خبرگزاری مهر - گروه هنر: پارانورمن یک انیمیشن استاپموشن در ژانر کمدی، فانتزی، ماجرایی و ترسناک به صورت سهبعدی است که توسط استودیوی سازنده انیمیشن تحسین شده «کورالاین» یعنی لایکا ساخته شده و کمپانی فاکس فیچرز توزیعکننده آن است. کارگردان های «پارانورمن» سم فِل و کریس باتلر آن را بر مبنای داستانی از کریس باتلر ساخته اند.
این انیمیشن یکی از پنج انیمیشن نهایی در رقابت اسکار سال 2013 بود که سرانجام در برابر «شجاع» جایزه آکادمی را به آن واگذار کرد.
روال معمول برای فیلم های کودکان چنین است: فیلمی سرشار از شادی، رنگ و موضوع های خوشحالکننده که معمولا با یک پیشزمینه شاد شروع میشود. در اواسط اینگونه فیلمها، داستان کمی تراژیک میشود و در نهایت با تلاش و پشتکار پارانورمن و دوستانش مشکلات از میان برداشته می شود و همه به خوبی و خوشی کنار هم زندگی میکنند اما در «پارانورمن» هیچیک از این مسیرها طی نمیشود. در واقع میتوان گفت این انیمیشن فیلمی خوش ساخت است که ساخته شده تا با جذابیت های کودکانه، بزرگسالان را به تماشا وادارد.
این انیمیشن که با تحسین منتقدان روبه رو شده با بودجه 60 میلیون دلاری ساخته شد و فروشی 107 میلیوون دلاری را ثبت کرد و علاوه بر نامزدی اسکار نامزد جوایز بفتا نیز شد.
صداپیشگان
از جمله صداپیشگان این انیمیشن کریستفور مینتس-پلس، آنا کندریک و کودی اسمیت-مک فی هستند.
کودی اسمیت-مک فی با احساسِ تمام صداپیشگی شخصیت اصلی یعنی نورمن را برعهده دارد. الین استریچ کار صداپیشگی مادربزرگ نورمن را انجام داده و توجه منتقدان را کاملا جلب کرده است.
صداپیشگی مادر نورمن یعنی سندرا با لزی مان است و جف گارلین هم در نقش پدر او پری صحبت می کند.
صداپیشگی کورتنی خواهر بدخلق نورمن را آنا کندریک انجام داده و کریستوفر مینتز-پلس هم در نقش آلوین گردن کلفت مدرسه ایفای نقش کرده است.
قصه از کجا شروع شد؟
داستان انیمیشن در شهری به نام نیوانگلند در ماساچوست رخ میدهد، جایی که پسری به نام نورمن که توانایی صحبت با ارواح و مردگان را دارد زندگی میکند. ولی متاسفانه هیچکس این توانایی او را باور نمیکند در نتیجه او باید به تنهایی شهر خود را از طلسمی که بر آن نهاده شده، نجات دهد…
نورمن بابکوک که توانایی صحبت کردن با ارواح را دارد میتواند جلوی تخریب شهر از دست نفرین جادوگر قرن را بگیرد. او مجبور است با ارواح، زامبیها، جادوگران و بدتر از همه یک احمق در حال رشد مقابله کند. اما یک غول جوان ممکن است توانایی ماورالطبیعه او را کشف کند. او باید عامل تمام این اتفاقات را بفهمد و آنها را از مقابل بردارد و دوستانش به او در این کار یاری میرسانند.
در اولین نگاه، نورمن پسر نوجوانی است که بدون این که بخواهد با موهایش توجه دیگران را جلب می کند. او انگار همیشه در حالت هشدار به سر میبرد و همیشه کمی عجیب و غریب به نظر می رسد و هیچ جور نمی تواند جلوی خودش را بگیرد که چنین به نظر نیاید. موضوع این است که او در زندگی اش هیچوقت تنها نیست و نه تنها آدم های مرده را در برابرش می بیند بلکه با آنها دوست است. با آنها می حرف می زند و نشست و برخاست می کند. حتی گاهی اوقات وقتی در تلویزیون خانه یک فیلم ترسناک تماشا می کند که شخصیت شرورش یک هیولاست، باز هم دوستان مرده اش حضور دارند.
بسیاری از شخصیت های این انیمیشن را مرده ها تشکیل می دهند و در این میان پیرزنی که سرش به بافتنی بافتن گرم است و روی یک کاناپه که داخل حوضچه ای به رنگ سبزی تهوع آور نشسته، از همه مهم تر است. آخر او مادربزرگ نورمن است. ما هرگز متوجه نمی شویم مامان بزرگ، با آن حالت بدون جسم، با آن میل های بافتنی که مدام در حال تکان خوردن هستند، چطور مرده است. خودش می گوید دلیل اینکه هنوز دور و بر این دنیا می چرخد، این است که مواظب نورمن باشد.
نکته این است که هیچ کس دیگر نمی تواند آنچه نورمن می بیند را ببیند و همه به جز مامان بزرگ فکر می کنند او دیوانه باشد. او با یک گروه از ارواح همیشه پرسه میزند؛ آنها او را با خوشی در راه مدرسه همراهی می کنند و به همین دلیل نورمن هیچ مشکلی ندارد. اما دیگران که این ارواح و شادی های آنها را نمی بینند، چطور فکر می کنند؟ طبیعی است که از نظر آنها نورمن دیوانه به نظر می رسد.
در مدرسه ای که نورمن در آن درس می خواند همه از او فرار می کنند و الوین سردسته قلدرهای مدرسه، با دار و دسته ای که برای خود جمع کرده، او را اذیت می کند. او در این میان با یک شخصیت بسیار بامزه و تپل با نام نیل آشنا می شود. او در کلاس متوجه موضوعی می شود که از آن سر در نمی آورد.
دایی نورمن مثل او توانایی دیدن ارواح را داشت و پیش از مرگش اطلاعاتی در این باره به او داده بود اما وقتی پای طلسم جادوگری به میان می آید که می خواهد شهر را جادو کند، سرانجام این روح دایی اوست که تمام اطلاعاتی را که مربوط به طلسم جادوگر است به نورمن می دهد و به نورمن می گوید کتابی را قبل از غروب خورشيد بر سر هفت قبر، براي ساحره قديمي كه آنجا دفن شده، بخواند و او را دوباره يك سال به خواب ببرد تا نتواند مرده ها را زنده كند. ولي نورمن موفق به اين كار نمي شود و مرده ها از قبرها برميخيزند و زنده مي شوند و تنها كسي مي تواند مردم را از ارواح نجات دهد نورمن است.
با حضور زامبی ها نورمن سعی می کند با آنها صحبت كند و مردم را هم متوجه کند که آنها با مردم كاري ندارند. در عین حال تلاش می کند تا با جادوگر آشنا شود و کاری کند تا او طلسمش را بااطل کند. جادوگر که دختری یازده ساله است، سعی می کند نورمن را به دام های خود بکشاند، اما نورمن سرانجام او را آرام می کند و جادوگر نیز زیر درختی قدیمی دوباره به خواب میرود تا طلسم بشکند و تمام اهالی شهر نجات پیدا کنند.
شخصیت پردازی انیمیشن
این انیمیشن که به داستان یک پسربچه و غول های دور و برش می پردازد، در برخی صحنه هایش آنقدر ترسناک می شود که مو بر اندام آدم سیخ می شود. بعضی از این صحنه ها توسط آدم های عادی زندگی نورمن پیش می آیند، یعنی گردن کلفت های مدرسه و معلم ها و حتی بستگانی که با ترکیبی از بی قراری و علاقه، این پسربچه یازده ساله را به دلیل عادت های غیرعادی و وحشت آورش توبیخ و ملامت می کنند.
اگر از بیرون نگاه کنیم شاید تفاوت چندانی میان نورمن و بسیاری از قهرمان های کودک فیلم ها وجود نداشته باشد. او متفاوت است، از دیگران کناره می گیرد و درباره اش اشتباه فکر می کنند. بهترین ویژگی او، به جز ظاهرش، این است که شاید او واقعاً دیوانه باشد.
در «پارانورمن» همه چیز به نوعی کج و معیوب است. نورمن در خانه؛ جایی که باید احساس آرامش کند، به سختی می تواند از زندگی فردی و خصوصیات شخصی خودش دفاع کند و همیشه شاهد دعواهایی بین دیگر اعضای خانواده هستیم. دعواهایی که هم جذاب هستند و هم خیلی واقعی از کار در آمده اند و در عین حال به شکلی بامزه نشان می دهند او چطور در میان دعواهای مادر بامحبتش سندرا و پدر چاق و بداخلاقش، پری گیر افتاده است.
این انیمیشن یک شخصیت نسبتاً کمتر جذاب هم دارد؛ خواهر بزرگتر و کج خلق نورمن به نام کورتنی، دختر بدجنسی است که تازه سن بلوغ را پشت سر گذاشته و سلایق و علایقش مانند بیشتر هم سن و سالان بی فکرش سطحی است و لباس هایش هم همگی مثل آدامس بادکنکی، صورتی رنگ هستند. کورتنی، مانند شخصیت گردن کلفت درشت هیکل مدرسه به نام آلوین ابتدا به شکل ناامید کنندهای کلیشه ای و تکراری به نظر می رسد.
خود نورمن ظاهر جالبی دارد. او به شکل انیمیشن های دیسنی طراحی نشده و ظاهری شاد، بانشاط و با شهامت ندارد. از موهای سیخ شده اش گرفته تا کفش ورزشی اش او یک نوجوان امروزی است. شاید بخشی از این جذابیتش هم به همین دلیل باشد و این که ظاهرش برای همه آشناست.
از نظر شخصیتی او پسری است عبوس، هشیار و دقیق، با نگاهی متزلزل و شانه هایی قوز کرده. در واقع قهرمانی دور افتاده از اجتماع که تنهاست و کسی او را درک نمی کند. هرچند چنین شخصیتی که زمانی محبوب استودیوهای فیلمسازی آمریکایی بود، اکنون دیگر خیلی کلیشه ای شده، اما سازندگان برای ایجاد «تنوع » او را با یک گروه از شیاطین و زامبی ها درگیر کردهاند.
منتقدی در این باره می نویسد: وجود او تنها ترکیبی از خصوصیات ویژه نیست که در انتظار پیروزی رستگاری بخش باشد یا اینکه به عنوان یک شفا دهنده پذیرفته شود، یا قبیله ای از دیوانه ها را پیدا کند و خود را متعلق به آنها بداند. علاوه بر همه اینها او شخصیتی عجیب و غریب و کوچک است که با تغییرات روزگار سر ناسازگاری دارد. تیک های عصبی عجیب و دوست داشتنی دارد و از همه جالب تر این که چراغ خوابش شبیه کله یک هیولاست که یک مغز صورتی رنگ روی آن قرار دارد.
با همه اینها نورمن به عشق مادرش از سرزمین زامبیها عبور میکند و این همان چیزی است که تمام مخاطبان در آن مشترک هستند و زمانی که برای دیدن فیلم ترغیب میشوند، این حس مشترکشان به مادر است که آنها را به سینماها میکشاند. حسی که خیلی از پسر بچهها آن را در اعماق قلبشان حس میکنند اما با این وجود شیطنت ذاتی درونی شان، او را ناراحت میکنند و بعد می خواهند با تمام توانی که دارند به مادرشان ثابت کنند، چقدر مهر او را در دل دارند.
ویژگی های تکنیکی
«پارانورمن»، یک انیمیشن استاپ موشن سه بعدی است که جلوه های بصری زیبایی دارد و جذاب و صمیمانه ساخته شده است.
استودیو لایکا که در اورگون آمریکا واقع شده و تولید انیمیشن «پارانورمن» را بر عهده داشته، همه تلاش خود را کرده تا با این اثر مرزهای از پیش تعریف شده استاپ موشن را فراتر ببرد.
این دومین انیمیشن بلند به سبک استاپ موشن است که توسط استودیو لایکا در اورگون تولید شده است. اثر قبلی این استودیو انیمیشن «کورالاین» محصول 2009 بود که توسط هنری سلیک بر اساس رمانی از نیل گیمن ساخته شده بود.
گروه سازنده «پارانورمن» چندان معروف نیستند: سم فل که در کارگردانی پروژه «پارانورمن» با نویسنده اثر یعنی کریس باتلر همکاری کرده، پیش از این در کارگردانی دو انیمیشن «Flushed Away» از استودیوی بریتانیایی آردمن و «The Tale of Despereaux» اثر استودیو یونیورسال پیکچرز مشارکت کرده است.
مانند انیمیشن های استودیوی آردمن، «پارانورمن» نیز با عروسک ها و دکورهای واقعی ساخته شده و سازندگانش اصراری تقریبا سرسختانه داشتند تا فضای انیمیشن حالت انسانی خود را حفظ کند. در تولید این انیمیشن از کامپیوترها استفاده شده است، به همان شکلی که تقریباً در تک تک فیلم های این دوره از آنها استفاده می شود. اما در عین حال حجم بسیار بالایی کارِ دستی نیز انجام شده است. این زحمات کاملاً قابل مشاهده است، به عنوان مثال کج بودن مفهوم دار گوش ها و سوراخ های بینی نورمن، یکی از جزییاتی است که در تک تک فریم های ساخته شده، مورد توجه قرار گرفته است.
از دقت به کار رفته در لباس های بافتنی که آنها را قابل لمس می کند، تا جمجمه و استخوان های روی کاغذ دیواری اتاق نورمن، همه و همه به کمک دقت ویژه سازندگان میسر شده است.
با سازندگان اثر
باتلر نویسنده و کارگردان این انیمیشن می گوید طرح کلی داستان همیشه با او همراه بوده و از بچگی عادت به دیدن چنین فیلمهایی داشته و این ایده را در ذهنش می پرورانده که به گونهای داستان زامبیها را برای بچهها بسازد.
او می گوید به طور مشخص دوازده سال اخیر به ساخت این انیمشن فکر می کرده و موضوع آن را در ذهنش شکل می داده و در 6 سال اخیر به طور عملی درگیر آن شده است.
فِل کارگردان دوم می گوید: داستان اصلی ما یک قصه کامل است که کلی داستان و سطوح دیگر پشت سر خودش دارد. یعنی تمام 85 دقیقه براساس داستان پیش میرود و برنامهریزی شده است.
سازندگان انیمیشن خودشان اذعان دارند که زامبیها مثل زامبیهای کلاسیک کار شده اند و برای درآوردن سحر، افسون و جادو که باید در داستان حضور میداشتند، از همان الگوهای قدیمی بهره برده شده است.
شروع فیلم مثل فیلمهای زامبی دهه 1980 است که با اتفاقات ترسناک پیش میرود: رنگهای پریده، زردهای مایل به قرمز، شعلهها، صحنههای تیره و دودگرفته و پرشهایی که باید مخاطب کوشش کند تا ربط آنها را با هم پیدا کند.
باتلرمی گوید: ما از اول بر پایه انتظارات مردم شروع کردیم، چون بیننده دوست یا حداقل توقع دارد که چنین چیزهایی را در اینگونه فیلمها ببیند اینکه مثلاً فیلم اینطوری و با این جمله شروع شود: «زامبیها مغز مردم را میخورند.»
سازندگان فیلم تعمداً به سمت خلق یک جادوگر شریر رفته اند و به نظر آنها چون مردم چنین ضدقهرمانی را خوب میشناسند و قبلاً به آن پاسخ مثبت دادهاند، باید از همه عنصرهای فراطبیعی استفاده می شد تا مجموعه قابل قبول باشد.
فِل یکی از کارگردان های انیمیشن می گوید کار استفاده از جلوههای تصویری مثل «کورالاین» انجام شد. او می گوید: اما در این کار پیشرفتهتر شدهایم و میتوانستیم از رنگهای چاپی، بخصوص برای صورتها استفاده کنیم. در کورالاین ما چهرهها را داشتیم، بعد به صورت دستی آنها را نقاشی و رنگآمیزی میکردیم، اما اینجا همه کارها را در کامپیوتر انجام دادیم و طرح نهایی از آنها بیرون میآمد. همین ما را قادر میساخت تا از برخی بافتها و رنگهای پیشرفتهتر استفاده کنیم.
مثلاً به صورت کورالاین نگاه کنید؛ او فقط شش خال ککومکی در صورتش داشت، چون یک نفر باید به صورت دستی هر بار دانهدانه آنها را روی هر صورتی که ساخته میشد، دقیقاً در همان مکانی که قبلاً قرار داشت نقاشی میکرد، اما الآن نیل را در داستان داریم که هزاران خال ککومکی دارد و آنها دقیقاً هر سری سر جای خودشان هستند، چون به صورت کامپیوتری انجام شدهاند.
آنها می گویند: پرینت کردن چهرهها کمک کرد صورتها قشنگتر به نظر برسند. این امکان فقط به خاطر نوع مصالح یا همان مادهای بود که با آن کار میکردیم. این ماده یک بافت ویژه داشت که نور را منعکس میکرد و به ماتی میزد، یعنی نیمهشفاف بود. ما قبلاً با سیلیکون کار میکردیم، اما از نتیجه کار آنقدر راضی نبودیم، چون کار با صورتهای مکانیکی به خاطر نوع مواد، محدودیتهای خاص خودش را دارد. اما اینجا قادر بودیم تمام عیوب پوست را نشان دهیم؛ فرورفتگیهای کوچک چانه و زیر گردن، جوشها و جای جوشها با خطوط صورت همه و همه با این مصالح ویژه قابل اجرا بودند.
این دو یک هدف دیگر را نیز به گفته خودشان دنبال کرده اند: دیگران را قضاوت نکن.
انیمیشن «پارانورمن» در صحنه پایانی یک واقعیت را برملا می کند این که یکی از شخصیت ها به نام «میچ» همجنسگراست، و به این ترتیب به اولین انیمیشنی بدل می شود که چنین مفهومی را مطرح می سازد. باتلر می گوید ما میخواستیم با این انیمیشن بگوییم خداوند خالق ماست و او ما را با تواناییها و ضعف هایی آفریده است. پس در کار کسی قضاوت نکنید.
هدف سازندگان
داستان انیمیشن داستان سرگرم کننده است که شاید از ماجراهای یک جادوگر و آدم هایی که باید در برابرش بایستند، در اصل به عنوان وسیله ای استفاده کرده تا با زیبایی های تصویری باریک بینانه و ظریف تکنیکی، مخاطب را جلب کند. در واقع هر صحنه موقعیتی برای کشف و گاهی اوقات لذت وافری است که از درآمدن جزییات بصری حاصل می شود.
سرگذشت نورمن در این میان شاید خیلی اهمیت نداشته باشد؛ سرگذشتی که پسری را از خانه اش به یک قبرستان و گذشتههای دور دهکده اش می برد تا در واقع بتواند با بالا بردن ضربان قلب مخاطب، به آنچه می خواهد برسد: سرگرمی سازی و موفقیت صنعت سرگرمی. فیلم باید بتواند مخاطب را روی صندلی میخکوب کند، کاری کند از آنچه میبیند چشم هایش از شدت حیرت گشاد شوند و او وقتی سالن سینما را ترک می کند بگوید: به دیدنش می ارزید. این کاری است که سازندگان «پارا نورمن» به مدد ظرافت های انیمیشن سازی امروز و تلاشی که در هر فیلم در جلو بردن استفاده از امکانات تکنولوژیکی انجام می دهند، از پسش بر آمده اند.
منتقدی می نویسد: وقتی نورمن موقع مسواک زدن دندان هایش یک لحظه سعی می کند تا جلوی آینه قیافه ترسناکی بگیرد و خمیردندان کف کرده مانند آب دهان زامبی ها از دور و بر دهانش چکه می کند، ممکن است متوجه شوید خودتان هم با هیولای درونتان ارتباط برقرار کرده اید و همان لحظه پوزخند احمقانه ای نثار خودتان کنید.
در هر حال این انیمیشن دارای ویژگی هایی است که مخاطب را به تعجب وا می دارد. فرقی نمیکند آن را در سالنهای سینمایی مجهز به نرمافزارهای سهبعدی ببیند یا در خانه. در هر صورت یک کلمه میتواند آن را به خوبی در ذهن مخاطب جا بیندازد: لذت از سیر کردن در دنیایی خیالی!
یک تلنگر ظریف
درباره این انیمیشن می توان از زاویه دیگری هم فکر کرد. نام انیمیشن در واقع ترکیبی از دو واژه پارا و نورمن است ، اما یادآور پارانویا نیز هست؛ پارانویایی که شاید در وجود هر یک از انسان ها وجود داشته باشد؛ تا چه حد از تصورات ما از زندگی واقعی مان واقعی است؟ آیا واقعا فکر نمی کنیم قهرمانانی هستیم که هر روز باید به جنگ مشکلات زندگی برویم؟ یا شاید برای دوام آوردن باید چنین افکاری را در سر داشته باشیم؟ صرف نظر از نورمن و دنیای داستانی اش، پارانویای ما چیست؟
شاید هم قلب کودکانه هر یک از مخاطبان نیاز دارد تا برای فرار از پارانویایی این جهان هزاره سومی، ساعتی را با پارانویایی یک کودک قهرمان سر کند؟
نظر منتقدان
منتقدان در سایت گوجه فرنگی قرمز از 10 امتیاز 7.3 امتیاز به این انیمیشن دادهاند و آن را انیمیشنی زیبا با فیلمنامه ای محکم خواندهاند.
مانولا دارگیس از نیویورک تایمز با دادن 3.5 امتیاز از 4 امتیاز به شخصیتهای این انیمشن می پردازد و می نویسد: هر دو شخصیت کورتنی و آلوین به گونه ای عمیق تر از آنی هستند که نشان می دهند، گرچه فرایند طراحی کلی تک تک شخصیت ها، از اندام های کروی مانند و گوشه دارشان گرفته تا پوست لک و پیس دارشان، در مقایسه با درونیات آنها فوق العاده تر و خلاقانه تر هستند.
منتقد دیگری می نویسد به نظر من به هیچ عنوان نمیتوان یک کودک را به تماشای این فیلم برد. بهتر است تمام پدر و مادرها در مورد بردن بچهها به سینما کمی بیشتر تامل کنند. شاید طرح انیمیشن، طرح هیجانانگیزی برای بچههای نوجوان باشد، ولی برای بچههای کوچکتر کمی زود است که با این میزان تلخی آشنا شوند. و منتقد دیگری با وجود حمایت از جنبههای بصری می نویسد برای بچه ها خیلی زود است تا برای مواجهشدن با تلخترین معنی زندگی یعنی «مرگ» بخواهند این انیمیشن را ببینند.
از نگاهی دیگر
در هر حال دو عنصری که این انیمیشن بر آنها استوار است جادو و زندگی دوباره است.
توجه به این دو عنصر که به نوعی از ناتوانی انسان ریشه می گیرد، در آرزوی دست یافتن به قدرتی برای مقابله با مشکلات، در فیلم هایی که در دنیای فانتزی می گذرند، جایگاهی ویژه دارد. در واقع جهان فانتزی ، جهانی است که انسان می تواند از محدودیت های جسم مادی و جهان واقعی عبور کند و قدرت هایی به دست بیاورد که همیشه در آرزوی داشتن آن بود تا بتواند بر نیروی شر غلبه کند. در جهان فانتزی و خیالی دو نیروی خیر و شر، با قدرت بیشتری می توانند با هم رودرو شوند و از عناصر بیشتری می توان برای تصویر کردن شر و غلبه خیر بر آن استفاده کرد.
این عناصر در دنیای هالیوود و به ویژه در یکی دو دهه اخیر که نسل نوجوان به عنوان عامل مهمی برای فروش فیلمها بدل شدهاند؛ راهکاری برای کشاندن آنها به سالنها سینما محسوب میشوند. نسل نوجوان وقتی می خواهد به سینما برود، به اجبار والدینش را نیز با خود همراه می برد و این یعنی فروش بیشتر فیلم. به همین دلیل موفقیت فیلم هایی مثل «هری پاتر» که در جهانی جادویی سیر می کند، فیلمسازان را به استفاده هر چه بیشتر از این جهان ترغیب ساخته است. استفاده از امکانات فیلمسازی و گسترش تکنولوژی نیز موجب می شده تا تصویر کردن چنین دنیایی هر چه واقعی تر و جذاب تر میسر شود.
در این میان طبیعتا آنچه جایگاهی درخور پیدا نمیکند، توجه به مسایل مذهبی و باورهای دینی است. برای فیلمسازان غربی اهمیتی ندارد که زنده شدن مردگان، زندگی در کنار زامبیها و قدرت جادو، می تواند به معنی کم رنگ شدن باورهای مذهبی حداقل در ذهن کودکانی باشد که از ابتدای شناخت زندگی، با این مفاهیم روبه رو می شوند.
گزارش از مازیار معتمدی