به گزارش خبرگزاری مهر، یادداشت دکتر دینانی با عنوان [مسئله ای سهمناک به نام «علیّت»] در پی می آید:
در کتاب «وجود رابط و مستقل در فلسفه اسلامی» رابط در ارتباط با مفاهیم دیگر گسترش پیدا میکند و به هستیشناسی تطبیقی میپردازد و این خاصیت ارتباط است. سپس به مفهوم آزادی پرداخته میشود و این که وجود نیز مانند مفهوم آزادی است. سپس به رابطه بین ذهن و عین اشاره شده است و این که ربط بین ذهن و عین چیست. اندیشه انسان، اثر او است و اگر اثر او است، معلول او است و این معلول که در درون او است، چیزی جز خود او نیست و این عین ربط است. اگر انسان علت خودش است و این معلولش عین ربط به خودش است، هر نوع علیتی ابداع و افاضه است.
ذات علیت افاضه و ابداع است و علیت تقارن نیست. به همین دلیل حکما عالم ماده را مُعِدات میدانند، آتش علت احراق نیست و مُعد است و ابداع علیت است. اگر چیزها را پشت سر هم و به صورت منفصل اثر یکدیگر بدانیم، علیت نیست. آیا معلول از علت منفصل است؟ وقتی که آتش میسوزد و خاموش میشود و خاکستر میشود، آیا خاکستر عین آتش است؟ معلول نمیتواند از علت جدا باشد و انفصال نیست. درک علیت مشکل است. وقتی با فشار کلیدی چراغی را روشن میشود، آن از من جدا است و من علت واقعی نیستم، اما اگر علت واقعی بودم، هر جا میرفتم روشنایی به دنبال من بود، چون هیچ گاه معلول از علت جدا نمیشود. در این عالم معلولی نیست که از علت جدا نشود.
نیچه در اواخر عمر که احساس تنهایی میکرد، شبها به خارج از شهر میرفت و آتشی برپا میکرد و تا انتها خاموش شدن شعله را مشاهده میکرد. او با این کار نابود شدن عالم و خویش را میدید، اما با تمام شدن آتش خاکسترها هست و نیچه به این معنی علیت را نمیفهمید، چون او قایل به اصالت اراده و اراده معطوف به قدرت بود. او اراده را نمیتوانست بفهمد ولی اراده، خواستن و قدرت را میفهمید که نتیجه این تفکر، هیتلر میشود. ارتباط عین و ذهن مشکل است، ذهن من چگونه با اشیاء ارتباط برقرار میکند؟ بین من و اشیاء چیزی واسطه است؟ یا من باید شی شوم یا شی باید من شود، شی که من نمیشود و من نیز که شی نمیشود، پس این ارتباط را کجا پیدا کنیم؟
فقها میگویند: الحرف ما دل علی معنی فی غیره، فی غیره یعنی ارتباط در این و در آن است، این وسط چه میشود و ارتباط چگونه برقرار میشود و چگونه عالم را میفهمیم؟ من با معلوم خودم ارتباط پیدا میکنم، علم، علم است و معلوم، معلوم خارجی است، چگونه اینها ارتباط پیدا میکنند؟ یا باید معلوم علم شود یا علم باید معلوم شود یا هر دو سرجای خودشان باشند و رابطهای این وسط باشد. ارتباط ذهن و عین ارتباط مهمی است، و اگر این ارتباط نباشد، دیگر نمیتوانیم از ارتباط سخن بگوییم.
بال زدن یک پروانه در آمازون با سونامی در جنوب شرقی آسیا ارتباط دارد. (اثر پروانهای) در نظر دقیق عقلی، همه چیز به همه چیز ربط دارد و هیچ چیز با هیچ چیز بیارتباط نیست. آیا چیزی هست که با چیزی ارتباط نداشته باشد؟ همین که آن را پیدا کنیم، یعنی با آن ارتباط داریم. چگونه میتوان چیزی را تصور کرد که هیچ ارتباطی با هیچ چیز نداشته باشد. ابتدا ارتباط را پیدا میکنیم سپس مرتبط را یا ابتدا مرتبط را پیدا میکنیم سپس ارتباط را؟ اگر این دو متضایفاند، در این تضایف، تقدم برای ارتباط است یا مرتبط؟ چون ابتدا استقلال را میفهمیم و سپس ارتباط این دو مستقل را تحلیل میکنیم و میفهمیم، آیا اصل مرتبط است؟ یکی از دو طرف ارتباط این شی است که این شی مرتبط است، آیا این شی مرتبط است یا خود این شی عین ارتباط است
امروزیها (مانند فرگه آلمانی- منطقدان جدید) میگویند: هر تصدیقی یک تصور است. وقتی میگویم تصدیق خودش تصور است، همین ربط است، والا این را نیز نمی توانستم بگویم و این را با ربط میگویم. هر تصدیقی میتواند یک تصور باشد، ولی اگر هر تصدیقی یک تصور است، هر تصوری میتواند یک تصدیق باشد. چون به مجرد این که تصور کردم، میدانم که من تصور میکنم و این تصدیق میشود. اگر چیزی را بدون نسبت تصور کنم، میدانم که من تصور میکنم و تصدیق میشود. اگر بتوانم چیزی را تصور کنم و ندانم که من تصور میکنم، تصور من نیست. پس هر تصوری به وجهی تصدیق است و هر تصدیقی به وجهی تصور است.
همه ماسوی الله ربط است و در این ربط نسبتهایی برقرار است. ماسویالله منفصل نداریم و در خود ربط روابط هست. با این تفسیر جایگاه علوم کجاست؟ چه بسا بگوییم چیزی جز علم و آگاهی چیزی نیست. حتی علوم تجربی نیز آگاهی است و اگاهی نباشد، چه هست. امروزه نیز که از انرژیدرمانی سخن گفته میشود و عرفان حلقه کیهان نیز بر اساس انرژی است، انرژی را منشاء فعل و تاثیر میدانند. انرژی چیست؟ آخرین نظریه این است که انرژی اثر ذرات است و خود انرژی یک بسته از ذرات است. آن گاه این ذرات چگونه به هم ربط پیدا میکنند. اگر خود انرژی ذرات و بیارتباط از یکدیگر باشند، در بینظمی حرکت میکنند. در بیشعوری مطلق چیزی نیست و یک آگاهی است که عالم را میگرداند. آیا اگر انرژی را منشاء تاثیر بدانیم، با وجود یکی نمیشود؟ خیر، خود انرژی یک بسته از ذرات معلق است که در اثر حرکت آنها انرژی بوجود میآید. آنها آگاهانه حرکت میکنند یا کورکورانه؟