به گزارش خبرنگار مهر، در حالی که تا این اواخر مقامات و دولتهای ترکیه از عضویت در اتحادیه اروپا به عنوان یک عامل بسیار مهم در سیاست خارجی و جهت گیری های این کشور یاد می کردند و عضویت در اتحادیه اروپا یکی از مهمترین پایه های سیاست خارجی ترکیه را تشکیل می داد، اما در سالهای اخیر این رغبت را کمتر شاهد هستیم.
در این رابطه مصاحبه ای را با دکتر "باریش آدی بللی" (Barış Adıbelli)، رئیس دانشکده علوم سیاسی و روابط بین الملل دانشگاه دولتی دوملوپینار و کارشناس مسائل اورآسیا و مشاور مرکز پژوهش های راهبردی امنیت ملی ترکیه انجام داده است که بخش اول آن در ادامه می آید.
دکتر آدی بللی لطفا کمی در باره روند تاریخی روابط ترکیه و اتحادیه اروپا توضیح می دهید؟
غربی شدن و اروپایی شدن یکی از مفاهیم اساسی و اصول ایدئولوژیک جمهوری ترکیه از زمان تاسیس آن بوده است. یعنی مسیر مدرنیته و غربی شدن و معاصر شدن در ترکیه از این نقطه شروع می شود. اما اگر این موضوع را کلی تر و عمیق تر بررسی کنیم و بخواهیم که از موضع تاریخی به آن نگاه کنیم، ریشه های اولیه غربی شدن و غرب گرایی در ترکیه به 200 سال قبل و تا زمان امپراطوری عثمانی برمی گردد. تقریبا در مدت این سده همیشه و به صورت پیوسته با اروپا روابط خاصی را شاهد بوده ایم، یعنی در حالی که بعضا نسبت به اروپا در موضع برتر بوده ایم و یا در مقابل آن در موضع ضعف قرار گرفته ایم.
روند غربی شدن و میل به اروپایی شدن در ترکیه صرفا از زمان جمهوریت شروع نشده است و در زمان عثمانی هم در بیشتر مواقع دولت برای رفع نقاط ضعف و کاستی های خود و به نام توسعه و مدرنیته، اروپایی شدن را انتخاب کرده است. این را در تاریخ شاهد هستیم مخصوصا در دوره تنظیمات.
اما هنگامی که در اواخر دهه 50 میلادی اتحادیه اروپا به عنوان یک سازمان و تشکیلات سر بر آورد، یعنی در زمان مندرس (عدنان مندرس نخست وزیر ترکیه در طول دهه 50 میلادی که در کودتای نظامی می 1960 توسط افسران ارتش اعدام شد) تقاضای ترکیه برای عضویت شروع شد و از آن زمان نیز روابط ترکیه با اتحادیه اروپا و همراه با فراز و نشیب های فراوان ادامه داشته است. حکومت هایی که در ترکیه بر سر کار آمده اند در بیشتر مواقع از موضوع عضویت در اتحادیه اروپا بهره برداری سیاسی کرده اند که گاهی مثبت و سازنده و گاهی نیز دارای تاثیرات منفی بوده است. در سالهای اخیر نیز ترکیه در چارچوب مذاکرات برای عضویت نسبت به اصلاح بسیاری از قوانین جزایی، مدنی و تجاری دست زده است که دارای منافع نسبتا خوبی نیز بوده اند.
حکومت و مردم ترکیه در نهایت اتحادیه اروپا را انتخاب خواهند کرد و یا شرق و خاورمیانه را؟ نگرش به این دو مقوله چگونه است؟
بله، الان درباره این موضوع به مهم ترین مسئله می رسیم و آن بعد هویت است و مفهوم هویت. در اینجا مهمترین سوالی که پیش می آید این است که ترکیه به کجا تعلق دارد؟ در این مورد از همان ابتدا اتحادیه اروپا ترکیه را به عنوان کشوری که به شرق تعلق دارد دیده است. ترکها را به عنوان ملتی که به شرق و به عنوان تمدنی که متعلق به آسیا است دیده است. حتی مسئله ای که اینجا هست به ترکها به عنوان تمدنی که نه به خاورمیانه بلکه به آسیا تعلق دارد نگریسته اند.
الان اگر از نظر جغرافیایی به مسئله نگاه کنیم، 3% از مساحت ترکیه در اروپا و 97% آن در آسیا قرار دارد. و به این دلیل هم اکنون دچار نوعی سردرگمی هویتی شده ایم. یعنی الان ما کی هستیم؟ آیا اروپایی هستیم؟ آسیایی هستیم؟ آیا به غرب تعلق داریم؟ و یا ملتی مسلمان و خاورمیانه ای هستیم؟ مسئله این هست که متاسفانه این روند بغرنج درتمام طول تاریخ جمهوری ترکیه وجود داشته است و هیچ موقع نتوانسته ایم دارای هویتی ثابت و مشخصی باشیم. از یک بعد آسیایی هستیم، از سوی دیگر اروپایی، به خودمان اروپایی می گوییم اما دارای بسیاری از ویژگیها و ارزشهای جوامع آسیایی و شرقی نیز هستیم؛ یعنی از بعد فرهنگی و ارزشهای اجتماعی. از طرف دیگر اصرار بر غربی بودن داریم اما اولا مسلمان هستیم و از سوی دیگر دارای بسیاری از ویژگی های جوامع خاورمیانه ای هستیم.
الان وقتی که اینها را در کنار هم قرار می دهیم، روند سخت و پیچیده تلاش ترکیه برای عضویت در اتحادیه اروپا بهتر مشخص می شود.اکنون جواب به این پرسش که، آیا ما بخشی از اروپا هستیم؟ و یا نه؟ این است که، نخیر ما بخشی از فرهنگ اروپا نیستیم. یعنی فرهنگ و ارزش هایی که اتحادیه اروپا بر روی مفهوم و اصل مسیحیت آن را ساخته و به وجود آورده است و مسئله مهم هم این است که این ارزشهای مشترک وعوامل اتحاد نه در عصر حاضر بلکه از 1000 سال قبل و از زمان جنگهای صلیبی شکل یافته است. حال این سوال را می پرسم آیا با این نوع نگاه ترکیه جایگاهی در اتحادیه اروپا و در فرهنگ اروپایی دارد؟ بله دارد. ولی نه در جهت مثبت و همکاری بلکه کاملا برعکس و در جهت مخالف. یعنی از قرنهای گذشته تصویری که از ترکهای مسلمان در ذهن اروپا بوده است، یک ذهنیت سرشار از تهدید و ترس بوده است. یعنی جایگاه ترکیه مسلمان در فرهنگ اروپایی همیشه در طرف منفی بوده است.
می خواهم که این موضوع را با یک مثال عینی روشن کنم. چند ماه قبل فیلمی با نام "دراکولا؛ ناگفته" (Dracula Untold) در سینماهای غرب به اکران درآمد. این فیلم سرشار از نفرت و دشمنی با ترکیه شروع می شد و کل فیلم هم عبارت بود از تنفر. این فیلم سرشار از احساس نفرت و تنفر از سلطان محمد فاتح که استانبول را فتح کرد بود. مسئله این است که تاریخ اکران این فیلم سال 2014 است. موضوع کلی این فیلم این بود که ترکها و مسلمانها با ورودشان به اروپا زن و بچه، پیر و جوان همه را از دم تیغ گذرانده اند، در حالی که مخصوصا این روزها با این اوضاع و افزایش نژادپرستی و غیره در اروپا اصلا احتیاجی به این مسائل نیست. اما باز هم شاهد هستیم که اروپا این احساس را به شرقی ها دارد. به این خاطر هم بود که در زمان حزب عدالت و توسعه، ترکیه شروع به پرسیدن این سوال اساسی از خود کرد که واقعا ما به کجا تعلق داریم؟
از شما می خواهم که قتل عام بوسنی را در دهه 90 میلادی مرور کنید، لطفا مسئله کوزوو را کمی با دقت تر بررسی کنید. مردمی که در اینجاها قتل عام شدند فقط یک گناه داشتند و آن هم این بود که مسلمان بودند وگرنه مشکل دیگری وجود نداشت. فقط به دلیل اینکه بوسنی و کوزوو مسلمان بودند از نظر غربی ها و اروپایی ها قتل عام و کشتار آنها ایرادی نداشت و چشم هایشان را نسبت به آن بستند. این هم برعکس تفکر خیلی ها مشخص می کند که در اروپا مرزبندی بسیار مشخصی از لحاظ فرهنگی وجود دارد و آن هم، غرب مسیحی و شرق مسلمان است.
در سالهای پیش و مخصوصا هنگامی که در سال 2002 حزب عدالت و توسعه بر سر کار آمد نسبت به عضویت در اتحادیه اروپا بسیار راغب بود و اصلاحات بسیار زیادی را برای هماهنگی با این اتحادیه انجام داد. اما بعدها دید که اینها بیهوده است و هرکاری کند نخواهد توانست این نگرش غرب مسیحی و شرق مسلمان را که در اروپا حاکم است را بشکند . بدین دلیل بود که ترکیه کم کم شروع به کندوکاو و پرسش درباره هویت واقعی خود کرد. البته استانداردهای دوگانه اروپا در اینجا خیلی مهم نیست. این مهم است که ترکیه هویت خود را کشف کرد و این خیلی مهم بود. یعنی ترکیه جواب این سوال را که ترکیه به کجا متعلق است را تقریبا یافت.
اکنون جواب این پرسش که آیا در سیاست خارجی ترکیه چرخش و تغییر محور به وجود امده است به نظر بنده منفی است. در واقع نه اینکه در سیاست خارجی چرخش محور رخ دهد، بلکه ترکیه جهت و مسیر خود را یافت. مثلا در موضوع مسئله هسته ای ایران هنگامی که همه کشورها و با تبلیغات غرب بر علیه ایران موضع گرفته بودند، فقط دو کشور در کنار ایران بودند، برزیل و ترکیه که البته کمی بعد برزیل هم کنار کشید و فقط ترکیه بود که در کنار ایران ماند و در شورای امنیت بر علیه قطعنامه ها موضع گرفت و رای منفی داد. البته متاسفانه در موضوع سوریه دو کشور دارای اختلاف نظر شده اند و در این رابطه انتقادات زیادی به حزب عدالت و توسعه وارد است.
با این وجود و با تعریفی که ترکیه از هویت خود پیدا کرده رویکرد سیاست خارجی آن به کدام منطقه خواهد بود؟
اکنون ترکیه فهمیده است که به غیر از اتحادیه اروپا چیزهای دیگری نیز در جهان وجود دارد مثلا منطقه اورآسیا. روسیه، چین و ایران به عنوان منابع قدرت پتانسیل پیش روی ما هستند و مسئله این است که موضوع اورآسیاگرایی در ترکیه نیز نسبتا قوی است. اکنون در پیش روی ترکیه دو راه وجود دارد. اول اینکه به همکاری با غرب ادامه بدهد که در این صورت فشارهای گذشته غرب باز هم بر ترکیه ادامه خواهد داشت و یا راه دوم اینکه با پیوستن به شرق و نظم نوین جهانی که در منطقه اوراسیا در حال شکل گرفتن است و با قرارگرفتن در کنار ملتهای مظلوم و غیر استعماری و شریک شدن با آنها با شرایط مساوی و برابر. در این راه هرچند که با انتقادها و حتی بعضا با مسخره ها همراه بوده است اما تلاش های ترکیه بیشتر معطوف به سازمان همکاری شانگهای خواهد بود.
ادامه دارد....
گفتگو از امید شمیزی