کارگردان فیلم «شکاف» معتقد است در فیلمش به یکی از مسایل روز جامعه یعنی بچه‌دار شدن زوج های جوان و رسیدن آگاهانه به این تصمیم پرداخته است.

خبرگزاری مهر - گروه هنر: فیلم سینمایی «شکاف» دومین ساخته  بلند سینمایی کیارش اسدی زاده در مقام کارگردان بعد از ساخت فیلم «گس» است و در بخش سودای سیمرغ سی و سومین جشنواره فیلم فجر حضور دارد. تهیه کنندگان فیلم علی سرتیپی و منیژه حکمت هستند و بابک حمیدیان، هانیه توسلی، پارسا پیروزفر و سحر دولتشاهی در این فیلم به ایفای نقش پرداخته اند.

اولین فیلم اسدی زاده با ساختاری اپیزودیک گونه روایت خیانت مردان مختلفی از طبقات متفاوت اجتماع را به تصویر می کشید. فیلمی که با قضاوت کارگردان در پرداخت شخصیت ها همراه بود و البته همچنان در انتظار اکران عمومی به سر می برد اما «شکاف» دومین فیلم اسدی زاده ساختاری خطی دارد و روایت موازی زندگی دو زوج به دور از قضاوت درباره شخصیت ها و با تم رعایت حقوق کودکان و نحوه رفتار والدین با فرزندان را به تصویر می کشد و در خلال آن به مسایلی چون عشق، تصمیم گیری، مسئولیت پذیری، بچه دار شدن زوج های جوان و ... می پردازد.

به مناسبت نمایش «شکاف» در جشنواره فیلم فجر با اسدی زاده درباره چگونگی روایت فیلم و مساله ای را که در اثرش مطرح می کند و به نوعی معضل روز جامعه ما هم به حساب می آید، نوع قاب بندی، موسیقی فیلم، پروسه نگارش فیلمنامه و... صحبت کردیم.

در بخش اول این گفتگو با ما همراه باشید:

*فیلم قبلی تان «گس» در یک فضای اپیزودیک و ساختار دایره وار روایت می‌شد که در پس واژه خیانت به مساله جزا و کارمایی که آدم ها در زندگی شان پس می دهند، اشاره می کرد اما در این فیلم به موضوع مسئولیت پذیری و عشق آدم ها به هم در یک بستر خطی و بدون ارائه حواشی زندگی شخصیت ها، می پردازید.

- «گس» فیلم اول من بود و از ساخت فیلم های کوتاهی به تولید آن اثر رسیده بودم که فضایی اکسپریمنتال و تجربی داشتند و همان شیطنت ناخودآگاه به «گس» نیز تزریق شده بود. یعنی روایت فرمی غیرمتعارفی که اقتضای یک فیلم اپیزودیک به آن شکل بود اما عمومیتی از جامعه را بررسی می کرد که ناخودآگاه گروهی از افراد را قضاوت می کرد، داشتیم. امروز بعد از گذشت سه سال این حرف را می گویم که فیلم فضای ناخوشایندی داشت و علی رغم تلاشی که کرده بودم که تا جایی که می شود به سمت قضاوت افراد نرفت اما این اتفاق افتاده بود و نمی توان منکرش شد.

 اما الزاما به این اعتقاد ندارم که همیشه باید جور عجیب و غریب و نامتعارفی قصه ام را تعریف کنم. واقعا قبل از هر چیز، قصه برایم مهم است حتی در «گس» هم این قصه بود که چنین فرم روایتی را به من پیشنهاد می داد. در این فیلم هم قصه اجازه شلنگ تخته انداختن به من نمی داد و باید به شکل سرراستی داستانم را روایت می کردم.

*در فیلمبرداری این فیلم مخاطب با نماهای بسته بازیگران روبرو است و کمتر شاهد حضورشان در فضاهای عمومی و لانگ شات می شویم و شغل کاراکترها را هم با وجودیکه امکان ارائه تصاویر بصری جذابی در موردشان وجود داشت در نمای بسته به مخاطب معرفی می کنید. به نظر می رسد علاقه شخصی تان در دکوپاژ، گرفتن نماهای بسته است تا مخاطب از این طریق از پس ذهن آدم های داستان اطلاع یابد.

- در این جنس سینمایی که من دنبال می کنم آن لحظه ای که مخاطب حتی مخاطب حرفه ای که چشمش با کادر و کمپوزیسیون آشناست، بگوید «وای چه پلانی، چه قاب زیبایی در این صحنه می بینم» به نظرم آن پلان به شدت آسیب خورده است چون به این شکل مخاطب از فیلم جدا می شود و ناگهان یک چیز شیک می بیند. البته در این جنس سینمای قصه گو که مخاطب باید همراه قصه باشد و قرار نیست مدام چیزهای خوشگل ببیند، حرف من صدق می کند وگرنه در ژانرهای دیگر نمایش پلان های زیبا و قاب عکسی کاربرد هم دارد. به همین دلیل در این نوع سینما من با چنین کادربندی هایی مشکل دارم.

*با توجه به اینکه شخصیت های اصلی داستان شما مربی شنا هستند شاید اگر هر کارگردان دیگری بود حتما نماهای زیبا و جذابی از استخر و شنای کاراکترها به سبک فیلم های هالیوودی به نمایش می گذاشت اما شما از این کار اجتناب کردید و ترجیح دادید روی قصه و وضعیتی که آدم های داستان دارند زوم کنید.

- درست است. خود من می دانستم که شغل شخصیت های فیلم از نظر بصری می تواند خیلی جذاب باشد و تاکنون هم به دلیل محدودیت ها کمتر کسی به سراغش رفته است و بخش عمده ای از فیلم من هم در آن فضا می گذرد بنابراین قطعا می توانستم کادرهای عجیب و غریبی ببندم که مخاطب از دیدنش لذت ببرد اما این طور کادربندی همسو با قصه ای که من دارم تعریف می کنم، نیست. واقعیت این است که استخر روباز با آن رنگ آبی که خیلی آبی توریستی است، حالش بسیار خوب است ولی من از ابتدا در صحبت هایی که با فیلمبردار و طراح صحنه و لباس داشتم به دنبال این بودم که علی رغم اینکه در یک فضای روباز که در اکثر صحنه ها آفتاب هم هست کار می کنیم اما این فضا نباید به دل مخاطب بچسبد و حس خوبی برایش ایجاد کند. در حالی که در حالت طبیعی این فضا به دل مخاطب می نشیند. جدا از اینکه این فضا متفاوت است اما قرار نیست به مخاطب القا کند که حال خوبی دارد.

در رنگ بندی و اصلاح رنگ، رنگ صحنه های استخر را به سمتی بردیم که حال خوبی نداشته باشند. شما اگر راش های ابتدایی را ببینید متوجه می شوید که رنگ اصلی استخر چقدر درخشان و جذاب و آبی بوده اما ما آن را به سمت یک رنگ سبز بردیم تا از آن حالت جذاب در بیاید چون اصلا قرار نیست اتفاق های خوبی در این استخر بیفتد.

به همین دلیل است که دوست دارم از کادرهای بسته استفاده کنم و زمانی به سمت گرفتن نمای لانگ شات می روم که احساس کنم باز بودن این قاب به پیشبرد داستان من کمک می کند حتما به سمتش می روم که در این فیلم هم در مقاطعی که می دانستم روایت داستان و نمایش تنهایی شخصیت فیلم در لانگ شات نمود بیشتری دارد از آن استفاده کردم.

*در این فیلم به مساله بچه دار شدن زوج های جوان پرداخته اید که شاید یکی از مسائل روز جامعه باشد. در شرایط امروز جامعه ما شاهد هستیم بسیاری از زوج ها در مقابل بچه دار شدن مقاومت می کنند. شاید یک دهه قبل چنین بحرانی کمتر مشاهده می شد و زوج ها با وجودیکه شاید شرایط اقتصادی و اجتماعی زیاد مساعدی هم نداشتند بچه دار شدن را جزو اجتناب ناپذیر زندگی شان به حساب می آوردند. با توجه به اینکه در زندگی شخصی تان هم همین مساله را تجربه کرده اید به ساخت فیلمی با این مضمون رسیدید؟

- دقیقا. اینکه به سراغ این سوژه رفتم به این دلیل بود که خود من صاحب فرزند شدم و در این بین با مسایلی روبرو شدم و زوایای نگاه مختلفی را دیدم که شاید قبلا با آن برخورد نداشتم و دغدغه ام نبود. من و همسرم برای بچه دار شدن چنین نگاهی به این مقوله نداشتیم اما از زمانی که تصمیم گرفتیم که راجع به بچه دار شدن فکر کنیم درباره اش با آدم های مختلفی حرف زدیم چه افرادی که خودشان فرزند داشتند، چه آدم هایی که معتقد بودند به دنیا آوردن فرزند یک جنایت بشری است و چه کسانی که خودشان در آستانه تصمیم گیری بودند. از آن زمان بود که موضوع با توجه به اینکه موضوع روز جامعه ما هم بود برایم مهم شد.

چیزی که در گپ و گفت هایی که با افراد مختلف داشتیم، دستگیرم می شد این بود که برخی افراد خیلی سهل انگارانه تصمیم به بچه دار شدن می گیرند در صورتی که حتی خودشان را هم آنقدر که باید به درستی نمی شناسند. از زاویه نگاه من که خودم یک فرزند دارم این اتفاق خیلی اتفاق مهمی بود چون بچه دار شدن به این معنی نیست که تو باید یک مدت از یک عروسک نگهداری کنی و به قول سارای فیلم مثل این نیست که تو لباسی بخری و هرگاه آن را نخواستی کنارش بگذاری. بلکه ماجرای به وجود آوردن انسانی است که از این به بعد در دنیا مسئولش تو هستی و باید حمایتش کنی. این اتفاق اصلا اتفاق کوچکی نیست.

در تصمیم گیری که من و همسرم برای بچه دار شدن در زندگی شخصی مان داشتیم به مطب دکتر هم رفت و آمد می کردیم و در همین حاشیه شاهد اتفاقی بودیم که در همین فیلم برای سارا رخ می دهد و آن هم بچه دار شدن بر حسب یک اجبار بود و تصمیمی که آن خانواده باید برایش می گرفتند. جرقه ساختن این فیلم از همین جا زده و برای من جذاب شد. چون موقعیت عجیبی است که تو مجبور شوی بچه دار شوی در صورتی که شاید قبلا اصلا به این موضوع فکر هم نکرده بودی. ترجیح دادم این مساله  در داستان ما بهانه ای برای به بچه فکر کردن شود.

خود من بچه دارم و اصلا هم نمی خواهم در فیلم چنین مانیفستی بدهم که بچه دار نشوید البته چون هنوز در فضای فیلم هستم نمی دانم این قضیه چقدر درست درآمده است اما واقعا این ماجرا اصلا مساله ساده ای نیست که به راحتی اتفاق بیفتد. در دوره ای که دارد به همه توصیه می شود که بچه دار شوید باید آگاهانه این تصمیم گرفته شود چون اصلا اتفاق ساده ای نیست.

*تردید و ترس زوج داستان زمانی که متوجه می شوند برای حفظ سلامت زن باید بچه دار شوند، خیلی زیاد است. عکس العمل اینچنینی در برابر اتفاقی که این دو انتظارش را ندارند به نظرتان کمی زیاد نیست؟

- مطمئنا ترس این دو از راهی که پیش رویشان قرار دارد زیاد است البته برخی از دوستان که فیلم را دیدند برعکس شما معتقدند که ترس آنها کم هم بوده اما خود من معتقدم ترس و تردید آنها زیاد است. ماجرا این است که دکترِ زن به او هشدار می دهد که مساله خطرناک است و باید زودتر برای بچه دار شدن اقدام کند اما در کنار این، وقتی من در نسل دهه 60 که نسل خودم هم هست، تحقیق می کنم به این می رسم که این نسل برایشان ماجرای بچه دار شدن ماجرای ترسناکی است.

* یکی از دلایلی که نسل دهه 60 در برابر بچه دار شدن مقاومت می کند این است که فکر می کند خودش جوانی نکرده و حالا برای نگهداری از یک بچه آمادگی ندارد و مثلا بعد از 36 - 35 سالگی باید به آن بیاندیشد.

- واقعیت این است نسل ما مسئولیت‌پذیر نیست و احساس می کند اگر بچه دار شود جلو پیشرفتش گرفته می شود. در مجموع ماجرای بچه دار شدن برای این نسل ماجرای ترسناکی است. من به خیلی ها که شاید از قشر روشنفکر جامعه هم نباشند برخورد کرده ام که معتقدند  پدر و مادرشان در حقشان خیانت کرده اند که آنها را به دنیا آورده اند. ولی اصولا چون از نظر این نسل و نه منِ فیلمساز این مساله مقوله ترسناکی است و افراد را بر سر یک دوراهی و شوک بزرگ قرار می دهد، پرداختن به این مساله برایم مهم بود.

* در دکوپاژی که برای فیلم در نظر گرفتید در اکثر پلان ها دوربین ثابت است و در یک پلان سکانس بازیگران مثل صحنه ای از یک زندگی واقعا مشغول انجام کارهای روزمره شان هستند و زندگی طبیعی شان را می کنند. به نظر می رسد در طراحی که برای فضاسازی فیلم انجام دادید قصد داشتید کارگردانی و دیگر اجزای یک فیلم به جز شخصیت ها و سرنوشتشان به چشم نیاید؟

- واقعیت این است که این مساله را در «گس» هم تا حدودی رعایت کردم اما در فاصله سه سالی که از ساخت فیلم اولم می گذرد مدام به این فکر کردم که من به عنوان یک آدم عادی در برابر اتفاقی که در زندگی آدم های اطرافم می افتد چطور برخورد می کنم آیا در کنارشان و به شکل موازی حرکت می کنم یا اینکه عقب می ایستم و آنها را نگاه می کنم.

 در این فیلم در تلاش بودم که نه کارگردانی من دیده شود و نه فیلمبرداری فیلمبردار بنابراین تا جایی که در حد سوادمان بوده تلاش کردیم همه چیز درخدمت تعریف کردن این قصه باشد. در فلیم «گس» کل کار دوربین روی دست است اما در این فیلم  از ابتدا تعیین کردیم که در جاهایی قرار بر این است که دوربین روی سه پایه باشد و در جاهایی دوربین روی دست و برای هر کدام از اینها هم دلیل داریم. ما هر جا وارد استخر می شویم دوربینمان روی دست است چون معتقدم بودم در این فضا باید این امر به مخاطب القا شود که با فضایی با حال خوب روبرو نخواهد بود اما اقتضای قصه و داستان به ما اجازه خودنمایی و نمایش کارگردانی نمی داد. من در تنها صحنه ای از فیلم که تراولینگ چیدم صحنه شنای بابک حمیدیان است که آن هم بسیار سریع اتفاق می افتد.

ادامه دارد...