خبرگزاری مهر-گروه هنر: امیر حسین عسگری از جمله فیلمسازانی است که فعالیت خود را با تئاتر آغاز کرده و پس از پایان تحصیلات در دانشکده هنرهای دراماتیک وارد عرصه سینما و تلوزیون شده است. عسگری سال ها به عنوان دستیار کارگردان در این عرصه فعالیت کرده است و فیلم های کوتاهی چون «چرت کوتاه»، «باشه برای بعد» نیز ساخته و پس از آن ساخت فیلم بلند «بدون مرز» را آغاز کرده است.
این فیلم سینمایی در جشنواره بین المللی فیلم توکیو حضور پیدا کرده و جایزه «آینده آسیا» و بهترین فیلم این بخش را نیز از آن خود کرده است. این فیلم سینمایی در این دوره از جشنواره فیلم فجر نیز در بخش «نگاه نو» حضور دارد و نامزد دریافت بهترین فیلم، بهترین کارگردانی و بهترین فیلمنامه نیز شده است.
عسگری با ساخت «بدون مرز» نخستین تجربه فیلمسازی خود را در حوزه دفاع مقدس تجربه کرده است. به گفته عسگری بسیاری از دوستان نزدیک اش به او توصیه می کردند برای ساخت کار اول سراغ فیلم جنگی نرود و ورود به سینمای حرفه ای را از یک فیلمنامه با فضای آپارتمانی شروع کند. اما او تصمیم خود را گرفت و سینما را با «بدون مرز» آغاز کرد.
به بهانه حضور فیلم در سی و سومین جشنواره فیلم فجر با این کارگردان درباره چگونگی ساخته شدن فیلم، مراحل پیش تولید و یافتن لوکیشن اثر، خاطراتی که از زمان کودکی کارگردان به فیلم راه یافته، چگونگی همکاری موسسه فرهنگی و هنری آوینی با این فیلم و ... صحبت کردیم.
در این گفتگو با ما همراه باشید:
* پیش از آغاز جشنواره در محافل رسانه ای مطرح شده بود که فیلم«بدون مرز» از جمله پدیده های جشنواره سی و سوم فیلم فجر است. با این تعاریف جایگاه این فیلم در میان فیلم های این دوره از جشنواره را چطور ارزیابی می کنید؟
- اصولا از به کاربردن عبارت هایی چون پدیده برای یک فیلم پیش از دیده شدن مخالف هستم. چون به عقیده من برخورد با اثر هنری منوط به سلیقه افراد است پس چنین عناوینی نزد مخاطب پیش فرض و توقع ایجاد می کند و ممکن است این پیش فرض ها پس از دیدن فیلم نتواند انتظار مخاطب را برآورده کند. بنابراین به هیچ عنوان به پدیده بودن «بدون مرز» اعتقاد ندارم اما فارغ از هر سلیقه ای می دانم که فیلم خوب راه خود را پیدا خواهد کرد.
* «بدون مرز» از چه زمانی آغاز شد؟
- حدود پنج سال پیش که نگارش فیلمنامه «بدون مرز» را آغاز کردم، رفته رفته متوجه شدم که داستان به طور ناخودآگاه به سمت ضمیرخودآگاه ام در حرکت است. من دوران نوجوانی به دلیل موقعیت شغلی پدرم در جنوب زندگی کردم و در آن دوران مدام از شهری به شهر دیگر سفر می کردیم و به دنبال کوچ های پی در پی، دوران نوجوانی خود را که دنیایی پر از کشف و شهود بود، در جنگ سپری کردم. زمان که گذشت و بزرگتر شدم متوجه شدم بسیاری از بازی های کودکانه، خندیدن ها و کشف و شهودها را جنگ از نسل ما گرفت و پدران ما ناگزیر بودند دفاع کنند و مقابل جنگی که به ما تحمیل شده بود، بایستند. بنابراین آن دوران در ضمیرناخودآگاه هر انسانی که جنگ را تجربه کرده است به یادگار باقی می ماند.
* با این تعریف ضمیر ناخودآگاهتان شما را برای نخستین تجربه فیلمسازی به سمت این مضمون و داستان کشاند؟
- دوست ندارم حرفم شعار تعبیر شود اما احساس کردم وظیفه دارم این ضمیر ناخودآگاه را به نمایش بگذارم. واقعیت این است که جنگ در دنیا تمامی ندارد و هنوز دولت هایی هستند که به دنبال دستیابی به مطامع خود کشورگشایی می کنند. ولی من در دنیای ذهنی خود می خواستم فیلمی تاثیرگذار درباره جنگ با فاکتورهای جهانی بسازم تا اگر فیلم توانست در دنیا حضور پیدا کند و مورد استقبال قرار گیرد دل مخاطب را از این پدیده شوم به درد آورد.
* برای رسیدن به نقطه تاثیرگذاری در فیلم چه مسیری را در ذهن طراحی کردید؟
- آدم های روی زمین تشابهات بسیاری با یکدیگر دارند و تنها در برخی از خرده فرهنگ ها به دلیل شرایطی که در آن زندگی کردند با یکدیگر متفاوت هستند. اما تنها پدیده ای که باعث تمایز و البته دور کردن آدم ها از یکدیگر می شود زبان ملت ها است. به همین دلیل هنگام نگارش فیلمنامه به حذف زبان کاراکترها فکر می کردم و درباره این حذف بسیار کاویدم. در واقع می خواستم بدانم با حذف زبان غیر مشترک تا چه اندازه می توان این ارتباط را از طریق چشم برقرار کرد. چراکه معتقدم چشم در همه ملت ها و قومیت ها دریچه قلب است و با نگاه می توان معنای عشق، تنفر و... را بدون نیاز به کلام برقرار کرد. چون می خواستم به احساسات دسترسی مستقیم پیدا کنم، پس پایه اصلی نگارش فیلمنامه را بر حذف زبان کاراکترها گذاشتم.
* با چنین تصمیمی راه سختی را برای تجربه اولین فیلم خود انتخاب کردید. برچه اساسی به نتیجه دادن حذف زبان از فیلم مطمئن بودید؟
- فیلمنامه را تمام کردم و به آینده فیلم فکر نمی کردم فقط می خواستم ساخت فیلم را آغاز کنم. اما نکته قابل توجه این بود که بسیاری از اطرافیان و حتی فیلمسازان برجسته سینما که فیلمنامه را خواندند، به من توصیه می کردند که برای تجربه فیلم اول، موضوع جنگ را انتخاب نکنم و استدلال می کردند که تجربه اول در حوزه جنگ دشوار است و دوستانه متذکر می شدند که در مسیر سختی گام برمی دارم. این دوستان به من می گفتند که بهتر است برای فیلم اول از یک فیلمنامه آپارتمانی شروع کنم و بعد سراغ «بدون مرز» بروم اما تصمیم خودم را گرفته بودم و پشیمان هم نشدم چون با «بدون مرز» سینما را درک کردم.
* از اول سراغ موسسه فرهنگی و هنری آوینی رفتید؟
- حدود ۵ سال پیش که خواستم فیلم را شروع کنم سراغ بخش خصوصی رفتم. فیلمنامه را که می خواندند خوششان می آمد و می گفتند که برای ساخت فیلم باید سرمایه گذار بیاورم. این درحالی است که من سال ها در سینمای ایران دستیاری کردم و با فاکتور سرمایه گذار مواجه نشده بودم به همین دلیل متوجه این مطلب نبودم که برای چه باید سرمایه گذار بیاورم. اما به هر تقدیر چون می خواستم فیلمم را بسازم قبول کردم. خلاصه موضوع را با یکی از دوستان قدیمی ام که وضع مالی خوبی داشت و پیش از این چند فیلم کوتاه با همکاری هم ساخته بودیم، مطرح کردم و قبول کرد و در نهایت سرمایه گذار جور شد.
تهیه کننده به من گفت که فیلمنامه را ثبت کنم تا بعد از آن پروانه ساخت صادر شود. اما با صدور پروانه ساخت سینمایی موافقت نشد. تهیه کننده پیشنهاد گرفتن پروانه ویدئویی را مطرح کرد. سه ماه دوندگی کردم تا بالاخره پروانه ساخت ویدئویی این فیلمنامه را دریافت کردم اما دیگر دیر شده بود چون وضعیت اقتصادی کاملا متحول شده بود و گرفتن پروانه ساخت با بالا رفتن دلار مصادف شد. در نتیجه دوست سرمایه گذار من تصمیمش عوض شد پا پس کشید و فرار را بر قرار ترجیح داد.
* در واقع به نوعی کارتان متوقف شد.
- بله. بعد از آن افتادم در چرخه زندگی روزمره و رسما فیلمنامه را کنار گذاشتم.
* قیمت دلار که پایین نیامد بعد از پنج سال چطور شد دوباره به فکر ساخت فیلم افتادید؟
- مصطفی سلطانی یکی از دوستان خوبم که او هم از اهالی سینماست با من تماس گرفت و گفت: «هنوز قصد ساخت بدون مرز را داری؟». یادم نیست که آن روز چه جوابی به او دادم اما این را می دانم که من از تب و تاب ساخت فیلم افتاده بودم و گوش ندادم ولی اصرار دوباره باعث شد جدی تر به موضوع فکر کنم. در نهایت با یکدیگر گپ و گفت کردیم و به نتایج خوبی رسیدیم و قرار شد مجتبی امینی به عنوان تهیه کننده برای پروانه ساخت اقدام کند. در واقع انرژی مثبت دوستانم در یک حرکت جمعی باعث شد موتور ساخت این فیلم شروع شود بنابراین ابتدا ماشین یکی از عوامل فروخته شد تا توانستیم پیش تولید را آغاز کنیم. ما خلوت ترین پیش تولید برای یک فیلم را آغاز کردیم چون من به همراه مصطفی سلطانی که به عنوان مجری طرح و مدیر تولید همراه من بود با یک کوله پشتی به آبادان رفتیم.
* برای پیش تولید چه فاکتورهایی را مدنظر داشتید؟
دو مورد اساسی مدنظرم بود یک کشتی به گل نشسته که لوکیشن اصلی فیلم بود و دو بازیگر بومی نوجوان. چون معتقد بودم در صورت محیا شدن این دو مورد است که این فیلم ساخته خواهد شد.
* فاکتورهایی را که می خواستید به راحتی پیدا کردید؟
- پیدا کردن لوکیشن بسیار سخت بود. از ابتدای اروند سوار قایق شدیم و گشتن را آغاز کردیم. چند روز به این کار ادامه دادیم ولی هیچ کشتی به گل نشسته ای که فاکتورهای مد نظرم را داشته باشد پیدا نکردیم. در همین گشت و گذارها بود که خسته و کوفته به پیرمرد بومی رسیدیم، کنارش چای خوردیم و مسئله را به او گفتیم، با دست به کمی دورتر اشاره کرد و گفت که کمی آن طرف تر یک کشتی به گل نشسته وجود دارد. به دنبال راهنمایی پیرمرد راه افتادیم، خودش بود کشتی «بدون مرز». خوب که نگاه کردم متوجه شدم این کشتی در منطقه نقطه صفر مرزی است، یعنی همان موقعیتی که در فیلمنامه نوشته شده است.
* کودکان را چطور پیدا کردید؟
- با هماهنگی که با آموزش و پرورش استان خوزستان انجام دادیم با فرستان بخشنامه ای از مدارس استان تقاضا کردند که با ما همکاری کنند. ما تقریبا ۲۹۰۰ نوجوان را در مدارس آبادن، خرمشهر و جزیره مینو دیدیم که در نهایت به بازیگران اصلی فیلم رسیدیم.
* در نهایت نگفتید چطور به موسسه آوینی پیوستید؟
- اواسط کار بازیگر نوجوان فیلم ۱۵ روز مریض شد و تیم در آبادان زمین گیر شد. فیلمی که قرار بود ۳۰ روزه ساخته شود درست در هفته پایانی فیلمبرداری ۱۵ روز به تعویق افتاد و هزینه ها بالا رفت اما رفقای من در این فیلم پافشاری داشتند که هر طور شده فیلم تمام شود. بعد از این ماجرا بود که پای موسسه آوینی به میان آمد و کنار ما ایستاد.
ادامه دارد ...