حجت الاسلام والمسلمین محمدرضا زائری گفت: اگر قرار است منِ روحانی از پیغمبر حرف بزنم، اگر مردم این لباس را لباس پیامبر می‌دانند، باید در رفتار من هم رفتار پیامبر را ببینند.

به گزارش خبرگزاری مهر، حجت الاسلام والمسلمین محمد رضا زائری آدمی نیست که بیرون گود بایستد و بگوید لنگش کن. وسط میدان است. می‌نویسد. ایده می‌دهد. مشاوره می‌دهد. مجموعه فرهنگی بزرگی را مدیدیت می‌کند. سخنرانی می‌کند. نقد می‌کند و رسالت طلبگی‌اش را هم فراموش نکرده و منبر می‌رود. تجربه چند سال زندگی در لبنان و ارتباط با مسیحیان را دارد و حاصل این رابطه کتاب ارزشمند «کتاب مقدس» است که اتفاقا درباره نگاه شاعران و اندیشمندان مسیحی به پیامبر گرامی اسلام است. در مجموعه فرهنگی سرچشمه با این روحانی فعال درباره سیما و سیره پیامبر و بایدها و نبایدهای تبلیغ دین، به گفت‌و گو نشستیم.

*الان و پس از گذشت قرن‌ها از میلاد و بعثت نبی مکرم اسلام، نسبت ما به عنوان یک مسلمان با پیامبر اکرم چیست؟ ما چقدر توانستیم این نسبت را واقعاً داشته باشیم و نشان بدهیم؟

اتفاقاً امروز بیشتر از هر زمان دیگر احتیاج داریم که در جستجوی پیامبر اکرم(ص) باشیم و می‌توان از دو زاویه به این قصه نگاه کرد؛ یکی از طریق معرفی صحیح شخصیت و سیره پیامبر اکرم(ص) که متأسفانه در این زمینه خلأ و نقصان بسیار زیادی داریم. به دلایل مختلف، نتوانستیم چهره رحمانی و چهره روحانی پیامبر اکرم(ص) را به عنوان بزرگ‌ترین نعمت خدا و بزرگ‌ترین منّت خدا بر بشر نشان بدهیم. ما در زیارت جامعه کبیره می‌گوییم که بالا‌ترین عطیه‌ای که خداوند می‌توانسته به بشر بدهد وجود پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت(ع) بوده است. پیامبر اکرم مسیر بشر را به سوی سعادت عوض کرده است. ایشان بشریت را تا قیامت مدیون خودش کرده است. اگر رسول اکرم(ص) و اولادش این همه بلا و سختی را تحمل کردند، فقط برای این است که غل و زنجیر را از پای من و شما بردارند. اگر رسول اکرم(ص) نبود قطعاً مسیر بشر و تاریخ عوض می‌شد و ضلالت و گمراهی چیزی برای هدایت برای بشر باقی نمی‌گذاشت.  اما ما نتوانستیم ایشان را درست معرفی کنیم. حتی شما گاهی می‌بینید به دلیل کوتاهی ما، بسیاری در دنیا نه تنها پیامبر(ص) را هم نمی‌شناسند، بلکه تصور و ذهنیتی که از پیامبر اکرم(ص) دارند، تصوری منفی است.

حتی قبل از این رفتار داعش که پرچم مشکی را به نام پیامبر و با لوگو و امضای پیامبر جعل کنند که این جعل امضا به نظر من بزرگ‌تر از آدم کشی‌ها و جنایتاتشان است، حتی قبل از این اتفاقات، سخنرانی معروف پاپ بندیکت شانزدهم درباره پیامبر(ص) را می‌شنوید، این ذهنیت نادرست بسیاری از مردم و حتی نخبگان دنیاست. به خاطر اینکه ما نتوانستیم ایشان را درست معرفی کنیم. با یک خانمی که به خیال خودش مسیحی شده بود صحبت می‌کردیم، حرفش این بود که چیزی که در مسیحیت من را جذب کرد، مهربانی و محبت بود که در اسلام چنین چیزی نمی‌دیدم! به دلیل اینکه ما نتوانستیم اسلام را معرفی کنیم. این کوتاهی بزرگ و تقصیر ماست. تجربه نشان داده که جاهایی که این چهره درست معرفی شده اثر گذاشته است. مثلا ما مسیحی داریم که اسم بچه‌اش را محمّد گذاشته است. یکی از نخبگان و اندیشمندان لبنانی می‌گوید که وقتی بچه‌ام بیماری سختی گرفت، من متوسل به پیامبر اسلام شدم و گفتم مگر چند نفر مسیحی هم نام شما هستند؟ این بچه من به اسم شماست و دارد در بیماری و تب از بین می‌رود. می‌گوید که بچه‌ام شفا پیدا کرد. نمونه‌های درخشان این طوری داریم که فراوان است. یکی دیگر از اندیشمندان مسیحی می‌گوید که من ارادتم به پیامبر به خاطر این تعبیر است: «بهشت زیر قدم‌های مادران است.» که من بزرگ‌تر و درخشان‌تر از این تعبیر در مورد مادر در تاریخ بشر پیدا نکردم و هر بار که به مادرم نگاه کردم، به یاد این سخن پیامبر اسلام افتادم.

*ضعف در عدم معرفی درست نبی مکرم اسلام را همه قبول داریم ولی آیا همه‌اش همین است؟

نکته دومی هم هست و آن رفتار و کردار ماست. مخصوصاً رفتار  کسانی که به نوعی مدعی مکتب پیامبر(ص) هستند، یعنی روحانیت. در واقع مردم انتظار دارند جلوه‌ای از پیامبر را در رفتار این‌ها ببینند. باید ببینیم رفتار و کردار ما با رفتار پیامبر اکرم(ص) چقدر نسبت دارد. مردم امروز که دست‌شان به دامن پیامبر نمی‌رسد و نمی‌توانند پیامبر را ببینند. پس باید پیامبر را در رفتار ما ببینند. شیر را بچه همی ماند بدو / تو به پیغمبر چه می‌مانی بگو.

اگر قرار است منِ روحانی از پیغمبر حرف بزنم، اگر مردم این لباس را لباس پیامبر می‌دانند، باید در رفتار من هم رفتار پیامبر را ببینند. همان طور که روحانی بار مردم را سبک می‌کند و خمس ازشان می‌گیرد، به‌‌ همان نسبت هم روحانی قرار است که جلوه‌ای از چهره پیامبر را به آن‌ها نشان بدهد.

*بالاخره ایشان فرستاده خداوند و معصوم بودند و کسی نمی‌تواند ادعا کند که می‌تواند کاملا شبیه ایشان بشود.

طبیعتاً ما این را می‌فهمیم. برای همین هم نمی‌گوییم که روحانی باید عین پیغمبر باشد، اما می‌گوییم که روحانیت باید بوی پیغمبر(ص) بدهد. ما دیده‌ایم جاهایی که مردم یک همچین روحانی را دیده‌اند، شیفته‌اش شده‌اند و دورش جمع شده‌اند. مردم به خودی خود هیچ موضعی ندارند. نه مثبت و نه نفی، بلکه با دیدن رفتار موضع می‌گیرند. به قول فردوسی:

فریدون فرّخ فرشته نبود / زمشک و زعنبر سرشته نبود

به داد و دهش یافت این نیکوی / تو داد و دهش کن فریدون تویی

هر کسی آن رفتار را به مردم نشان بدهد، مردم شیفته‌اش می‌شوند. طرف می‌آمد به پیامبر(ص) اهانت می‌کرد، بعد وقتی مریض می‌شد، پیامبر سراغش را می‌گرفتند. مردم این‌ها را می‌دیدند که شیفته می‌شدند. پیامبر اکرم در سختی‌ها به داد مردم می‌رسید. امروز باید سر سوزنی از آن رفتار را در رفتار من، در زندگی روزمره من ببینند تا جذب بشوند. من نمی‌توانم فقط با سخنرانی مردم را جذب کنم.

وقتی من لباس پیغمبر را پوشیدم باید رفتارم طوری باشد که شبیه رفتار پیغمبر باشد. البته این عبا و عمامه برای من است و برای پیغمبر نیست، اما شباهت دارد. این رفتار هم قطعاً رفتار پیامبر نیست، بلکه باید شباهت داشته باشد.

پارسال در خبر‌ها آمده بود که یک نفر در عربستان سعودی دخترش را زنده به گور کرده است. من به دوستان می‌گفتم که وقتی سال ۲۰۱۳ یک همچین اتفاقی می‌افتد شما تصور کنید در آن زمان پیامبر(ص) با چه کسانی طرف بوده است. اما با همین‌ها می‌آید بنیان یک تمدن بزرگ را می‌گذارد. پیامبر از بین همین‌ها ابوذر و مقداد می‌سازد و با رفتار و کردار خودش این کار را می‌کند.

شما نگاه کنید پیامبر اکرم می‌فرمایند که به طول رکوع و سجود افراد نکنید، ببینید چقدر راست می‌گوید. ببینید چقدر امانت دار است. این گمشده بشر امروز است. هر جایی که مردم این رفتار را ببینند، چه در آفریقا و چه در آمریکا و چه در سال ۲۰۱۴ و چه سه هزار سال قبل از میلاد، مردم بر اساس فطرت‌شان به این گرایش پیدا می‌کنند.

*البته این وسط مشکلی هم وجود دارد. با توجه به نفوذ و گستردگی رسانه‌ها و بلندگوهای تبلیغاتی، مردم این روزگار به این سادگی‌ها جذب کسی نمی‌شوند و حرف کسی را نمی‌پذیرند.

بله. پیامبر اکرم هم چهل سال زحمت ‌کشید. ایشان چرا در بیست سالگی مبعوث نشد؟ چرا در ده سالگی مبعوث نشد؟ پیامبر اکرم وجود قدسی است که بیست سالگی ایشان با شصت سالگی‌شان فرقی نمی‌کند. ولی چرا چهل سالگی؟ برای اینکه پیامبر هم در چهارچوب زندگی طبیعی بشر رسالت خودش را انجام می‌دهد. یک سنت‌ها و قوانینی در زندگی پیامبر جاری است. پیامبر هم اگر امین دانسته نشود نمی‌تواند رسالت الهی را ابلاغ کند. چهل سال طول می‌کشد که مردم به پیامبر «امین» بگویند. بعد از همه این‌ها ایشان می‌فرماید «قولوا لااله الا الله تفلحوا». نمی‌توان توقع داشت که یک روحانی، از روز اولی که به مسجد و محلی می‌رود، بدون اینکه مردم رفتارش را ببینند، شیفته‌اش شوند و دستش را ببوسند.

حالا من نمی‌گویم که چهل سال، بلکه بیست سال، ده سال، چهار سال. مردم در محله‌ها، شهر‌ها و روستا‌ها اگر شیفته یک نفر می‌شوند به خاطر این است که رفتار و زندگی روزمره‌اش دیده‌اند. با آن‌ها غذا خورده، با آن‌ها نشسته، با آن‌ها بدهکار شده، با آن‌ها گرفتار شده، با آن‌ها گرسنه مانده، با آن‌ها سیر شده تا به او اعتقاد پیدا کرده‌اند. روحانی ما امروز باید اول توسط مردم پذیرفته بشود و مورد علاقه و قبول مردم قرار بگیرد. نظام خلقت حتی برای پیامبر هم ثابت است چه برسد به من.

اگر روحانی بزرگ‌ترین عالم زمان هم باشد اما مردم او را دوست نداشته باشند و نپسندند، مانند منبری است که بالای منبرش بنشیند و کسی پای منبرش نباشد. به تعبیر امام موسی صدر ادیان در خدمت انسان هستند. اگر انسان نبود، لازم نبود که خدا دینی بفرستد. اگر بشر نبود پیامبری لازم نبود. خدا همه این‌ها را به خاطر انسان‌ها فرستاده است. تمام دین و کارکرد دین برای انسان‌هاست.

*اینجا یک مسئله‌ای هم گاهی پیش می‌آید و گاهی برخی سوء استفاده‌ها از این محبوبیت می‌شود و باعث از بین رفتن اعتماد مردم می‌شود. که این هم از طرف دیگر لطمه می‌زند.

اتفاقاً روحانی فلش و تابلویی است که باید مردم را به آن سمت هدایت کند. قرار نیست منِ روحانی مردم را به سمت خودم دعوت کنم. اگر جایی یک روحانی مردم را به سمت خودش دعوت کرد، دکان و دستگاه و مرید بازی می‌شود و انحراف و کاسبی است. نمونه‌ این خطرات و انحرافات را در طول تاریخ مفصل داشته‌ایم. اما اگر روحانی گفت من فقط یک فلش راهنما هستم، آن وقت منِ تابلو راهنما باید محبوب و مقبول مردم هم باشم. چون اگر من را دوست داشتند پیامبر را دوست خواهند داشت. اگر به من و این لباس پیامبر اعتماد کردند به او اعتماد خواهند داشت.

امام صادق(ع) در جایی می‌فرمایند: «شما به ما منسوب هستید و شما را به اسم ما می‌شناسند، پس باعث زینت ما باشید. با مردم به زیبایی سخن بگویید. زبان‌های خود را از گفتار ناپسند بازدارید. حرف اضافه و زشت بر زبان نیاورید. به سوی خوبی‌ها دعوت کنید. برگ و گل بی‌خار باشید. با رفتارتان مردم را به خدا و اسلام دعوت کنید. باعث بی‌دین شدن آن‌ها نشوید. تقوا و پرهیزگاری داشته باشید. برای خدا بکوشید. راستگو باشید. امانت دار باشید. سجده طولانی داشته باشید. همسایه داری کنید. پیامبر اسلام برای این‌ها آمده است. هنگامی که یکی از شما در دین خود پرهیزگار باشد و راست بگوید و امانت داری کند و با مردم خوش اخلاق باشد خواهند گفت ببین این شخص شیعه جعفری است و این من را خوشحال می‌کند. مردم خواهند گفت این رفتار حاصل تعلیم و تربیت جعفر است. جعفر شیعیان خود را چنین آموزش داده است. اما اگر برعکس باشد ننگ و عارش به من می‌چسبد و مردم خواهند گفت این منش و رفتار جعفر است.»

مردم باید در رفتار منِ آخوند، پیغمبر(ص) را ببینند و احساس کنند پیغمبر این طوری بوده است. لذا نه تنها عیب ندارد که شخص روحانی و آخوند برای محبوبیت خودش کار کند، بلکه خودشان هم دستور داده‌اند، البته اگر الهی باشد و فلش و تابلوی راهنما باشد و دکان و دستگاه نباشد. اینجا روحانی وسیله و واسطه می‌شود. در دوران غیبت به خاطر چه می‌گویند که یک روحانی کفیل ایتام آل محمد(ص) است. برای اینکه این‌ها یتیم هستند. پدر وقتی بالای سر بچه‌هایش نباشد، ممکن بچه سر از کانون اصلاح و تربیت در بیاورد. روایاتی که مخصوصاً در دوره امام حسن عسگری(ص) در این‌باره آمده خیلی عجیب است. چون نزدیک شروع دوران غیبت بود و امام حسن عسگری(ص) می‌خواستند زمینه سازی ‌کنند. دائم تذکر می‌دهند که مواظب و مراقب باشید، این‌ها یتیم هستند. این‌ها بی‌کس و بی سرپرست هستند. مردم تعارف ندارند. تجربه نشان داده آنجایی که این رفتار و کردار را دیدند حتی بد‌ترین و معاند‌ترین افراد هم کوتاه آمدند.

*در باطن و حقیقت امر، چه دلیلی از آن طرف برای کوتاه آمدن معاند و مخالف وجود دارد؟

برای اینکه اولاً فطرتشان آن‌ها را به این سمت دعوت می‌کند و گرایش فطری دارند و ثانیاً این رفتار، رفتاری است که همه در مقابلش خاضع هستند. نمونه‌های متعددی از بعضی از روحانیون در سال‌های قبل داریم. می‌گویند در دوران جنگ بچه‌های محله‌ای سربه سر یک روحانی گذاشتند و توهین کردند و با توپ زدند و عمامه ایشان را انداختند. ایشان به جای اینکه با کسی که این کار را کرده بود درگیر شود، چیزی نگفت و رفت. از فردا صبح این روحانی دو تا نان سنگگ در خانه این جوان می‌داد و می‌رفت. می‌گفت این جوان را صبح بیدار نکنید که نان بگیرد، من به جایش نان می‌گیرم. می‌گویند بعد از چند روز کار به جایی رسید که آن جوان خودش شرمنده شد و با گریه سراغ آن روحانی رفت. ایشان گفت که من از دست تو ناراحت نیستم و می‌خواهیم با هم رفیق شویم. می‌گویند طوری شد که آن جوان، مسجدی شد و به جبهه رفت و شهید شد. جنازه‌اش را که به محل آوردند، همین حاج آقا نمازش را خواند. پیامبر آمده بود که مردم را اصلاح کند. این روحانی هم همین کار را انجام داد. پیامبر آمده بود که «طبیبٌ دوارٌ بطبّه» باشد.

در احوالات آیت الله بهاءالدینی نقل می‌کنند که ایشان در قم روزی از کوچه‌ای رد می‌شدند و بچه‌ها با چوب بازی می‌کردند و از اتفاق چوب به پای ایشان خورد و زخم شد و خون آمد. بچه‌ها تا چند روز می‌ترسیدند که ایشان را ببیند. بعد از چند روز یک جعبه شیرینی گرفتند و پیش ایشان رفتند که عذرخواهی کنند. ایشان گفتند که نه تنها من ناراحت نیستم بلکه از آن روز به بعد راهم را عوض کردم که مزاحم بازی شما نشوم. این‌ها از آن روز به بعد شیفته و مرید آقای بهاءالدینی شدند. اگر امروز دین باقی است، نظام روحانیت باقی است، اگر حوزه‌های علمیه باقی است، علیرغم همه تهدید‌ها و توطئه‌هایی که در طول تاریخ بر علیه روحانیت و دین مردم بوده، به این دلیل است که مردم در رفتار روزمره با روحانیت این رفتار‌ها را دیده بودند. آن وقتی که روحانی می‌آید با مردم از در محبت و خدمت و نشان دادن این جلوه‌های رحمانی رفتار می‌کند، خیلی چیزها درست می‌شود. در طول تاریخ نقش روحانی نقش قاضی هست، نقش پلیس هست، نقش پدر هست، نقش دادگاه خانواده هست. اگر مردم احساس کنند این تنها بویی از پیامبر(ص) است، می‌گویند که خودش دیگر چقدر بزرگوار است؟ شیفه پیامبر می‌شوند.

*در این بین جای بحث‌های علمی و کلامی کجاست؟ بالاخره بخش مهمی از معارف ما در این حوزه است.

پیامبر اکرم برای تبلیغ اسلام در میان توده مردم، با کسی بحث علمی نمی‌کرد که اینگونه او را جذب کند. البته بحث‌های علمی و کلامی در جای خودش لازم است و در واقع برای مخاطب خاص خودش قطعاً ضرورت دارد. اما متأسفانه ما از این طرف عمل می‌کنیم. شما نگاه کنید تمام رفتارهای دینی و تبلیغات دینی ما متمرکز بر شبهات علمی است. در حالی که مشکل مردم این است که در زندگی روزمره کمتر از آن دین بویی دریافت کرده‌اند. در طول تاریخ چالش‌های تئوریک و نظری بحث را به جایی برده که دین قوام و قدرت پیدا کند. اما چیزی که مسلم است این است که جذب توده مردم به دین و ایجاد علاقه و محبت نسبت به دین لازمه‌اش بحث‌های علمی و تخصصی نیست بلکه رفتار واقعی و عینی در زندگی روزمره است. چیزی که مردم در بیرون با آن ارتباط برقرار ‌کنند و آن را لمس کنند.

*این شیوه برای تبلیغ دین در بین غیر مسلمان‌ها یا برای تبلیغ در خارج از کشور هم جواب می‌دهد؟

اتفاقا یک روحانی که ظاهراً در یکی از مراکز اسلامی در اروپا فعالیت می‌کرده می‌گفت که یک بار سوار تاکسی شده بودم و وقت پیاده شدن، راننده باقیمانده پول من را اضافه پرداخت کرد. یک لحظه به ذهنم خطور کرد که شاید من اشتباه کرده‌ام و مثلا کرایه همین‌قدر است و بقیه پول را بر نگردانم و پول را در راهی دیگر خرج کنم. دوباره با خودم گفتم که چه کاری است، بهتر است پول مردم را برگردانم. تا پول را برگرداندم و گفتم که پول اضافه دادی، گفت من عمداً اضافه دادم. برای اینکه مدتی است که راجع به اسلام تحقیق می‌کنم. گفتم که بهتر است بعد از این همه مطالعه، یک مسلمان را هم امتحان کنم که رفتارش چه طوری است. گفتم اگر اسلام دین درستی باشد، باید پیروان خودش را تربیت کرده باشد. حالا که پول را برگرداندی خیالم از حقانیت اسلام راحت شد. ایشان می‌گوید که راننده تاکسی رفت و من دیگر نتوانستم راه بروم و‌‌ همان کنار خیابان نشستم. یک لحظه به ذهنم خطور کرد که اگر آن اشتباه را می‌کردم، زندگی یک انسان و چه بسا سعادت یک نسل نابود می‌شد. فرقی نمی‌کند، مردم از همه جای دنیا باید رفتار درست را ببینند.

تمام دعوای ما بر سر این موضوع است که آیا مردم باید به سراغ روحانی بروند یا روحانی به سراغ مردم برود. اگر به این نتیجه‌ رسیدیم که نقش روحانیت نقش درمانگری است، در آن صورت درمانگر باید به سراغ مردم برود. چه در مرحله پیشگیری از بیماری و چه در مرحله درمان. اگر در خانه نشستم و منتظر بودم که مردم به سراغم بیاید، همین وضعیتی که امروز اتفاق افتاده می‌شود.

*نظر شما درباره اینکه روحانی کار اجرایی بکند یا در مناصب دولتی قرار بگیرد چیست؟ این مسئولیت‌ها با وظیفه اصلی‌اش که همان هدایت مردم است منافات دارد؟

اتفاقاً این هم یکی از مسئولیت‌هاست. پدر در خانواده هم باید داد بزند و هم پول بدهد و هم بچه مریض را به بیمارستان ببرد. اگر فقط یکی از این مسئولیت‌ها را انجام بدهد، پدر کاملی نیست. روحانیت مسئولیت اجرایی‌اش سر جای خود، خطبه‌های نماز جمعه سر جای خود، فعالیت سیاسی سر جای خود، همه این‌ها هست، اما او باید همه مسئولیت‌های پدری را در جامعه باید ایفا کند. بچه زمانی از تنبیه توسط پدرش ناراحت نمی‌شود که شب قبل و هنگان بیماری و گرفتاری، پدر تا صبح بر سر بالین فرزندش نشسته باشد. در آن صورت وقتی پدر فرزند را تنبیه کرد، دست پدر را می‌بوسد. چون وقتی مریض بود بالای سرش بود، وقتی مسابقه داشت کنار زمین تشویقش می‌کرد، زمانی که در مدرسه می‌خواستند به او جایزه بدهند حضور داشت، در همه این عرصه‌ها پدر بود، اینجا هم هست و حق دارد تنبیه کند. اما اگر من پدری باشم که فقط توی گوش فرزندم بزنم و مسئولیت‌های دیگر را نادیده بگیرم، بچه از خانه فرار خواهد کرد. مردم این را می‌فهمند. روحانی ما باید با مهربانیش، محبتش، پدری‌اش، رأفتش، اخلاق، رفتار، کردارش جلوه‌هایی از آن رحمت و مهربانی و رأفت و کرامت پیامبر(ص) را مردم در رفتارش ببینند. حالا می‌تواند یک تابلو و فلشی باشد که مردم را به سمت آن حقیقت ببرد. بگوید من نمونه و اشتانتیون هستم، اصلش جای دیگر است. اگر این نمونه را تست کردی و خوب بود، حالا برو دنبال اصلش. آن وقت مردم به سمت پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) شیفته می‌شوند.