظام سیاسی اسلام مطرح شده است. براساس این نظریه تمام سطوح حکومت اسلامی یعنی حکومت اسلامی رسول اکرم (ص) در مدینه، حکومت امام علی(ع) در کوفه حکومت جهانی امام عصر(عج) و حکومت اسلامی عصر غیبت در قالب ولایت فقیه در، همه این موارد از مصادیق مردمسالاری دینی هستند. بنابراین اگرچه مردم سالاری دینی، اصطلاحی امروزی است اما محتوای آن بسیار کهن و تاریخی است. برخلاف دموکراسی که بنابر قرائت غالب آن بیشتر یک شیوه برای زندگی سیاسی و نظم ساختاری است، مردمسالاری دینی علاوه بر آن، به ابعاد محتوایی و پیشینی برای نظم سیاسی بر اساس دین هم اشاره دارد و اصول و قواعدی را مانند؛ حاکمیت الهی، ایمان دینی، آرمانگرایی، فضیلتمحوری، تکلیفگرایی، شایستهسالاری، هدایتمحوری، قانونمداری، انتخاب مردمی، رضایتمندی، مبنای رفتار خویش قرار داده است و در بستر مبانی سیاسی اسلام و متاثر از آموزههای نبوی و علوی روییده و بر آن است تا ضمن پاسداشت حقوق مردم در حوزه سیاست و اداره امور جامعه و پرهیز از الگوهای حکومتی غیردینی و استبدادی، بر همه مبانی، اصول و قواعد تحفظ نماید. بنابراین مردمسالاری دینی، یک فلسفه سیاسی برای زندگی سیاسی است.
*در ادامه بحث کتاب به چه چیزهایی پرداختید؟
نتیجه منطقی فلسفه سیاسی غایتگرای آیتالله خامنهای این است که بعد از ترسیم چهار آیین اساسی فلسفه سیاسی که مقومات آن هستند، رکن مهم و مکمل آن هم بیان شود. در این آیین که عنوان آن با آیین سعادت نامگذاری شده است ابتدا مفهوم غایت در فلسفه سیاسی ایشان بحث شده است. پرسشهای اساسی در باب غایت و هدف آفرینش، مانند تحقق ایدهآل حقیقی در دنیا یا در آخرت، اطلاق یا نسبی بودن سعادت و کمال؟ پاسخهایی را از سوی فلاسفه دریافت کرده است که با توجه به بنیادهای هستی شناختی و ابزارهای معرفتی و روشهای استنباطی مختلف بوده است. برخی از فیلسوفان جهان را بیهدف و برخی با هدف تفسیر مینمایند. بنابراین فلسفه سیاسی به دو دسته کلی غایتگرا و عملگرا تقسیم شده است. غایتگرایان، ملاک و معیار خوب و بد بودن اعمال را وابسته به پیامدها و نتایج آنها میدانند و هر عملی که بیشترین و بالاترین میزان خوبی، کمال، سعادت و لذت را ببار آورد به لحاظ اخلاقی خوب و بایسته است. از دیدگاه سعادت گرایان دینی به حکم قاعده «الدنیا مزرعهالاخره» زندگی طبیعی به عنوان مقدمه حیات اخروی و معبر و گذرگاه آن تلقی میشود. زندگی حقیقی در جهان دیگر است، نه در این جهان. در نتیجه سعادت حقیقی، سعادت اخروی یا به تعبیر فارابی سعادت قصوی است. بنابراین در فلسفه سیاسی غایتگرا رفتارهای سیاسی با توجه به نتایجشان لحاظ میشوند. اگر نتیجه کاری برای جامعه خوب بود، آن کار را باید انجام داد و در غیر این صورت نباید انجام داد. در مقابل آن وظیفهگرایان، خوب و بدی را ذاتی اشیا میدانند.
در فلسفه سیاسی غایتمدار آیتالله خامنهای مجموعه حیات انسانی به کاروانی تشبیه شده است که دارای یک مبدا حرکت و یک مقصد عالی است و همه آفرینش به سمت آن غایت، حرکت میکنند و از فاصله بین مبدا و معاد به «اردوگاه» تعبیر شده است که به سوی مقصد الهی حرکت میکند. در این «اردوگاه» برای انسانها چهارنوع برنامه متعالی، تهذیبی، تنظیمی و تدبیری وجود دارد.
ویژگی غایتگرایی عبارتند از:
آرمانخواهی سعادت آدمی مربوط به سرشت و ذات انسانی است که شکوفا میشود.
انسان سرشت و ذاتی عقلانی دارد.
شکوفایی عقلانی در خلأ صورت نمیگیرد و بلکه متن و زمینهای مانند جامعه و شرایط بیرونی که به فضیلتهای بیرونی انسان موسوم هستند نیاز دارد.
روایی بودن زندگی و وجود اموری پایدار در حیات
مطلق بودن سعادت که ناشی از سرشت و ذات مشترک آدمیان است و در جامعه قابل دسترسی است.
دومین مفهومی که در آیین سعادت از آن بحث شد، مفهوم غایی حیات طیبه است. در هر فلسفه سیاسی، حیات و زیست انسانی تابعی از فلسفه حاکم بر آن است. در یک فلسفه سیاسی دنیا هدف انسانهای گرگ صفت است و در فلسفه دیگر دنیا مزرعه آخرت و همچون کاروانی است که دائما در حال حرکت است و از وضع موجود به وضعیت مطلوب سیر میکنند و انسان به مثابه خلیفه الله برتر از هر فرشتهای زمامدار این کاروان است. در این فلسفه گستره حیات، فراتر از مادیات و لذائذ دنیوی است. این حیات در اصطلاح قرآنی با عنوان حیات طیبه یاد شده است. حیات طیبه نوعی زندگی است که پیراسته از هر ناپسندی، کژی، بدی، ناراستی و زشتی است؛ زندگی پاک از هرگونه نابودی و کمبودی که ناکامی و بیم و اندوه آن را ناگوار میکند. حیات طیبه معنای وسیعی دارد. حیاتی دور از هر نگرانی و تلخکامی، حیاتی همراه با قناعت و پرهیز از افراط و تفریط، حیاتی سرشار از معنویت و ایمان و احسان به خلق، حیاتی به دور از غفلت، سهو و نسیان. پس برای نیل به چنین سعادتی، باید به وحی الهی دستاویز شد و از وسوسههای شیطان گریخت؛ زیرا شیطان بر مومنان اهل توکل هیچ نفوذی ندارد. در مجموعه آموزههای دینی حیات طیبه در مقابل دو مفهوم؛ حیات نباتی، حیوانی و حیات مادی دنیا قرار گرفته است.
حیات طیبه در آموزههای دینی به قناعت، زرق و روزی حلال؛ زندگی شرافتمندانه همراه با قناعت و خشنودی؛ بهشت پر طراوت و زیبا و زندگی خوش در آنجا؛ زندگی خوشبختانه در بهشت برزخی، عبادت همراه با روزی حلال، توفیق بر اطاعت فرمان خدا، انطباق داده شده است. در فلسفه سیاسی آیتالله خامنهای به تبعیت از قرآن مفهوم غایی حیات طیبه به عنوان یک شیوه زندگی استخدام شده است و همانند کمال و سعادت یک مرحلهای از حیات انسانی است. ایشان حیات طیبه را به زندگی در راه خدا و هدفهای عالی، زندگیای که کام انسان را شیرین کند و انسان با آن زندگی، احساس آرامش و آسایش نماید، زندگی گوارا، زندگی رفاه مادی همراه با عدالت، معنویت همراه با اخلاق، دنیا همراه با آخرت، ماده همراه با معنا را با هم داشتن. حیات شایستهای انسان، آرمان متعالی، آزادی و عزت، حیات قلبی و روحی و معنوی انسان مرتبط با خدا، است. بنابراین حیات طیبه نوعی از کمال آدمی است که ماده و معنا و دنیا و آخرت به صورت متوازن در اهداف متعالی با هم جمع شدهاند و انسان در این زندگی به «آرامش» و «قرب الهی» میرسد. پس در حیات طیبه «هدف اعلی عبارت از وصول به حق، رسیدن به قرب باریتعالی و تخلق به اخلاق الهی است. انسان برای رسیدن به آنچنان هدفی، ابزارهای مادی و معنوی را لازم دارد. در فلسفه سیاسی آیتالله خامنهای راههایی چون؛ دین، ایمان، نظام سیاسی، جهاد اسلامی، فقه سیاسی و حکومتی، صبر و تحمل، عشق و محبت، آرمانهای متعالی، زندگی شایسته و یاد خدا برای دستیابی به حیات طیبه ذکر شده است.
سومین مفهوم کلیدی آیین سعادت که به دلیل اهمیت، نام این آیین از آن أخذ شده است مفهوم سعادت است که غایت قصوی و مطلوب نهایی در فلسفه سیاسی برای همه انسانها، میباشد و هر کسی سعادت خود را در آرزوهای خویش میبیند. کسی سعادتش را در لذت و دیگری در سلامتی، یا ثروت و قدرت، شرف و حرمت اجتماعی، یا اندیشیدن به خیراعلی و غایت هستی و حکمت و فضیلت اخلاقی میداند. در فلسفه سیاسی اسلام، سعادت انسان در دنیا و آخرت از هم تفکیکناپذیر است. بنابراین سعادتمند کسی است که دنیای آباد و آخرت درخشان دارد. برخی معتقدند: سعادت هر چیزی عبارت است از رسیدنش به خیر وجودش، تا به وسیله آن، کمال خود را دریافته و در نتیجه متلذذ شود و سعادت در انسان که موجودی است مرکب از روح و بدن عبارت است از رسیدن به خیرات جسمانی و روحانیاش و متنعم شدن به آن است و برخی از منطری دیگر با تقسیم خیرات به دو بخش خیرات ذاتی و خیرات توصلی، سعادت را خیر ذاتی میدانند که برتر، کاملتر و موثرتر است و مقبولیت ذاتی دارد و نهایت کمال انسانی است و همه خیرات و فضایل در راستای سعادت معنا پیدا میکنند و آنچه در نهایت، به سعادت ختم نشود، شر است. بنابراین سعادت انسان همان نیل به کمال است و آن عبارت است از صیرورت و انتقال و تحول نفس در کمال وجودی خود، بدان مرتبتی که در قوام خود محتاج به ماده نباشد. آیتالله خامنهای از غایت قصوا و سعادت آدمی که مطلوب نهایی است با عبارت و مفاهیمی چون «کمال»، «تحصیل رضایت الهی»، «نورانیت»، «هدایت»، «حیات طیبه»، «کرامت»، «متخلق شدن به اخلاق اللهی" یاد می کنند، اما اینکه این مطلوب نهایی چیست و عناصر و مصادیق آن کدام است، مقوله بسیار مهمی است.
*در فلسفه سیاسی ایشان چه عناصر و عواملی در تأمین سعادت آدمی مؤثر هستند؟
در فلسفه سیاسی ایشان، عناصر و عوامل متعددی در تأمین سعادت آدمی موثر هستند که از مواردی بنام اراده انسان، علم سودمند، خودسازی و تزکیه نفس، شناخت مقصد، بهره گیری از همه ظرفیت هادر مسیر نیل به مقصد، تطبیق با سنت های الهی، پذیرش اسلام، بینش توحیدی، وجود حاکمیت الهی، وجود قانون الهی، پذیرش ولایت اسلامی، وجود جامعه اسلامی، پذیرش نظام اسلامی، جمع دنیا و آخرت، عمل به احکام دین، پیروی از رسالت انبیاء، توسعه حقیقی به عنوان عناصر سعادت یاد شده است.
چهارمین مفهوم آئین سعادت، کمال است که در فلسفه سیاسی آیت الله خامنه ای، همانند سایر مفاهیم غایی از مفاهیم اساسی تلقی می شود که در همه مراتب سیاست وجود دارد. و دارای مراتب متعدد است. برخی از مراتب آن نهایی و برخی غیرنهایی و به نسبت افراد متفاوت هستند. بنابراین کمال نهایی در فلسفه سیاسی، عبارت از چیزی است که بذاته مطلوب باشد، و مطلوبیتش به خاطر رسیدن به امر دیگری نیست. کمال یک امر واقعی و یک صفت وجودی است که انسان در صورت طی مراحل لازم، واجد آن صفت و مرتبت می شود حکمای پیشین چیزی را که در وجود و بقایش به او نیاز است، کمال اول نامیده اند و آنچه را در وجود یا بقایش به او نیازی نیست، کمال دوم گفته اند. و بر همین اساس است که کمالات مطلوب انسان را به دو قسم معیشتی (اکتسابی، ارادی و دنیوی) و اخروی یا سعادت صوی تقسیم کرده اند. کمال دنیوی، امری نسبی است و تکوین هر موجودی، برای رسیدن به کمال نسبی و شایسته مقام و مرتبه وجودی آن است، تحصیل این کمال، اکتسابی و ارادی است و هیچکس کمال بالفعل ندارند. در منظومه فکری آیت الله خامنه ای دین هدایت انسانها و به کمال رساندن انسانها را برعهده دارد و چون انسان حقیقتی مرکب از دو بعد جسم و روح است که جسم انسان با مرگ او متلاشی شده، از بین می رود اما روح او که جوهر اصلی وجود او را تشکیل می دهد، باقی می ماند و به حیات ابدی خود در جهان دیگر ادامه می دهد. بنابراین، کمال نهایی انسان نیز که مربوط به روح اوست امری فناناپذیر و جاودانه است.
*فضیلت در فلسفه سیاسی امام خامنه ای چه جایگاهی دارد؟
پنجمین مفهوم در فلسفه سیاسی آیت الله خامنه ای، فضیلت است که ایشان آن را ویژگی جامعه سعادتمند است. همان طوری که در بخش مبانی فکری ایشان بیان شد، حرکت انسان در فاصله بین مبداء و معاد است و سعادت نهایی و خیر اعلی انسان که در عالم آخرت است از طریق اعمال، ابزار، روش ها و امکانات مادی و معنوی، در دنیا تامین می شود. علمای اخلاق فضیلت های اخلاقی را از عوامل نجات و رساننده به رستگاری اند می دانند و در تعریف آن گفته اند حالت و ملکه ای است که انسان را خوب می سازد و به تبع آن اعمال خاص او را نیکو می گرداند و چنین ویژگی، آن هنگام تحقق می پذیرد که انسان در خلال زندگی دنیوی در افعال و انفعالاتش حد وسط را رعایت کند. در فلسفه سیاسی فضیلت امر واحدی تلقی شده است اما فضایل را به گونه های مختلفی تقسیم کرده اند؛ گاهی آن را به حسب انگیزه های آن به فضایل مادی و معنوی یا فضایل دنیوی و اخروی تقسیم کرده اند و گاهی به اعتبار منابع و ماهیت افعال فاضلانه به سه گونه فضائل دینی، فضائل اخلاقی و فضائل دینی با روش توحیدی ازره آورد وحی به دست می آیند. فضایل اخلاقی را هیئات و استعدادهای طبیعی می دانند که بر اثر تکرار خیرات و افعال جمیله ایجاد می شوند، فارابی این فضیلت را "فضیلت رئیسه" می نامد که جزء نزوعی نفس محسوب شده و آن را به چهار بخش اخلاقی، عفت، شجاعت، سخاوت و عدالت تقسیم کرده اند.
آیت الله خامنه ای بر این باورند که در هر جامعه ای که فضائل اخلاقی، اخلاق حسنه و مکارم اخلاقی رایج باشد و انسانها از اخلاق نیکو از گذشت، از برادریف از احسان، از عدل، از علم، از حق طلبی، برخوردار باشند، انصاف بین آنها باشد، صفات رذیله در میان آنها حاکم و رایج نباشد، به سوی خوشبختی حرکت می کند، اما فضیلت عقلانی، همان اندیشیدن و نظر در ساحت الوهی هستی است که فیلسوفان مسلمان آن را مهمترین مولفه سعادت می دانند. در فلسفه سیاسی فارابی، فضائل در چهار بخش، نظری، فکری، خلقی و عملی، تقسیم شده است. نقش عقل نظری و سپس عقل عملی را در نیل به کمال و سعادت اساسی می داند. آیت الله خامنه ای عقل انسان را راهنما، جهت بخش و تعیین کننده می دانند و بین علم، ایمان و عقل رابطه تنگاتنگی فائل هستند.
*در کتاب آخرین مفهومی که در آئین سعادت از منظر فلسفه سیاسی حضرت یت الله خامنه ای تبیین شد، خیر است. خیر چه جایگاهی در فلسفه سیاسی ایشان دارد؟
این مفهوم رایج ترین مفهومی است که به هم مثابه غایت و هدف بسیاری از افعال تلقی می شود و هم همه افعال مطلوب می توانند متصف به وصف خیر شوند حال چون اعمال متفاوت و متنوع هستند، غایات هم به تبع افعال متنوع می شوند و چون از اعمال متنوع بعضی تحت بعض دیگر قرار دارند و بعضی شامل بعض دیگرند. از این رو سلسله ای از غایات تشکیل می شود که در نهایت به یک غایت الغایات ختم می گردد و آن خیر اعلای انسان است. خیر اعلای انسان به عنوان عالی ترین غایت، موضوع فلسفه سیاسی است، در این دانش، خیر اعلای انسان به عنوان سعادت حقیقی جامعه انسانی مورد نظر است. در تعریفی از خبر گفته شده، هر آنچه که در آن، صلاح و سود و لذت باشد، و غایتی است که هر چیزی شوق حرکت به سوی آن را دارد و خواهان آن است. و با کمک آن به مرتبه و حقیقت وجودی خود می رسد و در حقیقت، خیر آخرین مرحله از کمال وجود است؛ همانطور که شر در مقابل آن نقصان وجود است. در فلسفه سیاسی آیت الله خامنه ای همانند سایر فیلسوفان مسلمان مقوله "خیرات" مطرح شده است و مراد از خیرات، مزایا و برتریهایی مانند سلامتی قدرت، ثروت، زیبایی، شهرت خوب، حسب و نسب است که خارج از روح آدمی بوده، به بدن یا موقعیت اجتماعی او مربوط است. همانند قدرت و حکومت و ثروت اگر در خدمت مردم و ترویج اخلاق و معنویت و صلاح و رستگاری انسانها قرار دادیم، خیر هستند. خیرات به گونه های مختلفی تقسیم می شوند همانند؛ خیر غایی، خیر ابزاری، خیر نفسی، خیر غیری، خیر ذاتی ـ غیری، خیر مطلق، خیر ضروری، خیر عام، خیر نسبی، خیر جوهری، خیر عرضی، خیر محسوس و خیر معقول، که تفصیل آنها در متن مورد اشاره قرار گرفت.
_______________________________
گفتگو از: سید حسین امامی